نمیدونم نسبت کاتارسیس و مراقبه چیه، ولی شکوفه های گیلاس مثل یک سیلی معشوق بر تماشاگره که لطیف نواخته میشه و تموم گرد و غبار روزمرگی را میتکونه. حکایت خزان و برگریزانه. اینکه یه ذهن ایرانی_شیعی به چنین خوانش عمیقی از فلسفهی ژاپنی دست پیدا میکنه، ذهن منو متوجه آرای ایزوتسو فیلسوف ژاپنی و اولین مترجم قرآن به ژاپنی انداخت که روح مشترک همهی فلسفههای آسیایی؛ از قبیل ودانتای هندی و تائوئیسم و بودایی و زردشتی (اشراق و تصوف) را در وحدت وجود میدانست. وجود فی نفسه و سکوت مقارنند.
دست مریزاد به سید مساوات و ذهن پویایش که از قناتهای عمیق پردیس ایرانی به چشمههای باغهای گیلاس ژاپنی نقب زد.