در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سپیده حسینی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:52:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

آیا آینده درواقع شروعی از ابتدای بشره؟!آینده ای که انسان از هیچ اومده و در هیچ سرگردانه!زندگی ابتدایی و کلونیزه شده ای که انسان مبتلا به ویروس پوچی و بی معناییست..دیالکتیکی درکار نیست و هرچه هست، میماند!و این ویروس حاصل چیه؟!پرخاشگری انسان مدرن!
گفتم پرخاشگری!پس بیاین بریم تو بغل فروید!پرخاشگری ملت ها که با بمب و موشک خودشو نشون میده درواقع بازگشت و پس روی انسان ب مرحله ی آلتیه..مرحله ایکه کودک کنجکاو به جنسیت و ابزار جنسیشه و تمام ادراک کودک دور همین یه تیکه میچرخه (دیدین میگن طرف عقلش تو لباس زیرشه؟!) پس بیاین اینجوری تفسیرش کنیم که درواقع انسان مدرن پرخاشگر،یه کودک واپس رانده شده ست پس ما با عقب گرد مواجهیم...در این نمایش هم منتهای مدرنیته شده یه کلونی ابتدایی (عقب گرد).بزرگترین آرزوی بشر،خدا شدنه!کسب هرچیز و ناچیز جهان و رسیدن ب قدرت اول و جاودانگی!این آرزو برمیگرده به کِی؟به دوران ادیپی ینی سه تا شیش سالگی..اولین و بزرگترین قدرت هر پسربچه،پدرشه!پدر خدای پسرشه ولی این خدا رو تو ناهشیارش دوس داره سرنگون کنه و خودش جاشو بگیره چون حسادت میکنه و برای به دست اوردن مهر مادرش باهاش رقابت میکنه...این میل سرکوب میشه ولی در پس ناهشیار یجور دیگه جلوه می کنه...حالا فرض کنیم ما با پرخاش کودکانه مون همه چیزو تصاحب کردیم و جاودانه شدیم(ب خدایی رسیدیم)بعدش چی؟! فرض کنین حالا که پدر(خدا)رو شکست دادیم و جاشو گرفتیم،حق داریم مجازات شیم واین خودشو به صورت پوچی و تکرار و زندگی نباتی نشون میده..چرا؟!چون حتی ناهشیار نویسنده ام نمیتونه اینو بپذیره که همچین عاقبتی زیباست! مثل جریان خود افسانه ی ادیپ!همینجور که تو این سرزمین ایزوله،هرغریبه ای که وارد شه به زندگی ابدی مجازات میشه!!!پس این ینی خود نویسنده ام این عاقبت رو یه مجازات و تنبیه میدونه...تنبیه تابویی که شکسته!عامل تغییر،مکالمه ست.تو این سرزمین,افراد پرش افکار دارن نمیتونن یه موضوعو پیش ببرن،نمیتونن رو یه چیز متمرکز شن،ولی وجود یه فرد غریبه و صحبت با او ایجاد چالش میکنه..جهل ... دیدن ادامه ›› ایجاد مقاومت میکنه ولی کم کم پذیرش اتفاق میفته و تغییر میکنن.دراینجا پژوهشگر (استاد)نماد یک ایده و فکره،نماد انسان کنجکاوه که میتونه رکود رو شکست بده.پس عامل دیگر تغییر،روحیه ی جستجوگری و پرسشگری انسانه..سرپادشاه تو قابه که به خودبینی و ذهن محدودش اشاره داره و نماد دیکتاتوریه ک مملکتشو به یه کلونی ایزوله عقب رونده.پس یه نماد دیگه اینه که حکومتهای توتالیته،ایزوله ن تا تغییری درشون رخ نده تا حاکمیت بتونه بقا کنه درواقع جاودان بمونه.حاکم اول و آخر!
بگذریم ک تک تک اسامی انتزاعی کاراکترها،لباسشون و حتی گروه موسیقی خفن ک متناسب با موضوع حرکت میکردن هم تماما نکته و نماد بود
نمایشی دغدغه مند، روان،خوش ریتم،سرگرم کننده
بازیهایی باورپذیر و دوست داشتنی
موسیقی دل چسب و احساسی
طراحی صحنه و لباس فاخر
به شدت باهاش همزادپنداری کردم...
زنی که پر از امید و آرزوئه..درخشانه ولی شبیه خورشیدیه ک پشت ماه قایم شده و ما ماه رو درخشان میبینیم!
ازین جهت این نمایش به دلم نشست ک ما دو روی زن رو دیدیم
نورا زنی بااستعداد،مهربان و ایثارگر و البته محافظه کار
لاگرتا زنی جسور،زیرک،حریص و اغواگر ک نه تنها نمیخواد زن بودنش مانع پیشرفتش شه ... دیدن ادامه ›› که ازش بهره میگیره در برای رسیدن به هدفش..از نظر من لاگرتا خودخواه نیست!اون صرفا یه ادمه ک مجبوره به نشستن و خفه شدن ولی یواش یواش مقابله میکنه میجنگه و از تمام خودش استفاده میکنه برای دیده شدن..برای سایه نبودن! اون نمیخواد خورشید پشت ماه باشه ولی چون متفاوته به دیده های زشت مینگرنش تا سرکوبش کنن..شخصیت لاگرتا شخصیت خیلی از زن های جسوریه ک قدم های بزرگ برداشته ن!
بی چون و چرا قهرمان این نمایش
زنه که زاده شده ک به زیبایی تمام بدرخشه
مرسی بابت این اثر به یاد ماندنی❤️
سپاس از حضور شما دوست عزیز🙏
و احسنت به این همه نکته سنجی و دقت نظر شما👏👏
۱۸ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب شاهد نمایش «هاله»بودم
داستان دختری به نام هاله که اسیر سنّت و فرهنگ مردسالارانه درجستجوی توسل به رویای دیرینه ش ینی بازیگریه...
در ظاهر میپنداریم که آرزوی بازیگر شدن و فرار به تهران برای یه دختر شهرستانی باوجود پدری مردسالار و مادری از طبقه عوام یه کلیشه ست!
کلیشه ی دختران محدود و رویاهایی دور و ناممکن...
ولی پرداخت متفاوت این داستانه که هاله رو تا حدود موفقی از کلیشه ها دور میکنه و بهش پروبالی جدید میده!
چرا بازیگری؟؟؟ صرفا چون هنر اونم از جنس سینما و تیاتر عمق فاصله ی هاله با جامعه شه؟؟؟؟نه! ما تو این نمایش درگیر نمادسازی هستیم
نمایشی دو وجهی بین رئال و سورئال...بین خود و ذهن!
بازیگری استعاره ایست از آرزوی رها شدن..آرزوی ترک چیزی که هستی و جدایی از شخصیت فعلیت‌..درواقع به زبون روانشناسی،بازیگری دفاعی ست درمقابل ... دیدن ادامه ›› ابژه های دردناک گوناگون که به خود فرد وارد میشن!هاله میخواد غرق در داستان های اساطیری و حماسی مورد علاقه ش شه تا از دنیای الانش فرار کنه...از همه چیز...تو نمایش شاهد علاقه وافر او به شاهنامه و بعد هملت و مکبث هستیم که بی ربط به ناخوداگاه درهم ورهم او نیستن...اسطوره و حماسه مسایلی هستن که به او قدرت میدن..امید به جنگیدن میدنو میتونه بتازه و بتازه و اول نمایش ک پر از شور و انگیزه ست نقالی میبینیم...
ولی تراژدی های هملت و مکبث نمودی از خشم،نفرت،انتقام و نومیدی چیره ست که اون روی ناخوداگاه این دخترن و در اوج ناامیدی و از هم گسیختگی خود، اونا تو نمایش چیره میشن.
ذهن هاله به صورت اجرای پرفورمنس گروهی از بازیگرانه که به حالتی تهدید کننده به دورش حلقه زده ند که ایده ای ناب و درعین حال نمایشیه...در گروه پرفورمنس،و درواقع ذهن هاله،فردی غالبه..فردی با لباسی که تیمارستان رو تداعی میکنه..عاطفه ای اسکیزویید(بی تفاوت)داره و مدام با خودش کلنجار میره پیچ و تاب میخوره و رنج زیادی رو به مخاطب القا میکنه(که به شخصه شیفته ش شدم)اون نماد من واقعی هاله ست که در پشت نقاب بازیگری پنهانه...
نماد همان چیزهاییست که هاله استواره..هاله ای که به وضوح گویی رنج تمام عالم بر شانه هایش سنگینی میکنه...
هاله نماد جامعه ای جنسیت زده و ناشریفه...جامعه ای که زن در اون هرچقدرم بااستعداد باشه تنها یه اسبابه برای لذت!زنی که حتی از چنگ زن های دیگه ام در امان نیست چرا که آن هاهم برحسب تجارب سخت و جنسیت زده ی زندگیشان عقده هایی حل ناشده دارند که به دیگر زنان مخصوصا اگر متفاوت تر یا والاتر باشند فرافکنی میکنند...
مرسی برای همچین نمایش تأمل برانگیزی🌹🌹🌹
سپاس از نگاه زیبا و جامع و دقیقتون ، تماشاگر فهیم ارزش هنر تئاتر را بالاتر می‌برد 💚
۲۰ تیر ۱۴۰۳
بی نهایت خوشحالم که اینچنین دقیق و موشکافانه، بند بند هاله رو تحلیل و درک کردید.
تحلیل شما به شدت به آن چه که در ذهن من باعث خلق هاله شد نزدیکه
۲۰ تیر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هاله نمادی از جامعه ای مردسالار و جنسیت زده ست ..نماد جنگ با زنانگی حتی از سوی زنانی که خود قربانی همین جامعه اند و عقده های حل نشده شان را به زنی دیگر فرافکنی میکنند...نمایشی معلق بین رئال و سورئال با ترکیب پرفورمنس ک مخصوصا در اخر نمایش کاملا به آن پیوسته است...مرسی بابت این نمایش دغدغه مند و درعین حال عمیق 🌹🌹🌹🙏🙏
سپاس از حضور و نگاه زیباتون
۲۰ تیر ۱۴۰۳
ممنونم از مهرتون خداروشکر که کارو دوست داشتید 🌱🙏💚
۲۰ تیر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه دنبال یه نمایش دغدغه مند، با نمایشنامه ای روان،منطقی و اکت هایی ب جا و منحصربه فرد و همزمان سرگرم کننده و حرفه ای با چاشنی رقص و آوازین، دروغ پارلمانی انتخاب ب شدت خوبیه...خیلی وقت بود ک بعد از نمایش شیزوفرنی هیچ اثری در حد عالی ب وجدم نیورده بود ک امشب مفتخر شدم و این اثر فوق العاده رو دیدمو روحم جلا پیدا کرد...احسنت و خسته نباشید😍👏👏👏👏👏
درود و خسته نباشید به تیم خوب نمایش...امشب دیدمش و بسیار لذت بردم.ما میگیم اتانازی ولی درواقع با مفهوم گسترده ای مواجهیم ب اسم انتخاب مرگ زودرس!ب عنوان کسیک پرستار اعصاب روانم و روزانه کیس های خودکشی به پستم میخوره با دل و جون این نمایش رو لمس کردم...بازیهای ب شدت قوی..نمایشنامه ی خوب..ریتم پیوسته..میزانسن درست و...باعث شدن هم بخندم و هم اشک بریزم..غم پنج ادم تنها،طردشده،گناهکار و پر از عذاب وجدان و ناامید رو...مرسی که وقت گذاشتین زحمت کشیدین و ارزش قایل شدین برای این هنر..دمتون گرررررررررررم❤️❤️❤️🙏🙏🙏
بسیار ممنون از شما و حضورتون و نگاه دقیق و دغدغه مندتون به کار🙏🏻☺️
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اقا ما دیشب رفتیم سانس ویژه ی نمایشو ببینیم هم به خاطر اینکه ایندفه دقیق تر ببینم و ردیف های جلو رو باشم و هم پای نقد و بررسیش بشینم ببینم چه دری از دانش به روم وا میشه که ماشالا انقدر منتقدین سنگ تموم گذاشتن ما فقط درهای دانش رو زنگ زدیم در رفتیم هیچکدومم وا نشدن😂🤦
میتونم بگم اگر خود بنده به جای اونا راجع ب نمایش حرف میزدم،حرف بیشتری برای گفتن داشتم(grandious delusionیا هذیان بزرگ منشی نیست حقیقته😂)
سعی میکنیم از کل به جز بریم:
کلیت نمایش ترکیب سه عنصر بسیار کلیدیه:موسیقی،روانپزشکی و نمایش
تو این نمایش ب جرأت میگم اگر موسیقی نبود هشتاد درصد کار از دست میرفت! چرا که خود نوازندگان و خواننده هم اکت داشت چ با صدا و چه تصویر و همین تاثیرپذیری مخاطب رو بیشتر میکرد!
نمایشنامه به شدت نکته بین و علمی و دقیق بود و چه زیبا مثل انیمیشن روح و یا درون بیرون، مسایل فلسفی روانشناختی رو در قالب و طنز و ساده شده بیان کرده بود..تو این نمایشنامه هیچ پرسوناژی بی دلیل آورده نشده و هیچ دیالوگی بیهوده نیست..همه و همه دلیل ... دیدن ادامه ›› و منطق دارن
تمام هذیان های بیمار نمودی بود از سه چیز(هذیان خودش نوعی مکانیسم دفاعیه ک سعی داره فقدان هارو ب صورت اغراق شده ازبین ببره!):سرگردانی_سرکوب جنسی_حس گناه و تحقیرشدگی
هانا رایش و هیتلر نماد پدر و مادر سرکوبگر فردند
معلم نماد نظام اموزشی پر از استرس،خشک و خشنه و لوازم التحریر نماد انتقال اون اضطراب (مکانیسم دفاعی جابجایی)به اجزای دیگه ست ک هرکدوم از آن هاهم چه زیبا ادا شده بودند
بیماران روانپزشکی مخصوصا با سرکوب های جنسی متعدد،هذیان هایی به صورت دیدن آلات جنسی در اجسام (تراش مونثه و مداد و خودکار مذکر)ک این تفکر ابتدا در بچه های سه تا شیش سال شکل میگیره و در نقاشی هاشون میبینیم! و یا بعدا ب صورت تحقیر شدگی بروز میکنه مثل وقتیکه جرات نمیکنه ب زن زیبارو(مالنا)نزدیک بشه و یا پیامکهای تکراری عاشقانه متعدد سرگردان ک نمودی بود از سرگردانی عواطف خود فرد و..
صحنه کاملا عریان بود ک همانم جا دارد تفسیر شود!
عده ای بازیگر در چپ و راست صحنه ک ب سختی دیده میشوند قرار گرفته اند ک گاهن ری اکشن نشان میدهند ب دیالوگها و یا تک تک از پاراوان رد میشوند و مرکز صحنه ک قابل دید است می آیند و یا برعکس
ی شیزوفرن شخصیت از هم گسیخته ای داره ولی در کل شخصیت متشکل از سه جز هست«هوشیار، نیمه هوشیار، ناهشیار»
در فرد شیزوفرن ،ناهوشیار بسیار وسیع تره و انقدر پر و پیمون میشه ک هشیارم تو خودش غرق میکنه یا خیلی کم هوشیار داریم
بنظر من چپ و راست فرد و گروه موسیقی ناهشیار بودند...پاراوان نیمه هوشیار بود و افکار مزاحم و هذیان ها از اون عبور میکرد و ب مرکز ک هوشیار بود میرسید...نقش اقای غفار منش خودی از فرد بود ک نسبتا هنوز اگاهی داره،باهاش حرف میزنه و میخواد بهش گوشزد کنه ک ایگو رو هنوز بتونه حفظ کنه(ایگو بخشی از منه ک واقعیت سنجی میکنه)ک اونم پر میزنه و ب جمع سیاه چال ناهشیار فرد میره و حالا دنیای درونی داریم ک خالیه و همه چیز ب قهقرا رفته..تنهایی سنگین و رنج آوری که توش بی هویتی و سردرگمی موج میزنه و عمرا اگه خواب ب چشمت بزنه و آرام بگیری!!!
از پرسوناژ ها و دیالوگها تا حتی ویژگی های خود صحنه بسیار عمیق و فکر شده بود..تلفیق مسایل روانشناختی فلسفی با طنز و موسیقی کار هرکسی نیست...تنها ایرادی ک میشد گرفت یه ایراد خیلی تخصصیه ولی چون کار،سطح توقع رو بالا میبره باید ذکر کرد...اکت خود اقای نصر در آخر ب عنوان بیمار شیزوفرن،از نظر روانپزشکی اشتباه بود...ی بیمار مزمن شیزوفرن درخودمانده ست،صورتش احساسی نداره،کاملا غیرقابل فهم حرف میزنه و معمولا با خودش و نه با کس دیگری ولی ایشون انرژی بالایی داشت،پرحرف بود،تحریک پذیر بود و مبخندید ک علائم بیماری مانیای سایکوتیکه نه شیزوفرنی!!!!
ک البته منتظر ذکر این نکته از طرف ب اصطلاح منتقدین حاضر شده در سانس ویژه ی نمایش بودم ولی خب همه شونو برق گرفته بود و اگ دو دیقه دگ وایمیسادن ناچار ب احیای قلبی ریوی میشدیم!!!!!
فقط میتوانم بگویم : از این حجم مسوولیت پذیری ک در مورد این کار داشته اید ، تا همیشه مدیونتان هستیم
عشق نثارتان🙏
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ی نمایش فوق العاده گرم،صمیمی و خنده دار...ثانیه ای نبود ک نخندیده باشم..حتی از فرط خنده تماشاگرا گاها دیالوگ هارو نمیشنیدم..بازی ها فوق العاده خوب بود..نمایش اکتیو بود..ریتم خوب بود و محال بود حس خستگی کنی.تیم موسیقی عالی بود.دیالوگها خوب بود..طراحی لباس و گریم رو دوست داشتم...طنز فین جین طنز قویی بود..نمایشنامه هم ایده جالبی رو داشت بیان میکرد
سپاس از حضور گرم شما و ممنون هستیم از نظرات شما 🙏🏻
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
مهرناز خلیلی
زنده باشید جناب مداحی. یعنی امکان پذیر نیست ؟
همیشه امید هست و در تلاش هستیم انشالا به احترام و خواسته شما عشق ها انجام میدیم حتما
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
میثم محمدی
واقعن چاره ی کار سانس فوق العاده س تا عید هم اجرا برید سولد اوت هستید!
لطف شما بزرگواران و تماشاگران عزیز هست انشالا در تلاش هستیم هم سانس فوق العاده هم تمدید هم اجرا در ایام نوروز
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش برای من فقط یه اثر هنری نبود...
تماما تفکر بودو تأمل و بروز احساسات متغیر و گاها متناقض!
تمام جزئیات این نمایش پشتش یه مغز سرشار بود...
انگار که فروید لحظه ای بر سالن یک شهرزاد دمید و حامد رحیمی نصر دم رو ب هنر تبدیل کرد!
تمام توهمات و هذیان های این منِ آشفته نمود گذشته ای سخت و استرس زا بود ک بر این مرد بیچاره گذشته بود....
گذشته ای که مسببش جامعه بود و نه هیچ چیز دیگر
جامعه ای سرکوبگر و تهدید کننده که تمام آمال رو سرکوب میکنه و اونقدر در ناهشیار فرد انباشته میشن تا ایگو رو متخلخل کنن طوریکه فرد منیّت خودش رو در دنیای پرهرج و مرج و کابوس وار درونش پیدا ... دیدن ادامه ›› کنه و بخفته...
و برام جالب بود ک دونه ب دونه ی هذیان ها اعم از هذیان گناه،بزرگ منشی،جنسی و...با علت خاص خود بیان شده بود...
شاید یه شیزوفرن دنیای هردمبیلی داشته باشه ولی پشت همین دنیا منطق و نظم خاصی نهفته و هیچ چیز مث علف هرز بیخود ب وجود نیومده!
و تمام این جزئیات با تلفیق گروه موسیقی بسیار بسیار حرفه ای..انتخاب اهنگ هایی ک آنهاهم با هدف بود،بازیگرانی ک از جان مایه گذاشتند علی الخصوص زنان بازیگر بسیار زیبا و حرفه ای و هنرمند طراحی لباس فوق العاده جذاب،همه و همه اثری خلق کردند ک ای کاش فیلمبرداری میشد تا ساعتها تماشاش کنم و ب جزئیاتش بیندیشم
فقط میتونم بگم مرسی ک تئاتر رو ب این زیبایی سرپا نگه داشتین...🌹🙏
بخودمان میبالیم ک کسانی مخاطب ما هستند ک گویی ژرف اندیشی در تار و پودشان نهادینه شده
نوشتان باد اندیشه ی نابتان🙏
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید