ترک عمیق
این یک نقد نیست بلکه یه دلنوشته های بی اعصاب است.
خطر اسپویل هم به شدت دارد، ولی آنقدر فیلم تخمی می باشد که این لو رفتن داستان براتون در حقیقت جلوگیری از دست رفتن دو ساعت زمان زندگیست.
فیلم با حضور نوستالژیک رضا بابک آغاز میشه، بعدش هم یک گلچهره سجادیه شکوهمند مخاطب را به دیدن فیلمی عمیق و جذاب دعوت میکنه. اما زرشک، خصوصا وقتی میفهمی با یک فیلم آپارتمانی اون هم نه یه آپارتمانی در متراژ دویست و پنجاه متر مثل شب یلدا، بلکه یک مخروبه نمورپنجاه متری، در طبقه دوم یک چاپخانه روبرو هستیم.
داستان در مورد یک پیرمرد زپرتی است که شما اول فکر می کنید اگر دماغش را بگیرید جونش در میاد، تازه از آسایشگاه مرخص شده و زنش چشم ندارد قیافه نحسش را ببیند، بعد می فهمیم پیزوری خان هیز هم هست، بعد می فهمیم عرق خور است، بعد می فهمیم ورق هم بازی می کنه و ترامپ قماربازه، بعدش هم می فهمیم مامور دلسوز نیروی انتظامی که قبلا ماموریت میرجاوه بوده را خلع سلاح می کند و در نهایت اینکه دختر زن خودش را هم کرده.
خلاصه نویسنده و کارگردان می گوید از آن بترس که سر به توی دارد (رضا بابک)، نه آنکه های و هوی دارد(غلام باستانی با بازی حسن پورشیرازی) یا
... دیدن ادامه ››
(سعید پورصمیمی پدر شاشو و جاکش لیلا و برادران لیلا).
یه برش سیاسی هم برم، این آقای شاهزاده رضا پهلوی هم بد موقعی برای انتخاب لقب پدر انتخاب کرد، یعنی حداقل از لحاظ سینمایی اصلا وضعیت خوب نیست، سالهاست که پدر دلسوز و درست و حسابی ای در سینمای ایران دیده نشده و تازگی هر چی نقش منفی هم هست همون پدر پدرسوخته قهرمان داستان است، به نظرم از زمان کرونوس و زئوس و سایرخواهربردارانش تا امروز چنین پدر ستیزی ای نبوده.
برگردم سر فیلم ،
خب به اندازه کافی اسپویل اگه نشده باید اعلام کنم در تخمی ترین حال ممکن با همون اسلحه ستوان علی رشید مامور خدوم و وظیفه شناس نیروی انتظامی که نه کمکهای اولیه بلد است و نه در مورد اصول نگهداری و خلع سلاح متهم چیزی بلد است اما خیلی مهربونه است و براتون صورت وضعیت می نویسد که برین بیمارستان بستری بشین، دوستش رضا زبون درازیان را هم می کشد و در نهایت خودکشی هم می کند.
اصلا می دونید چرا اینها وارد منزل پیرمرده وزنش فخری شدن، چون پیرمرده یه زنگ زد به صدوده و گفت منو می خوان بکشند و قطع کرد، نیروی انتظامی هم خیلی خیلی سوییس وار خودشون از شماره اینجا را پیدا کردن و شصت دفعه در زدن و آخر اومدن نشستند با پیزمده به درد دل و گفتگو
هفته پیش شیشه ماشین دایی منو شکوندن و ویلچر فامیلمون و لوازم گرون دیگه را بردن و بعد از دو ساعت و شش باز زنگ زدن به صدوده هیچ کس حتی برای تهیه گزارش هم نیومد، جنگ هم نبودها، شهر هم خلوت بود.
خب تازه بریم سراغ اصل کاری ، آرمان زرین کوب ، احتمالا شما تو اینستاگرام زیاد این کامنت را زیر پستهایی که هنرمندان و سلیریتی ها در حال ماچه خالی و پاچه مالی هستند دیدین، مردم خیلی زیبا می نویسند، « بمال که نون تو مالیدنه »
خب اگر اونها دارند می مالند، اما آرمان زرین کوب نازنین اصلا مالیدن را اختراع کرده ، از آثار به یاد ماندنی این تهیه کننده شهیر تلویزیون مجموعه خواب آور یاور و مجموعه ستایش یک و ستایش دو و احتمالا درست حدس زدید ، ستایش سه است.
همچنین یکی از کثیف ترین مجموعه های تلویزیونی تاریخ تلویزیون یعنی مرگ تدریجی رویا را به عنوان اولین مجموعه سریال تهیه کنندگی کرده که خودش باعث راه افتادن ایشون در سیمای میلی شده است.
راستی اگر یادتون رفته این سریال های شکوهمند چی است اشکال ندارد، فخری شخصیت زن فیلم مدام در حال تماشای این آثار است، احتمالا یا این سریالها را برای شکنجه خودش می بیند یا دیدن همین سریالها موجب شده رضا بابک به جنون برسد.
خلاصه ما که بیکار بودیم و از بی برقی رفتیم باغ کتاب و این فیلم را دیدیم، تهویه و فضای باغ کتاب عالیه، فقط وسط فیلم کامپیوتر پخش کننده فیلم رست شد و دو دقیقه اجبارا انتراکت داشتیم، این دو دقیقه هیجان انگیز ترین دو دقیقه فیلم بود ، چون امیدوارم بودم که درست نشه و بتونم پولم را پس بگیرم. راستی نوشتم داشتیم چون فقط من تماشاگر نبودم ، یه خانمه هم اومد ردیف آخر با دوتا پفک بزرگ نشست و تمام فیلم پفک خورد.
فعلا تا فیلم بعدی بدرود