در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش درباره نمایش قرمز: چه می بینید؟ قرمز... (قسمت دوم) نقد تئاتر «قرمز» ساخته مهرداد قیومی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:13:11
کیارش (kiayenabi)
درباره نمایش قرمز i
چه می بینید؟ قرمز... (قسمت دوم)
نقد تئاتر «قرمز» ساخته مهرداد قیومی

در آغاز نمایش، وقتی روتکو می‌پرسد «چه می‌بینی؟» کن صرفا رنگ قرمز را توصیف می‌کند. او هنوز درکی از عمق مفهوم «قرمز» ندارد. آنها با هم بحث می کنند. هرکدام در مورد قرمز یک چیز می گویند. در پایان نمایش، پس از تمام بحث‌ها و درگیری‌ها، کن دوباره در پاسخ به همان سوال می‌گوید «قرمز»، اما این بار لحن بازیگر متفاوت است. اینبار دارد با جرات می گوید «قرمز». انگار که قرمز را فهمیده است. اینبار قرمز نماد تمام درگیری‌های او با روتکو است.

این دو سوال و لحن متفاوت پاسخگویی کلید حل برخی از معماهای فلسفی این نمایشنامه است. کن از زیر سایهٔ روتکو خارج می‌شود. نسل بعدی زاییده می شود و دیگر هنر و بوم نقاشی را مقدس نمی داند. معتقد است که اینها فقط تعدادی نقاشی هستند. روتکو احتمالا آخرین هنرمندی است که اینطور عاشقانه آثارش را دوست دارد. مرگ او و زایش وارهول ها و پاپ آرتسین ها به نوعی «زایش تراژدی» است. نیچه در زایش تراژدی توضیح می‌دهد که هنر آپولونی (خدای نظم، فرم و زیبایی ظاهری) ... دیدن ادامه ›› با نفی دیونوسوس (خدای مستی، هرج ومرج و رنج اصیل) به بن‌بست می‌رسد. او استدلال می‌کند که زندگی ارزش زندگی کردن با وجود سختی‌های بسیارش را دارد. او جهان زیست را جهانی هراس‌آور و وحشت‌زا می بیند، اما برخلاف شوپنهاور که در نهایت تسلیم‌شدگی را واکنش انسان در برابر چنین هجومی تشخیص می‌دهد، نیچه با پی افکندن نیروی اراده و در واقع تسلیم‌ناشدگی، فلسفه‌ای دیگر در قبال این جهانِ تراژیک ترسیم می‌کند. نیچه می گوید رازی در جهان هست که زندگی را هراس‌آور و تراژیک می‌سازد اما به یاری هنر می توان از این هراس و سویه ی تراژیک زندگی عبور کرد. نیچه معتقد است که یونانیان به خوبی از راز آن دنیای پنهان باخبر بودند. بزرگی و عظمت روحشان در آن بود که تسلیم آن جهان نمی‌شدند، بلکه با آن می‌جنگیدند و همین برای آنان به معنای آری گفتن به جهان بود. نمود این به مبارزه‌طلبی، جسارت و قدرت، دیونیسوس است. خدایی که اوج حرکت است و دشمن خمودگی، تسلیم و تحقیر.

روتکو با وسواس بر فرمِ انتزاعی و تقدس‌بخشی به هنر، نمونهٔ کامل هنرمندی است که می‌خواهد رنج وجودی (دیونوسوسی) را در قالب‌های زیبا (آپولونی) مهار کند. کن نماینده ی انرژی دیونوسوسی سرکوب شده است. او با پاسخ های ساده‌انگارانه ساختارهای منظم، مقدس و آپولونی روتکو را می‌شکند. خروج نهایی او از کارگاه نقاشی بازگشت دیونیسوس به جامعه است. نیچه می‌گوید تراژدی واقعی وقتی زاده می‌شود که آپولون و دیونوسوس با هم آشتی کنند. جاییکه دو هنرمند دارند تابلوی قرمز را با یکدیگر رنگ می کنند نماینده همین تراژدی است که نیچه آرزویش را داشت. پس «قرمز» همان تراژدی واقعی است. در نهایت روتکو (آپولون) دچار فروپاشی می شود و کن (دیونیسوس) راه هنری خود را ادامه می دهد.

روتکو می گوید هر نسلی پدران خودش را می کشد و چاره ای جز این ندارد. روتکو خودش پدران خود را کشته است. مانند ماتیس مانند رامبراند. اما آنها را با احترام کشته است. روتکو در خصوص آثار پولاک می گوید: «آنها را دوست دارم اما برایش احترام قائل نیستم». چون خودش را وام دار پولاک نمی داند. اما برعکس خودش را وام دار ماتیس و رامبراند می داند. پس برای آنها احترام قائل است. هنر آنها را مقدس می شمارد. احترام به معنای پذیرش اهمیت فلسفی و قداست هنر است. او به همین شیوه نیز به آثار خودش می نگرد. برای آنها روح قائل است. به همین دلیل هم قرار گرفتن آثارش در رستوران چهارفصل برایش غیر قابل پذیرش است. پذیرش سفارش رستوران به معنای پذیرش این بود که هنرش قابل خرید و فروش است، نه یک بیان قدسی. این باورمندی روتکو را زیر سؤال می‌برد. او از یک سو می‌خواهد هنرش دیده شود، اما از سوی دیگر نمی‌خواهد آن را به «کالایی مصرفی» تبدیل کند. این تناقض، رنج دائمی روتکو است. او مانند یک پیامبر عصبانی هنرش را از فساد تجاری نجات می دهد و قداست آپولونی را به آن باز می گرداند. یک شکست تجاری اما یک پیروزی اخلاقی در حفظ اصالت هنر در برابر ابتذال بدست می آورد. از نگاه نمایشنامه این تصمیم، نقطه ی اوج تراژدی روتکو است.

اما کن روتکو را با بی اعتنایی ترک می کند. لحن او تا حدودی کنایه آمیز می شود. او نماینده ی تحرک دیونیسوسی هنر قرن بیستم است. هنر برای آنها نه یک جایگاه والای مقدس، بلکه یک گفتگوی عادی روزمره است. روتکو خودکشی می کند چون می بیند جهان دارد بدون او حرکت می کند. می بیند که هر نسلی دارد پدران خود را می کشد و جهان دیونیسوسی با فرکانس بالایی درحال انقلاب علیه سنت های قبلی است و همه را دفن می کند اما در عین حال زنده است. مرگ روتکو مرگ هنر نیست و اصل هنر هرگز نمی میرد، بلکه پوست می اندازد. نمایشنامه نه مرگ هنر، بلکه تولد دوباره آن را نشان میدهد.

در بازی رضا بهبودی در نقش روتکو نقاط قوت و ضعف مختلفی دیده می شود. لحن او آتشین، تحکم آمیز و گاهی همراه با یاس فلسفی است. خشمی فرو خورده دارد. آن رفتارهای وسواس گونه ای که از روتکو انتظار می رود در بازی او دیده می شود. حسی از تقدس و اضطراب که می بایست هنگام حرف زدن درباره نقاشی هایش باشد در لحن بازیگر مشاهده می شود.تغییر لحن از شور و هیجان به یاس و ناامیدی نیز همینطور.
دانیال نوروش در نقش کن نیز به خوبی ظاهر می شود. در ابتدا مشتاق و تحت تعلیم به نظر می رسد و در پایان مستقل و آزاد. نقش او که معلق بین فضای احترام و عصیان است در سکوت های معنادار و نگاه های مبهم درآمده است.
بسیار بهتر بود که بازی بدن بازیگران هنگام رنگ کردن بوم نقاشی متفاوت می بود. دوست داشتنی می شد که بازی بدن رضا بهبودی حسی از احترام و تقدس را برای بوم نقاشی منتقل می کرد. در حالیکه بازی ها در این قسمت مشابه است.

در مجموع اجرای نمایش به نمایشنامه وفادار مانده و عناصر کلیدی و مهمی که در نمایشنامه تاکید شده است را به خوبی منتقل می کند و از این حیث یک اجرای کامل محسوب می شود. شاید بشود خلاقیت هایی در بازی بدن بازیگران ایجاد کرد که بیشتر منتقل کننده ی حس تقدس باشد و دکور که فضا را بیشتر شبیه به معبد بکند. بیش از این دستکاری کردن و شلوغ کردن این نمایشنامه که دیالوگ محور است کارساز نیست. «قرمز» نه درباره مرگ روتکو، که درباره جان‌سختی هنر است. نمایش به ما یادآوری می‌کند که هر تراژدی، همزمان هم پایان است هم آغاز. همان‌طور که قرمز هم رنگ خون است، هم رنگ شراب. شاید پیام نهایی جان لوگان این باشد: «هنر زمانی می‌میرد که از ترس مرگ، زندگی را فراموش کند.»
برای خواندن متن کامل این نقد و دیدن نقاشی های مرتبط به لینک زیر مراجعه کنید:

https://eternaldelusions.blogsky.com/1404/05/11/post-126/red-teatre
۶ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید