اغلب پرسوناژها در سر هم بندی صحیح و یکدست کاراکترشون موفق نبودند، به درک درستی از کاراکترشون نرسیده بودند و به وضوح عدم آمادگی رو، حتی برای یک اجرای هنرجویی شاهد بودیم.
فرضا اگر قرار بود دختری لَنگ رو شاهد باشیم که منزویه و در خیالات خودش سیر میکنه، در مسیر ساخت این کاراکتر در ذهن مخاطب، تنها دیالوگها بود که تماشاگر رو یاری میکرد و اغلب عزیزان حتی گاها فراموش میکردند که عامدانه لنگ بزنند. همچنین در لحن، چهره و سایر المانهای بازیشون هم اثری از این کاراکتر مهجور و منزوی به چشم نمیخورد.
یا در ایفای نقش مادر، با بازیهای تصنعی و اگزجرهای روبرو بودیم که از القای نقش نیرنگآمیز یک مادر دیکتاتور و سواستفادهگر(abusive) عاجز بود.
این ناهماهنگی و افول کیفیت بازیها در برخی مقاطع، موجب میشد تا متن بازگردانی شده از رساندن مفهوم و پیام متن اصلی و عمق شخصیتی هر کاراکتر عاجز باشه و در کنار سیر داستانی و دیالوگهای پیش پا افتاده به کار رفته، همگی متن رو به یک تراژدی آبکی و میانرده بدل کرده بود.
طراحی نور در عین خلاقانه بودن، در برخی موارد با ماسکه کردن چهره بازیگران، به نفع آنها و به ضرر تماشاچی عمل میکرد و یکی از نگرانیهای عمیق من حین اجرا، چکیدن اشک شمعهای چلچراغ بر زمین و خدای نکرده بدن بازیگران
... دیدن ادامه ››
بود.
برای طراحی لباس و استفاده از موزیک و افکتهای صوتی هم مینیمم تلاش ممکن صورت گرفته بود و شاید در برخی برههها، به کار گیری یک موزیک درست میتونست به کمک ارتباطگیری بهتر مخاطب در تجربه تماشای این اجرا بیاد.
در نهایت از نمایشی که اسمهایی مثل تنسی ویلیامز و حمید سمندریان رو در متن، و محمد برهمنی و سعید زارعی رو در کارگردانی یدک میکشه و در خانه هنرمندان اجرا میره، توقعی بسیار بیش از این میرفت؛ حتی اگر با یک اجرای هنرجویی مواجه باشیم.
برای همه هنرجویان و عوامل این اجرا آرزوی پیشرفت و موفقیت در مسیر کاریشون رو دارم. سلامت و سرافراز باشید🙌