در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر قالیچی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:53:47
 

فعال بخش روابط عمومی و تبلیغات تئاتر

 ۳۰ بهمن ۱۳۶۷

فیلم‌تئاتر شرقی غمگین

۱۵۱۴٫۲
ک: سعید زارعی / ن: سجاد افشاریان
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر شینیون

۷۳٫۶
ک: حسین پوریانی فر / ن: سیاوش حیدری (بر اساس طرحی از ...
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر مثل آب برای شکلات

۱۷۲٫۷
ن و ک: ابراهیم پشت کوهی
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر ولپن

۰۰٫۰
ک: مهدی کوشکی / ن: بن جانسون
۸۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر اصل ۴۴ قانون اساسی

۴۰٫۰ مواظب باش چشات نپاچه بیرون...!
ک: مریم اسماعیلی / ن: مریم اسماعیلی، حسین فرخزاده
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر چند تکه‌ی لغزان بر لبه‌ی سران یک وضعیت پیچان

۱۰٫۰ کاری از گروه نئوتهران
ن و ک: علیرضا اجلی
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر باد شیشه را می لرزاند

۵۳٫۶
ک: هستی حسینی، مصطفی کوشکی / ن: مهدی کوشکی
۸۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر ریچارد II

۰۰٫۰
ک: مهدی کوشکی / ن: ویلیام شکسپیر
۸۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر پسران تاریخ

۶۲۳٫۸
ک: اشکان خیل‌نژاد / ن: آلن بنت
۸۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر دروغ

۲۲۴٫۰
ک: آریان رضایی / ن: فلوریان زلر
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید

فیلم‌تئاتر ما سه نفر بودیم

۶۴٫۳
ک: صالح علوی زاده / ن: صالح علوی زاده، پویان محمودی، ...
۶۵,۰۰۰ تومان
خرید
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
🎭 آن ها که نمی بینیم
امیر قالیچی

دنیای امروز را می‌توان دنیای تجارت و کسب‌وکار نامید, دنیایی که در آن، بسیاری از افراد و بنگاه‌های تجاری درگیر اقتصاد و ارائه خدمات مختلف هستند. بنابراین، در چنین شرایطی، با توجه به نیازهای روز افزون مالی، تعداد شرکت‌های تجاری و خدماتی نه تنها به میزان چشمگیری زیاد است، بلکه روزبه‌روز شاهد افزایش تعداد و گسترش آن‌ها نیز هستیم و این مسئله، فضای تجارت و کسب‌وکار را به‌شدت رقابتی کرده است. به فراخور همین قاعده بازار هنر نیز از این فرمول مستثنی نبوده و فضای آن رقابتی است اما تبلیغات در این عرصه و فرم‌های فرهنگی مشابه کمی متفاوت از دیگر بازارهای تجاری‌ست و تخصص خود را می‌طلبد. رویکرد تئاتر نیز با دهه‌های پیشین تفاوت فاحشی دارد، در گذشته شاید تبلیغات در این حوزه به چند بیلبورد و چندین تراکت خلاصه می‌شد اما با پیشرفت بستر رسانه و فضاهای عمومی اینترنتی رویکرد در این مدیوم نیز دچار تغییر گشت و روش‌های نوین و خلاقیت‌های پیچیده‌ای را طلب می‌کند که یک اثر نمایشی بتواند خود را به سبد بسته اقتصادی یک خانواده تحمیل کرده و سهم خود را از آن برباید. "امیر قالیچی" روابط عمومی, مشاور تبلیغاتی, مجری طرح, مدیر تولید و یکی از فعالین عرصه تبلیغات در عرصه هنرهای نمایشی‌ست و از حرفه‌ای ترین‌ها. بسیاری او را با پیج موفق "تئاتربازها" می‌شناسند که در معرفی و ترند یک اثر هنری دارای سابقه‌ای درخشان و البته طولانی‌ست, او از جمله آن‌هایی‌ست که نمی‌بینیم اما افرادی چون او و همکارانش خدمت بزرگی در جهت شناساندن نمایش‌های روی صحنه و کمک ... دیدن ادامه ›› به اقتصاد هنر داشته‌اند. این فعال هنری سال‌های زیادی‌ست که در این حوزه فعالیت می‌کند, او علاوه بر مدیریت روابط عمومی بسیاری از تماشاخانه‌ها در بازه‌های مختلف ممارست خود را در عرصه تبلیغات تئاتر به رخ کشیده است او طی سال‌های فعالیت خود در این عرصه در سمت‌های مختلف روابط عمومی, مشاور تبلیغاتی, مجری طرح و ... به شکل‌گیری و خلق آثار زیادی کمک کرده است, سقراط, ملکه زیبایی لی نین, خانه برناردآلبا, در انتظار گودو, شاه لیر, صدای آهسته برف, شینیون, اولئانا,مالی سوئینی, نگاهمان می‌کنند,مثل آب برای شکلات, از زیرزمین تا پشت بام, سه خواهر, حرفه‌ای, خدای کشتار, بی پدر, پسران تاریخ, این یک پیپ نیست, فتوحات گلشیری, گریزلی, بانوی محبوب من, آن‌سوی آیینه, کافه پولشری، هیدن فقط بخشی از پرونده کاری پر و پیمان اوست, نمایش‌هایی که با نگاهی به اسامی آن‌ها می‌توان به موفقیت نمایش‌ها در گیشه و نهایتا حرفه‌ای بودن او در حوزه کاری‌اش صحه گذاشت. امیر قالیچی این روزها نمایش موفق "محیط زیست" به کارگردانی رسول کاهانی را در تماشاخانه ملک بر صحنه دارد, او در این اثر با عنوان مدیر تبلیغاتی فعال است. در پایان باید از پست‌های مفید و یادداشت‌های هنرمندان که به مناسبت های مختلف در پیج "تئاتربازها"در حال انتشار است بگوییم، محتواهایی که با تلاش امیر قالیچی‌ها در حال انتشار است.
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش جنون محض i
یادداشت خانم ارغوان دهقان
خبرنگار و روزنامه نگار
چاپ شده در روزنامه هنرمند - شماره 1730 - مورخ 1401/04/08

«یک آنارشی محض در پس زمینه آنچه که ما نمیبینم»
نمایش "جنون محض"

"جنون محض" نمایش یک آنارشی محض است در پس زمینه آنچه که ما هیچوقت نمیبینم. به ظاهر به تماشای یک اجرای ابزورد نشسته اید، با بازی ... دیدن ادامه ›› ها و بیان های اغراق آمیز اما با کارگردانی دقیق و خوش ریتم. گرچه آنچه در پایان میبینید چیزی فرای یک اجرای ساده تئاتر است.
میزانسن ها باید سر ضرب و دومینو وار پشت سر هم دقیق و بدون مکث پیش برود وگرنه کل کار دستخوش بی نظمی خواهد شد. و کارگردان کاملا هوشمندانه این فاجعه را در پرده دوم به تصویر میکشد که اگر این ورود و خروج ها سر ضرب و به موقع اتفاق نیفتد چه هرج و مرجی روی صحنه رخ می دهد.

اما ماجرا این نیست، داستان اصلی نمایش که در پرده دوم شاهد آن هستیم برای نشان دادن پشت صحنه ماجرا، سختیها ، زحمتهای دیده نشده ی یک اجرای تئاتر است که به ما تماشاگران نشان میدهد وقتی به تماشای یک اجرا بی نقص نشسته ایم ، در واقع در پشت صحنه آن چه می گذرد .
"جنون محض" یک کمدی است که ما را می خنداند ، اما شاید کمتر درک کافی از نمایش و اجرا را داشته باشیم و قطع به یقین دست اندرکاران تئاتری این هرج و مرج، سختی ها و مرارات های نشان داده شده در نمایش را به وضوح درک می کنند.

همین موارد سطحی که به چشم تماشاگر نمی آید ولی جزئی از دغدغه های اصلی یک کارگردان ، دستیار کارگردان و همینطور منشی صحنه است ، همین ساکت بودن ها در پشت صحنه ( هیس هیس کردن مدوام عوامل اجرا) همین دیده نشدن ناگهانی از پشت صحنه و قایم شدن ها ، گم کردن صفحه نمایش ، فراموش کردن دیالوگها ، جابجایی میزانسن ها و ورود به صحنه ها و و و ..... تمام این موارد کوچک که به چشم نمی آید اجرای یک نمایش 110 دقیقه ای را، جدای سایر دغدغه های مرسوم اجرای تئاتر، برای عوامل آن بسیار پیچیده تر و حساس تر می کند.

"جنون محض" می خواهد به ما نشان دهد؛ شما یکساعت از یک اجرای کمیک را به تماشا نشسته اید ولی در پشت صحنه این یکساعت ، 4 ماه تلاش بی وقفه وجود دارد که هر کدام از بازیگران علیرغم تمام مشکلات زندگی و خانوادگی ای که با آن دست و پنجه نرم میکردند مجبور به ادامه راه هستند و نباید این اختلافات و ناراحتی ها و مشکلات خود را روی صحنه بیاوردند. و تماشاچی فقط آمده است بخندد یا لذت ببرد، پس بازیگر مجبور به پنهان کردن تمام دردها و استرس های خود روی صحنه است.

در ادامه توضیح نمایش باید گفت ، تماشاگرانی که در پرده اول منتظر اتفاق خارق العاده ای در اجرا هستند، و حتی منتظر اتفاق خنده داری که کمی بخندند، با کمی صبر و تامل در پرده دوم متوجه می شوند که پرده اول، پیش زمینه و پیش درآمدی است برای توضیح پرده دوم.

که منِ تماشاگری که در پرده اول از همه اتفاقات پیش پا افتاده یک تمرین تئاتر خسته شده ام، با دیدن پرده دوم متوجه تک تک این اتفاقات و روند صحنه قبل شوم.

علیرضا کوشک جلالی "جنون محض" را بر پایه متنی قوی از مایکل فرین با کارگردانی هوشمندانه و چیدمان میزانسن¬های سر ضرب و پیچیده، با بازی¬هایی درخور ستایش، و طراحی صحنه فوق اللعاده، اجرایی قابل تحسین به روی صحنه برده است و مخاطب را تا پایان نمایش با خود همراه می سازد.
در پایان باید گفت، همانطور که در دیالوگ نهایی اجرا به آن اشاره می شود؛ «جنون محض نشان دادن جنون تمامی کسانی است که عاشق بازیگری و خصوصا بازیگری تئاتر هستند. تنها عشق می تواند کسی را متحمل چنین سختی هایی کند و تنها عشق است که انسان را به جنون می کشد.»

"جنون محض" به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی و با بازی الهام پاوه نژاد، امین میری، سام کبودوند، صدف اسپهبدی، الهه فرازمند، میثاق زارع، دیبا زاهدی، علی پویا قاسمی، علی ابدالی و مجید امیدی است که هر شب ساعت 20 در تمشاخانه اهورا به روی صحنه است.
.
روزنامه هنرمند|۲۲تیر۱۴۰۱
نمایش درهم تنیدگی
ارغوان دهقان

"درهم تنیدگی" تلنگری است به تمام کسانی که با دردهای پنهان خود زندگی میکنند و بار سنگین رنجهای خود را همیشه روی دوش خود حمل میکنند. بی آنکه یکبار درصدد رفع و حل ماجرا ... دیدن ادامه ›› برآیند.

نمایش در همان ابتدا ضربه خود را به تماشاگر می زند، با جمله ی : " روایت های این نمایش واقعی است" و همین یک جمله به تنهایی کافی است که تلنگر اولیه را به تماشاگر وارد کند.

در ابتدای نمایش دو بازیگر پشت پرده توری ایستاده اند و هر کدام جداگانه از ضعف های خود که ترس و خشم است، صحبت میکنند. پرده ای حائل میان آنها و ما. پرده ای که میان تک تکِ ما و آدمهای اطرافمان وجود دارد تا خود را پشت آن پنهان کرده، تا کسی از مصائب و رنج های درونی ما باخبر نشود.

احسان پرده توری سفید را از میان برمیدارد تا اینبار بی واسطه با خودش و ترسش روبرو شود و به ما نیز یادآور میشود که بی پرده و عریان خود را در چنین موقعیتی ببینیم. نمایش همچنان که پیش میرود، شما متوجه می شوید که صرفاً برای دیدن یک نمایش سرگرم کننده نیامده اید، چون دو روایتی که در نمایش بازگو میشود، داستانهایی واقعی هستند، و زن و شوهر تصمیم گرفته اند که برای روبرو شدن با ترس و خشم خود، آن را برای یگدیگر و سپس برای دیگران روایت کنند، بلکه راه حل رهایی از آن، همین امر باشد.

"درهم تنیدگی" نمایشی تاثیرگذار است، به آن دلیل که واقعی است و موضوعی روانشناسی و یا روانکاوی دارد. و رنجی را بیان میکند که اکثریت جامعه کم و بیش خود را با آن درگیر میبینند. ما را مقابل یکی از بزرگترین ترسهایمان که " از دست دادن" است قرار می دهد. و بی شک بسیاری از تماشاگران، آن زمان که بازیگران درد خود را بیان می کنند، بی آنکه متوجه باشند این فقط یک نمایش است، خود را در آن موقعیت می بینند. و همین موضوع، فضای حاکم بر نمایش و تماشاگران را دراماتیک تر میکند. و تاثیر نمایش را حتی تا ساعاتی پس از ترک سالن، برای مخاطب به همراه دارد.

دکتر جفری ای.یانگ و ژانت کلوسکو دو روانشناس امریکایی در کتاب "زندگی خود را دوباره بیافرینید" برای رهایی از "تله" های زندگی هر شخص ( مانند تله ترس، ترد شدن، خشم و...) رویکرد جدیدی ارائه داده اند که بخش اولیه درمان را همین شناخت "تله" ای که در آن گرفتاریم و سپس رویارویی با آن، بیان کرده اند. احسان و خاطره نیز برای رهایی از تله هایی که در آن گرفتارند، تصمیم به بیان علنی آن گرفته اند، و بی آنکه بدانند خیل عظیمی از تماشاگران را نیز در این رویارویی با خود همراه کرده اند. و آنها را ناخواسته مجبور به واکاوی خود کرده اند.

نمایش کاملا رئال اجرا میشود و همین امر مخاطب را آسان تر، با خود همراه و درگیر داستان میکند. طراحی صحنه کاملا ساده و تقریبا خالی است، و به جز قبری نمادین ( که تمام اتفاقات حول محور آن قرار گرفته) چیز دیگری در صحنه نمایش وجود ندارد، چرا که کارگردان میخواهد فضایی را به نمایش بگذارد که تداعی کننده فضای ذهن تاریک و سیاه بازیگر است. همین امر (خالی بودن صحنه) این اجازه را به مخاطب میدهد که به درون خود رجوع کند و با توجه به تخیل خود، و موقعیتهای واقعی خود، آنجا را تجسم کند. شاید که تعبیر تیتر "درهم تنیدگی" نیز همین امر در هم تنیده شدنِ داستان های واقعی مخاطب با داستان بازیگران بود.

نمایش "درهم تنیدگی" به کارگردانی احسان گودرزی و با بازی خاطره حکیمی و احسان گودرزی هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در تماشاخانه شهرزاد به روی صحنه است.
خسرو نقیبی- فیلمنامه‌نویس و منتقد

آهواره نمایش قبلی‌اش، با موقعیت دراماتیک یگانه‌اش، تا مدت‌ها در من مانده بود، و این یکی، هر چند کمتر، اما هم‌چنان، تو را از یک موقعیت ساده‌ی انسانی به عمیق‌ترین رنج‌هات می‌برد.

این‌که احسان ترسی از خرج‌کردن خودش ندارد و عریانی روح آرتیست را پیش چشم تماشاگر باور دارد، از امتیازهای بزرگ‌ش است، اما فراتر از این، درام می‌فهمد و آن را از دل ساده‌ترین موقعیت‌ها بیرون می‌کشد. این چیزی‌ست که در کارش دوست دارم و گیرم می‌اندازد.
خرج کردن خود؟!
عریانی روح آرتیست پیش چشم تماشاگر باور دارد؟!؟!؟!
۱۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهدی احمدپناه - نویسنده، کارگردان و روزنامه‌نگار

خون فقط با خون عادی میشه
درهم تنیدگی یک نمایش برای دیدن و سرگرمی نیست.
یک هشداره، یک تلنگر، یک یادآوری

نمایشیه که در ظاهر یک داستان شخصی رو روایت می کنه اما کم کم روایت فراتر می ره و روی افکار شخصی شما دست می ذاره و به آرامی زیر افکارتون نفوذ می کنه.

زیر ترس ها، نگرانی ها، تردیدها

نمایش داستان زندگی یک زوج رو مرور می کنه که چطور به هم گره خوردن و درهم تنیده شدن ولی وقتی به خودتون ... دیدن ادامه ›› میاین متوجه میشین که شما هم با اونها

گره خودین، وصل شدین، تنیده شدین

این تئاتر هم مثل آثار قبلی احسان گودرزی نگاه دوباره و دوباره به یک ماجرا داره و از عنصر خیال بیشترین بهره رو می بره

نمایشی پر از عشق، پر از ترس و پر از خشم
نمایشی که اگر به لحاظ روانی "ترس از دست دادن" دارید احتمالا از دیدنش اذیت می شوید ولی دیدن آن به شما بیشتر توصیه می شود چون فقط خون با خون عادی می‌شه
امیرمسعود فدائی و مهسا حسنی این را خواندند
سپهر و آرزو قربان پور ویشکاسوقی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«دکمه‌ی بازگشت»

«خشم باقی‌مانده از صدمات کهنه را می‌توان با درد ناشی از زخم گلوله مقایسه کرد».

از کتاب «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند‌» / دکتر «کلاریسا پینکولا استس»/ ترجمه‌ی: «سیمین موحد»

«احسان» و «خاطره» در «درهم‌تنیدگی» از یک نظام دو دویی تبعیت می‌کنند. آنها دو تن هستند به همراه دو روح غایب: «پدربزرگ» و «بهروز». شاید هر دو غیاب «احسان گودرزی» و «خاطره حکیمی» هم باشند. به همین خاطر متوجه نمی‌شویم آن‌ها واقعی هستند یا نمایشی و واقعن چه اهمیتی دارد؟ مهم آن روح‌های غایبی هستند که همراه ما می‌شوند. که چنگ به گریبان گذشته می‌کشیم تا فقدان را تاب بیاوریم. سالها پیش تیزر تبلیغاتی یک تلویزیون شعار جالبی داشت: «زندگی دکمه‌ی ... دیدن ادامه ›› بازگشت ندارد».

خاطره و احسان بعد از یک مقدمه از پس تور ِ گذشته دو بار به تنهایی و دو بار با هم به کشمکش با خود، زنانگی و مردانگی درونشان می‌روند. مثل همه‌ی ما که حاصل گذشته‌ییم. خاطره سنگ مزار خشمش را نگذاشته و احسان حس‌هایش را دفن کرده. در فرآیند روان‌درمانی فرد می‌آموزد که نگاهی تازه به گذشته کند. گذشته در نمی‌گذرد. ما نگاهمان را به آن عوض می‌کنیم. خانم دکتر «استس» در کتاب درخشان «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند» ، در فصل دوازده به ما یاد می‌دهد که خشم مدفون شده را بازیابیم. خشم سرکوب شده غم تولید می‌کند، غم اندوه می‌زاید و اندوه موجد افسردگی خواهد شد. به یاد بیاوریم شکایت خاطره را که چرا در هجده سالگی به مراسم کسی رفته که هیچ عشقی به او نداشته. احسان هم ترس از دست دادن دارد و به همین خاطر خاطره و همه را بارها و بارها در ذهنش می‌کشد. آن دو بالاخره یاد می‌گیرند با گذشته به شکلی تازه روبرو شوند و با ترس‌ها و خشم‌هایشان روبرو شوند. آن تابلوهای نهایی هویت آنهاست. پس آنها می‌روند و اثرها باقی می‌مانند.

بازآفرینی و اجرای در لحظه‌ی صحنه‌ها از ویژگی‌های آثار پست‌مدرن است. استفاده از آهنگ Sober از گروه Tool برای فصل‌بندی به همین حضور وهم‌انگیز گذشته و درون اشاره دارد و همچنین لایه‌ی کنترل‌گری جهان معاصر را هم به زیرمتن اضافه می‌کند.

درهم‌تنیدگی‌ با عنوان بامسمایش به یک نوع هنر درمانی می‌ماند. پس حین تماشایش حس‌های مختلفی از اندوه و خشم و گریه و شادی را تجربه خواهید کرد. گویا از دو هفته‌ی دیگر به مدت یک هفته کارشان تمدید می‌شود. تماشای احسان گودرزی و خاطره حکیمی را از دست ندهید!

«بهنام شریفی»/ «تحلیلگر سینما و روانشناسی تحلیلی»
در هم تنیدگی؛ جدال مرگ و زندگی

در هم تنیدگی، پیوند دو مونولوگ ذهنی است. مونولوگ‌هایی که انقدر تکرار می‌شوند تا زخم می‌شوند، خون از زخم‌ها چکه می‌کند و می‌رسند به آنجایی که دیگر فقط خون می تواند خون را عادی کند. همینجاست که پیوند شکل می‌گیرد، مونولوگ‌ها به فاصله‌ای که با خون پُر شده حمله می‌کنند، به خراش‌های کهنه، به روابطی که در سوتفاهم غوطه می‌خورند، به فیلسوف‌هایی که روانشناس نیستند. پس از این رویارویی است که می‌بینیم خون و زندگی در هم تنیده می‌شوند و آنچه عادی است به جاماندن قبری است که ترس‌ها، اضطراب‌های ویران‌کننده و استخوان‌های خرد شده از مونولوگ‌ها را در خودش جا داده است.

خاطره حکیمی، بازیگر در هم‌ تنیدگی، در گفت‌وگویی با نشریه چلچراغ درباره نمایش‌شان گفته است : «من به مرگ فکر می‌کردم و زنده می‌کردم، احسان به زندگی فکر می‌کرد و می‌کشت.» این جمله به طور دقیق درباره ترس از دست دادن صحبت می‌کند. ترسی که در یکی از مونولوگ‌ها به شکلی واقعی تجربه شده و در مونولوگ دیگری به شکل اضطرابی ویران‌کننده نمایان می‌شود. به باور فروید، ناتاتوفوبیا یا ترس از مرگ یکی از دلایل اصلی بروز ترس از دست دادن در انسان‌هاست. از سوی دیگر در نظریه فروید با واژه دیگری مواجهه می‌شویم به نام نکروفوبیا که در حقیقت ترس از اجساد یا هر آنچه به مرگ مرتبط می‌شود مانند گورستان، غسالخانه ... دیدن ادامه ›› و... می‌شود. در هم تنیدگی جدال میان ناتاتو فوبیا و نکروفوبیاست. جدالی که با اسباب‌کشی و بسته‌بندی دل‌بریدنی‌ها، دورریختنی‌ها و باز نشدنی‌ها به پایان می‌رسد. شمع‌های نیمه سوخته و عطرها و رقص‌های نیمه‌شب بر دوش کارگران از پله‌ها پایین می‌روند اما لبه پریده یک حنجره، نمایش‌نامه‌های بر زمین ریخته و ترس‌ها در قبری بی‌هویت به جا می‌مانند.

در هم تنیدگی در همان فضایی ساخته می‌شود که گروه دوباره را متولد کرد. فضای ذهنی دو نفره‌ای که در آن زندگی جریان دارد و همین جریان زندگی دستمایه ساختن آثار هنری می‌شود. در این نمایش، کارگردان نه از بازیگران که گویی از واژه‌ها بازی می‌گیرد تا فضای ذهنی دونفره‌شان را پیش چشم مخاطب ترسیم کند. این فضای ذهنی که با بازی نورها پیش چشم مخاطب ترسیم می‌شود، نمایش جدالی است که در نهایت به ما می‌آموزد، «عشق یعنی تحمل کردن رازهای وحشتناک یکدیگر».

نسیم سلطان‌بیگی - روزنامه‌نگار
گفت‌وگوی «صبح‌نو» با «احسان گودرزی»، نویسنده و کارگردان نمایش «درهم‌تنیدگی»
تئاتر درمان است /نمایشی از زندگی واقعی یک زوج
سمانه استاد

«احسان گودرزی»، بازیگر، نویسنده و ترانه‌سرایی است که به صورت جدی تئاتر نیز کار می‌کند. از جمله نمایش‌های به صحنه رفته توسط او می‌توان به منولوگ «مثل شلوار جین آبی» اشاره کرد. این هنرمند این روزها نمایش «درهم‌تنیدگی» را در پردیس تئاتر شهرزاد به روی صحنه دارد. بدین بهانه به گفت‌وگو با او نشسته‌ایم و او درباره تلاش برای مقابله با ترس‌ها و درمان تروماهای زندگی‌اش در تئاتر به «صبح‌نو» چنین می‌گوید:

سمانه استاد: کمی بیشتر نمایش «درهم‌تنیدگی» را برای مخاطبان «صبح‌نو» معرفی کنید.
احسان گودرزی: نمایش «درهم‌تنیدگی» ایده‌ای بود که از زندگی ... دیدن ادامه ›› و زیست من و خاطره (همسرم) به وجود آمد، از واکاوی گذشته و حال‌مان. من و خاطره چندین سال است که با هم ازدواج کرده‌ایم و همیشه با هم حرف می‌زنیم. هر اثری را که با هم کار کرده‌ایم حاصل گفتگوهای طولانی‌مان بوده است. سعی کردیم مسائل یکدیگر را پیدا کنیم، به آن وارد شویم و اثری تولید کنیم که حال‌مان را بهتر می‌کند؛ اثری که کمی درمان باشد برای گرفتاری‌های روحی و روانی‌مان. سعی کردیم کمی از رنج خودمان و دیگری را کم کنیم. داستان «درهم‌تنیدگی» از رجوع خاطره به نامه‌هایی از هجده سال پیش شروع شد. نامه‌ها از طرف کسی بود که در آن سال‌ها عاشق خاطره بود و مُرده بود. من قصه خاطره را می‌دانستم و وقتی متوجه نامه‌ها شدم، احساس کردم این می‌تواند دلیل خوبی برای تولید یک نمایش باشد.

سمانه استاد: چرا نمایش شما این‌قدر با مرگ عجین شده است؟
احسان گودرزی: مرگ و زندگی دو قطب مخالف یکدیگر و در هم تنیده‌اند. این دو بدون هم معنایی ندارند. من همیشه گرفتار این مسئله بودم، ولی از آن فرار می‌کردم. الان مدتی است که آگاهانه به مرگ فکر می‌کنم. ترس از دست دادن عزیزان بسیار در من نهادینه شده است. در کنار اینها، نامه‌ها نیز از سوی فردی بود که خود هجده سال پیش مُرده بود و به شکلی تصادفی او و پدربزرگ من در یک روز و در یک قبرستان خاک شدند. من رابطه عجیبی با پدربزرگم داشتم. بعد از مرگ او تروماهایی برای من به وجود آمد. این مرگ‌ها اجتناب‌ناپذیر بود. «درهم‌تنیدگی» داستان زنده‌هایی است که درگیر کسانی هستند که سال‌های قبل مُرده‌اند.

سمانه استاد: آیا این نمایش از زمان نوشتن نمایشنامه، تمرینات و اجرا، کمکی به شما برای حل این ترس‌ها کرده است؟
احسان گودرزی: این اجرا در ابتدا قرار بود گره‌هایی را باز و تروماها را حل کند، اما باید صادقانه بگویم که پروسه تمرین، نوشتن و اجرا بسیار سنگین بود و سخت گذشت. یک روز آدم تصمیمی می‌گیرد و نمی‌داند عواقبش چیست و قرار است چه هزینه روانی بابتش بدهد. رفته رفته سر چند زخم باز شده و ما وسط ماجرا هستیم، اما فکر می‌کنم که همین فشارها می‌تواند در پروسه اجرا و روبه‌رو شدن با مخاطب به جای خوبی منتهی شود. این اجرا بدون مخاطب بی‌معناست و تمرین‌های آن کارکردی برای ما به عنوان بازیگر ندارد. این اجرا تجربه متفاوتی است که انجام داده‌ام. تا به حال در این وضعیت نبودم و این برایم هیجان‌انگیز است. فکر می‌کنم با وجود همه فشارهایی که به لحاظ روانی وجود دارد در نهایت نتیجه خوبی حاصل خواهد شد.

سمانه استاد: نظر بسیاری از مخاطبان درباره «درهم‌تنیدگی» این است که خودشان را در صحنه دیده‌اند و دغدغه‌ها، کابوس‌ها و ناکامی‌های بازیگران را حس کرده‌اند. آیا در برخورد با مخاطبان حس کرده‌اید که این اجرا می‌تواند به آنها کمک کند؟
احسان گودرزی: برای من یک اثر هنری با پرداختن به خودم، درونیات، روح و روان، زخم‌ها، ترس‌ها و گره‌های ذهنی‌ام معنا می‌یابد. وقتی خودم را مانند موش آزمایشگاهی وسط می‌گذارم، جراحی و واکاوی‌اش می‌کنم، زخم‌هایش را باز می‌کنم و می‌بندم مطمئنا این موضوع اشتراکات زیادی با زخم‌های دیگر انسان‌ها دارد و می‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند. این مسئله ربطی به ویژگی‌های نمایش ندارد، بلکه به شفاف بودن متن ربط دارد. متن نوعی از عریانی دارد که شاید هر کسی دوست نداشته باشد و بخواهد از آن فرار کند. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که معمولا وقتی در مورد مرگ عزیزان صحبت می‌شود از عبارت «دور از جان» استفاده می‌کنیم. سریع حرف را قطع می‌کنیم و به طرف مقابل اجازه ادامه دادن نمی‌دهیم. این فرار طبیعی است و نمی‌توان آن را بد دانست. این یک راه تدافعی است که روان ما انتخاب کرده است. اما این متن علیه «دور از جان» است. نمی‌گذارد فرار کنیم و پرت‌مان می‌کند وسط میدان. می‌توانیم گارد بگیریم و از آن خوش‌مان نیاید، یا برعکس می‌توانیم همراهی‌اش کنیم.

سمانه استاد: پس می‌توان گفت خواستید با این اجرا مخاطب را با مرگ روبه‌رو کنید؟
احسان گودرزی: نمی‌خواستم مخاطب را با مرگ روبه‌رو کنم، می‌خواستم خودم با آن رو‌به‌رو بشوم و طبیعتا مخاطب نیز درگیر خواهد شد.

سمانه استاد: به نظر شما تئاتر می‌تواند درمان باشد؟
احسان گودرزی: حتما. نه تنها تئاتر، که هنر می‌تواند درمان باشد. برای خود هنرمند حتما این اتفاق می‌افتد اما به عنوان مخاطب نیز مواجه می‌تواند متفاوت باشد. هنر برای من این خاصیت را دارد. البته گونه‌های متفاوت هنری تولید می‌شود، ولی من این‌گونه را می‌پسندم و این تنها دلیلی است که کار هنری انجام می‌دهم وگرنه دلیل دیگری وجود ندارد که کسی بخواهد در این مملکت کار هنری انجام دهد، زیرا در این مسیر سنگلاخ و موانع زیادی وجود دارد که نمی‌ارزد فرد زندگی‌اش را وقف کار هنری کند، به جز اینکه فایده‌های روحی، روانی و عاطفی برایش داشته باشد.

سمانه استاد: شما در سینما نیز فعالیت‌های جدی داشته و دارید. آیا این بررسی‌های روانکاوانه در سینما هم اتفاق می‌افتد؟
احسان گودرزی: فکر می‌کنم این اتفاق در سینما برای تولیدکننده اثر یعنی نویسنده و کارگردان می‌افتد. برای بازیگران این اتفاق خفیف‌تر است، زیرا بازیگر بسته به شرایط و نقش کار را قبول می‌کند.

سمانه استاد: شما ترانه‌سرا، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر هستید. کدام یک از این شاخه‌ها محبوب شماست؟
احسان گودرزی: در ابتدا بگویم خودم را هیچ‌کدام از این‌هایی که گفتید نمی‌دانم. من فقط در زمینه‌های مختلف هنری تجربه‌هایی می‌کنم و از انجام همه‌ی آنها لذت می‌برم. به نظرم مدیوم‌های مختلف هنری ارجحیتی نسبت به یکدیگر ندارند. من مدیومی را انتخاب می‌کنم که در آن بهتر بتوانم حرف بزنم. ترانه اما به این دلیل که فردی‌تر است و تعداد آدم‌هایی که با آنها کار می‌کنم کمتر است، برایم جذابیت بیشتری دارد. در ترانه کنترل بیشتری بر اثر وجود دارد که این کنترل در سینما بسیار کمتر می‌شود. شعر و ترانه سرزمین من است و می‌توانم در آن خودم باشم. در بقیه مدیوم‌ها به این دلیل که پای تولید وسط می‌آید و تعداد آدم‌هایی که باید در این تولید به شما کمک کنند زیاد می‌شود، کار سخت‌تر است.
سمانه استاد: آیا متن این کار می‌تواند به طول مستقل با مخاطب ارتباط برقرار کند؟ قصد چاپ آن را دارید؟
احسان گودرزی: فکر می‌کنم باید همه نمایشنامه‌هایی را که تا حال نوشته‌ام چاپ کنم، ولی این متن به قدری شخصی است که نمی‌دانم آیا نمایشنامه‌اش به درد کسی خواهد خورد یا نه.

سمانه استاد: چرا پردیس تئاتر شهرزاد را برای اجرای نمایش «درهم‌تنیدگی» انتخاب کردید؟
احسان گودرزی: کرونا همه‌چیز را نابود کرد؛ هم هنرمندان را و هم سالن‌های نمایش را. بعد از یک رکود و بیکاری، حال اجراهای زیادی روی صحنه آمده‌اند و در برخی سالن‌ها ترافیک نمایش‌ها راه افتاده است. من احساس کردم سالن شهرزاد نسبت به سالن‌هایی که در آن تجربه اجرا داشتم، برای این اجرا مناسب‌تر است و به همین دلیل با آنها وارد گفت‌وگو شدم. فکر می‌کنم سالن شهرزاد یکی از سالن‌های خوب تئاتر است که استاندارهایش بالا‌ست.

سمانه استاد: به نظر شما چقدر سالن‌های خصوصی می‌توانند به رشد جریان تئاتر کمک کنند؟
احسان گودرزی: تا زمانی که سیستم و دولت نخواهد هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و نه سالن خصوصی، نه تهیه‌کننده و نه سرمایه‌گذار تاثیرگذار نخواهد بود. شاید فردی بخواهد اتفاقی را ایجاد کند، ولی نمی‌تواند باعث یک جریان شود. سازوکار تئاتر بسیار تغییر کرده است. من که هنوز جزء جوان‌ها محسوب می‌شوم نیز با این سازو کار احساس غریبگی می‌کنم. این یک سیاست‌گذاری است و ربطی به تصمیم یک فرد یا تلاش او ندارد. ممکن است سالن‌های خصوصی سعی کنند اتفاقات خوبی را رقم بزنند، ولی اینکه بگوییم می‌توانند روی تئاتر ممکلت تاثیر بگذارند به نظرم این طور نیست، زیرا زورمان نمی‌رسد. نباید فراموش کرد هنوز بسیاری از شهرستان‌های مهم ما یک سالن تئاتر استاندارد ندارند.

سمانه استاد: کار بعدی شما در تئاتر چه خواهد بود؟
احسان گودرزی: به محض اینکه اجرای نمایش «درهم‌تنیدگی» به سر و سامان برسد، نمایشنامه بعدی را شروع خواهم کرد. در آن نمایش نیز خودم را واکاوی و نقد می‌کنم.

روزنامه صبح نو - دوشنبه، ۰۹ خرداد ۱۴۰1
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رابطه و سوتفاهم‌های «درهم‌تنیدگی»
یادداشت صوفیا نصرالهی بر نمایش درهم‌تنیدگی

یک زمانی در این روزنامه آخر هفته‌ها صفحه‌ای داشتم که در آن با دکتر امید روحانی و آرش خوشخو درباره‌ی اتفاقات فرهنگی و هنری هفته حرف می‌زدیم. کنسرت‌هایی که رفته بودیم، فیلم‌ها و سریال‌هایی که دیده بودیم و البته دکتر روحانی از تئاترها و گالری‌ها می‌گفت که کمتر پیش می‌آمد خودم سر بزنم. دلم برای آن صفحه و آن گپ‌ها تنگ شده. بخصوص که آخر هفته‌ی گذشته را کاملا با فرهنگ و هنر سپری کردم و برای نوشتن درباره‌ی همه‌شان یک صفحه نیاز دارم نه یک ستون. سعی می‌کنم خلاصه‌اش کنم و مهم‌ترین‌ها را بنویسم.
۱) اگر اهل تئاتر هستید و بخصوص متن خوب برایتان اهمیت دارد نمایش «درهم‌تنیدگی» را در پردیس تئاتر شهرزاد از دست ندهید. یک کار جمع و جور عالی به نویسندگی و کارگردانی احسان گودرزی و بازی خودش و خاطره حکیمی. احسان گودرزی و خاطره حکیمی هم زوج هنری هستند و هم زن و شوهر و اولین آشنایی من با آن‌ها به قطعه‌ی موسیقی برمی‌گردد که گروه دو نفره‌شان تحت عنوان «دوباره» منتشر کرد و در فضای مجازی وایرال شد. تئاتر «درهم‌تنیدگی» برای من خاطره‌ی قطعه‌ی محبوبم از آن‌ها را زنده کرد: «سفرناک». گودرزی و حکیمی استعداد زیادی دارند که تجربه‌های شخصی‌شان را تبدیل به اثر هنری کنند و جوری بسطش بدهند که تبدیل به ... دیدن ادامه ›› تجربه‌ی شخصی مخاطب هم بشود.
اسم نمایش خودش نشان‌دهنده‌ی خیلی چیزهاست. «درهم‌تنیدگی» در کوانتوم مربوط به دو ذره است که هرگز در یک زمان وجود نداشته‌اند اما امکان برقراری ارتباط با یکدیگر را دارند. «ارتباط دو ذره از ورای زمان». این ذرات برهم‌کنش می‌کنند و دیگر مستقل از یکدیگر نمی‌شود توصیفشان کرد. همین موضوع پیچیده‌ی فیزیکی را بیاورید در رابطه‌ی عاشقانه و عاطفی و تجسم گذشته در زمان حال و تلاش برای تغییر گذشته از طریق داستان‌‌پردازی در ذهن‌تان در زمان حال و نتیجه‌اش می‌شود نمایش «درهم‌تنیدگی». دیالوگی طولانی میان زن و شوهری که گفت‌وگوی ذهنی‌شان را با تماشاگر و با خودشان در میان می‌گذارند در میزانسنی ساده و خالی و تاریک. مثل فضای ذهنی همه‌ی ما. این فضا فقط با یک مستطیل کوچک شکسته شده که ترس‌های زوج جوان مربوط به خاطرات و گذشته‌شان از آن سربرمی‌آورد. چیزی که تماشای نمایش «درهم‌تنیدگی» را تبدیل به تجربه‌ای به یادماندنی می‌کند یکی قدرت متن آن است که نشان می‌دهد آدم‌ها در یک رابطه چطور حتی وقتی در یک فضا و مکان نیستند، حتی در فضای ذهنی‌شان از هم تاثیر می‌گیرند. چطور به ترس‌های همدیگر پاسخ می‌دهند و چطور خودشان در دل دیگری ترس می‌اندازند. ترس از فقدان، نبودن، نادیده گرفته شدن، مردن. نکته‌ی دیگر نمایش بازی احسان گودرزی و خاطره حکیمی است که کاریزماتیک‌اند و گرم. این مونولوگ و دیالوگ‌ طولانی را به خوبی ادا می‌کنند. صمیمی‌اند. آن‌قدر که آخر نمایش دلتان می‌خواهد بغلشان کنید و یک دل سیر بابت همه‌ی این ترس‌های مشترک، همه‌ی این کشتارهای ذهنی مشترک و همه‌ی این فقدان‌ها با هم گریه کنید.

روزنامه هفت صبح / یکشنبه ۱ خرداد
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش استیو جابز i
یادداشت جواد مولانیا برای نمایش استیوجابز به کارگردانی مهران رنجبر
.
نمایش استیوجابز در عمارت نوفل لوشاتو در آبان ماه نود و هفت در حال اجراست. نمایشی به نویسندگی و کارگردانی مهران رنجبر.
رنجبر که بیشتر او را به عنوان بازیگر میشناسیم در این نمایش بخشهایی تاریک و تیره از زندگی استیو جابز را به نمایش گذاشته است. و تمام تلاشش را میکند که از طریق دالانهای تاریک، ما را به حفره های عمیق یک انسان جامعه سرمایه داری سوق میدهد.
.
جهان نمایش، لُخت و عور است، کاملا تاریک و استیو جابز با لباسی شبیه پیژامه با پاهایی برهنه همچون روحی جستجوگر بر روی آن راه میرود. استفاده از توپ تنیس که جایی نقش تلفن هوشمند آیفون را بازی میکند، میتواند برهانی باشد بر اینکه جهان از نظر نویسنده (مهران رنجبر) یک زمین بازی است: زمینی که زخمهای حاصل آن، نه کوتاه مدت بلکه اَبدی ... دیدن ادامه ›› و مانا هستند.
.
(همچون ضربه ای که جابز به کارگرش میزند و لگن اورا میشکند) و این را از ندامت "جابز" از ابداع اسباب بازی اش(کمپانی اپل) میتوان به روشنی دریافت کرد. جهانی که کارگردان میآفریند جهانی مدور است که با نوازنده ای انجام میپذیرد و با همان نوازنده به سرانجام میرسد.
.
نمایش به هیچ روی تلاش نمیکند که بازنمایی واقعیت را به صورت دقیق به تماشاگر نشان دهد، و این معبری است برای آنکه به دنیای ذهنی نویسنده و نه "استیو جابز" نزدیک شویم.
.
جهانی که هیچ نشانی از رنگ سفید آیفون و آیپد نیست و "جابز" زیر نورهای شدید و زیبایِ اغواگر صحنه ها حضور ندارد.آنچه در این اثر میبینیم زندگیِ واقعی استیو جابز این غول دنیای تکنولوژی نیست ( که اشکالی هم ندارد که نباشد زیرا که نویسنده داعیه این امر را ندارد) اما به روشنی میتوان دریافت که این مقارنه و بازشناسی، مسئله مهران رنجبر است. کسی که مسیری را پیموده تا به این سکونِ پرسشگر دست یابد. گویی این تعمق و تفکر در زندگی استیو جابز برای نویسنده حدیث نفسی است برای یافتن پاسخهایی برای همه آنها که مسیرهایی سرشار از نور و شهرت را طی کرده اند. به عنوان مثال در نمایش این پرسش و پاسخ مطرح میشود که:
.
_میدونی چرا لاک پشت ها آروم راه میرن؟
_چون میدونن تهِ زندگی خبری نیست.
.
این سئوال که شاید ساده به نظر بیاید اما پاسخش یک "هیچ" بزرگ است، اما نه تنها یک هیچِ خالی بلکه همه چیزها به اضافه یک هیچ، و این مسئله یک میانسال آگاه است و این "خودبودگی" را در نمایش مهران رنجبر میتوان مشاهده کرد، جایی که مولف و تالیف در هم تنیده میشوند.این نگاه ژرف به یک زندگی درخشان نوعی ساختار شکنیِ عادتهاست به خصوص در زمانه و سرزمینی (ایرانِ اکنون) که سرمایه داری به امری مقدس و قابل نمایش بدل شده است و این نگرانی را در چشمهای استیو جابزِ نمایش میتوان دید.
.
نویسنده در این نمایش زندگی استیو جابز را به زمانهای مختلفی تقسیم کرده است و تماشاگر به صورت آنی و زودگذر سفرقهرمانیِ "جابز" را روی صحنه میبیند. و این زمان چنان سریع میگذرد و به انتها میرسد که جمله ماندگار استیو جابز را به ذهنمان متبادر میکند که:
.
_ارزشمندترین پدیده های زندگی من به هیچ عنوان ارزش پولی ندارند بلکه ارزشمندترین داشتهء من "زمان" است.
و زمان حسرت همه انسانهاست همچنان که در صحنه ای درخشان استیو جابز با باغبانی سر صحبت را باز میکند که از قضا (شما بخوانید از عمد) نامش "تولستوی" است .جابز خیره و با نگاهی سراسر حسرت از باغبان میپرسد:
_میدونی کامپیوتر چیه؟ ... میدونی اینترنت چیه؟
و باغبان با سادگی پاسخ میدهد:
_نه!
و این همهء پوچیِ جهان سرمایه داری است در مقابل لحظه ساده زندگی یک باغبان که هیچ شناختی از تکنولوزی ندارد و چه طنز نهفته ای در این صحنه است: باغبانی که نمیداند "اَپل" چیست!
.
در پایان باید اضافه کرد: نگاه مهران رنجبر به زندگی مدیر کمپانی بزرگ اپل "استیو جابز" نگاهی تراژیک با شوخی هایی ظریف و شیرین است که نه تنها کردار و تندخویی استیو جابز را نکوهش میکند بلکه در مقیاسی بزرگتر آب دهانیست که بر پیکره سرمایه داری بُنجل و قلابی اینروزهای هنرِ سرزمینمان پرتاب میکند. مرگ در نمایش لحظه ای ساده است با پرسشی که در دهان "جابز" میماسد . همه آنچه بوده ایم و آنچه اندوخته ایم در لحظه ای نابود میشود حتی اگر استیو جابز باشی و آنچه میماند "زمان" است، زمانی که ما دیگر در زهدان آن وجود نداریم.
.
جواد مولانیا پاییز نود وهفت
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش سال ثانیه i
یادداشت سیامک احصایی در روزنامه اعتماد درباره نمایش "سال ثانیه"

تکرار می‌کنم خواب را در تکرار بیدار
تکرار می‌کنم شمردن سلول‌هایم پیش از مرگ
یک، دو، سه
مرگ را به تکرار نشسته‌ام
بیداری را به تکرار نشسته‌ایم
خواب را در خود شکسته اید
تو در من شکسته ای
ما در تو می‌شکنیم
چهار، پنج، شش
خاک را دانه دانه می‌شمرند
پیش از پاکیزه شدن دست‌های‌شان
پیش ... دیدن ادامه ›› از شمردن خاک
پیش از مردن‌تان
هفت، هشت، نه، ده
متولد شده‌ام
دوم مهرماه یکهزار و سیصد و سی وشش
متولد خواهد شد
در روز دیگری
بی‌تابی می‌کنم در ماندن
می‌دوم
می‌روم
رفته ام
تصور می‌کنم هنوز ماندن را
می‌مانی
خواهد ماند
جایم را با هیچ‌کس عوض نمی‌کنم
جایت را با کسی عوض کن
جایش را با کسی عوض کرده
جایش را به او خواهد داد
جایت کجاست؟
اینجا در خانه؟
آنجا در یاد هر کس؟
هرجا
شاید در پوتین هایت در خاک سرخ زمین‌شان
جامانده
در موهایت
در دستان‌تان شاید
در کافه‌ای که هرگز نبوده‌ای
به انتظار نشسته ای
نشسته بودم
خواهد نشست
این کافه چای سبز نمی‌دهد
می‌شود چمدان خاطره‌های‌مان را دزدیده بودید، بدهید که برویم؟
خسته مُردم
خسته خواهد شد
می‌شود یک چای خوش عطر، هررنگی باشد
پیش از رفتن‌مان
برایم بیاورید...؟
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش سال ثانیه i
تعویق اجرای یک نمایش به دلیل طوفان

اجرای نمایش «سال ثانیه» به دلیل طوفان‌ و باران‌های دو روز اخیر به تعویق افتاد.

حمید پورآذری کارگردان این نمایش که این روزها مشغول آماده کردن فضای یک زمین تنیس در مجموعه فرهنگی تاریخی «سعدآباد» است‌ تا «سال ثانیه» را در آن اجرا کند به خبرنگار بخش تئاتر ایسنا گفت: از آنجا که خیلی اطلاع رسانی دقیقی مبنی بر وزش باد و طوفان صورت نگرفته بود، در حال نصب پروژکترها و آماده کردن فضای اجرای نمایش «سال ثانیه» بودیم که با طوفان روز یکشنبه و باران‌ شب گذشته برنامه‌ریزی‌هایمان تغییر کرد.

او ادامه داد: به این ترتیب علی رغم میل باطنی، مجبور شدیم پروژکتورهایی که مشغول نصب آنها بودیم باز کنیم و فضای نمایش را که روباز است با ... دیدن ادامه ›› کمی تاخیر برای اجرا آماده کنیم.

وی افزود: البته این اتفاق خیلی هم بد نبود، چون باعث شد پیش‌بینی‌های لازم را در صورت تکرار چنین شرایط جوی بکنیم تا مشکلی پیش نیاید.

پورآذری که مدت زیادی به دنبال محلی برای اجرای نمایش خود بود،‌ با بیان اینکه این شرایط جوی به هر حال هیجانی بیشتری را برای اجرا به وجود آورده است‌، گفت: قرار بود نمایش «سال ثانیه» از 30 تیرماه اجرا شود که با تاخیر به وجود آمده از روز پنجشنبه اول مرداد ماه میزبان تماشاگران خود خواهیم بود.

این کارگردان همچنین با اشاره به صحبت‌های اخیرش در نشست خبری نمایش «سال ثانیه» که هفته گذشته انجام شد‌، تاکید کرد: توجه به تئاتر می‌تواند فرهنگ مملکت را ارتقاء بدهد و اگر می‌خواهیم فردای بهتری داشته باشیم، باید تلاش کنیم تا تئاتر در کشور رشد کند.
الهام این را خواند
علی عبدالرحیم و مجتبی مهدی زاده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش آمستردام i
تعدادی بلیط برای امروز و فردا ساعت 4و نیم و 5 نیم باز شد ، برای هماهنگی با شماره گروه اجرایی تماس بگیرید .
محمدجعفر کربلا این را دوست دارد
گروه اجرایی یعنی همون شماره هماهنگی که بالا ذکر شده؟
۲۴ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیر قالیچی (ghalichiha)
درباره نمایش آمستردام i
علی عبدالرحیم این را خواند
محمد رحمانی و ف.پالیزدار این را دوست دارند
مرسی از صداقت شما جناب توازنی زاده
بله واقعا تجربه نویی نیست ولی بسیار دلنشینه
مکان اجرا واقعا بی نظیره
حال و هوای این تئاتر واقعا خواستنیه
شاهکار نیست درست مثل زندگی هامون که نیست
زندگی با اهالی این خونه یعنی . . .
باید دید تا فهمید
۰۸ اسفند ۱۳۹۳
سلام
خیلی خوب بود
اما چیزی که برای من گنگ ماند رفتن مادر بود.... به نظرم خیلی مهم بود اما به چرایی اش پرداخته نشد!!
۱۶ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
تئاتر
موسیقی