در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سید مرتضی امیری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:01:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"برشت به مثابه ابزار انتلکتی"
محال است زمانی که این کلمات را می‌خوانید اثری از برتولت برشت، نمایشنامه‌نویس و هنرمند آلمانی روی صحنه تئاتر ایران درحال اجرا نباشد. از گالیله گرفته تا ننه دلاور و فرزندان او! اخیرا که به تماشای دایره گچی قفقازی، ساخته امیر دژاکام نشستم، تصمیم گرفتم قلم نقدم را از نمایش ایرانی به مغزِ ایرانی بچرخانم. همان‌طور که برشت زمانی که ناتورالیسم در تئاتر می‌تازید خطاب به مخاطب های آن روز تئاتر گفت: «مغزهایشان را به همراه کلاه هایشان از سر در می آوردند.»
تقریبا چند سالی می‌شود که بی‌وقفه اثرهایی از برتولت برشت روی صحنه تئاتر ایران می‌روند اما هیچ شباهتی با نوشته‌های آن مرحوم ندارند و هربار تنش را در گور می‌لرزانند. این روزها برشت تبدیل شده است به نمادی برای اعتراض، نمادی برای فریاد زدن. اما دریغ از آنکه کسی ذره‌ از برشت و افکارش متوجه شود! برشت می‌خواست مخاطب‌هایش واقع‌گرا، بی‌طرف و به دور از درگیری عاطفی باقی بمانند تا بتوانند قضاوت‌هایی فکر شده و منطقی درباره‌ مسائل و موقعیت‌های اجتماعی مطرح شده در آثارش داشته باشند اما آنچه که امروز در تئاتر ایران می‌گذرد خودارضایی با برشت برای اعتراض به دیکتاتوری است. اسب انسان پنجاه پنجاه اولین اثری بود که چند سال پیش، از برشت روی صحنه تئاتر شهر دیدم و از آن پس هرچه اثر می‌دیدم یا اقتباسی بود از برشت یا تعرضی وحشتناک به نوشته‌های آن مرحوم.
همان‌طور که می‌دانید در تئاتر روایی (یا همان تئاتر برشتی) «دیوار چهارم» به وسیله تکنیک فاصله‌گذاری، شکسته می‌شود، دیواری فرضی که بین نمایش و مخاطبین قرار گرفته است و آن‌ها را در جایگاه «بیننده» نگه می‌دارد. مخاطبین «تئاتر روایی» فکر می‌کنند و واکنش نشان می‌دهند و این دقیقا تمام آن چیزی است که برشت می‌خواهد؛ منفعل نبودن! اما آنچه در تئاتر ایران اجرا می‌شود، تماما سوگیری های مریض ذهنی به‌ظاهر هنرمندان است یا هنرجوهایی که می‌خواهند هنرمند ... دیدن ادامه ›› و هم‌زمان معترض باشند. اما اعتراض مانند هرچیز دیگری آداب دارد و قبل از هرچیزی فهم و ادراک می‌خواهد. نفهمیدن و جار زدن مساوی است با بلاهتی تمام نشدنی که حتی گاهی وقت‌ها دامن گیر هنرمندان سرشناسی مانند دژاکام و حسینی‌پور نیز می‌شود. خلاصه‌ترین تعریف از هنر؛ راه‌حلی برای گذر از رنج‌هاست. همان‌طور که به نقل از قطب‌الدین صادقی: جهان فقط برای راه‌ گذر از رنج‌ها احترام قائل است. اما آنچه در تئاتر این روزهای ایران می‌گذرد فقط فریاد زدن رنج‌هاست و در چشم کردن آن. یعنی عملا هنر جفت‌پوچ! برای گفتن از برشت اولین قدم فهمیدن برشت است و آخرین قدم حرف زدن راجع‌به او.
- سید مرتضی امیری
ساسیزم برای من اثری بود قابل تأمل و بسیار تحسین برانگیز.
به اختصار درباره‌اش نوشتم. اگر اهل فلسفه، هنر و جامعه شناسی هستید حتما به تماشایش بنشینید.
عماد سالکی (emadsaleki)
سپاس بیکران
۰۱ آذر ۱۴۰۲
محمد وفایی
مرتضی عزیز، سپاس فراوان از شما دوست گرامی 🏵️🌼
ارادتمند آقای وفایی
۲۱ آذر ۱۴۰۲
عماد سالکی
سپاس بیکران
ارادتمندم
۲۱ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
{تنهایی و تن‌هایی وطن‌هایی)
محمدمهدی رسولی یک بار بعد اینکه نقاشی‌اش را توی فنجان قهوه چال کرد، گفت هنر باید دم بکشد. از صحنه نمایش که بیرون می‌آیم، به تن فکر می‌کنم، به تنهایی فکر می‌کنم و به وطن‌‌هایی. هنر یعنی همین. یعنی دم کشیدن. یعنی مخاطبت را آن‌طور زمین‌گیرش کنی که موقع تماشا حتی نتواند درباره‌اش چیزی بنویسد. کیت می‌گوید متجاوز یکی‌ست مثل شما. مثل شما لباس می‌پوشد و مثل شما راه می‌رود. کار تعاملی است. کیت با دست دائم به مخاطب‌هایی اشاره می‌کند که دور تا دور صحنه را گرفته‌اند. کار بوی ناسیونالیسم می‌دهد و فرمِ برشتی دارد. هرچند اقتباس است اما حرف‌های تازه‌‌تری دارد. نویسنده پیرنگی خلق کرده است میان تن، تنهایی و وطن. روایت از ارتباط این سه به ما می‌گوید. تجاوز از تن شروع می‌شود، به تنهایی می‌رسد و درنهایت این دو نگاه ما به وطن را می‌سازد. تجاوز اما صرفا جسم نیست، بیشتر روان است روح است. کیت (افشاریان) از مخاطب‌هایش می‌پرسد که با شنیدن وطن، یاد چه چیزی ‌می‌افتند؟ کسی حرف از خانه نمی‌زند. یک نفر می‌گوید بهشت یک نفر می‌گوید جهنم و این دقیقا همان‌چیزی‌ست که او می‌خواهد نشان بدهد. دردِ او دقیقا همین دو قطبی‌توی جامعه است. افشاریان از بک‌توبلک بسیار پخته‌تر شده است و دلیلش را حضور کیومرث مرادی در نقش کارگردان می‌دانم. او دیگر کلمات‌ عامه‌پسند نیست بلکه برعکس، آینه است، بازتاب دهنده است. و شاید اصلا به همین‌خاطر است که کارگردان مخاطب‌هایش رو به روی هم قرار داده‌ است. ترکیب کیومرث و افشاریان ترکیب برنده است. بازی‌ها فراتر از تصور اند. وقتی پسر دستفروشی که محمدحسین بلیطش را به او داده بود وارد صحنه می‌شود و شلوغ می‌کند، همان‌جایی است که افشاریان قدرت بازی و کنترل صحنه‌اش را به رخ می‌کشد. بازی زن مکمل افشاریان گرچه آنقدر که باید و شاید عمیق نیست و ما را به شخصیت نمی‌رساند اما تیپِ قابل‌قبولی است. بازی‌اش را در کل دوست داشتم. بسیار بهتر از آن پسر روی ویلچر ... دیدن ادامه ›› بود.
در پایان وقتی شخصیت کیت، به شکل دلقک ظاهر می‌شود می‌توان درون‌مایه کار را حدس زد: یا باید در آن آرام‌سایشگاه، به عنوان یک‌ روان‌درمان ایستاد، جنگید و دیوانه شد یا به عنوان یک دلقک درمقابل فاجعه خندید و کنار رفت.

- سید مرتضی امیری
چقدر برخورد اقای افشاریان با کودکی که کودکی نکرده بود زیبا و آموزش دهنده بود خودش نمایشی از معرفت بود.
فقط یه نکته دلقک خودش نمی خنده چشماش پر غم به نظرم اگه دماغی گذاشته و سازدهنی می زنه برای امیداور نگه داشتن نسل آینده است مثل یک شهربازی متحرک تو وطنی که مادر اون رو نمی خواد ( مادرهای که کودکان حاصل از تجاوز رو هم نمی خوان) بچه ها رو امیدوار نگه می داره.
۳۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
{زندانی در خویشتن}
ما ایستاده‌ایم میان سیاه و سفیدی تاریخ. می‌چرخیم، غلت می‌خوریم، حرف می‌شنویم، می‌‌لغزیم و زمین می‌خوریم. اما هرگز خودمان دست بر نمی‌داریم از سر خودمان. خودمان ایستاده‌ایم که غر بزنیم به گذشته‌مان به آینده‌مان... اما تو کجا ایستاده‌ای یحیی؟ کدام سمت تاریخ؟ سمت سیاه یا سفید؟ با تو چه می‌کنند؟ خودت می‌گفتی نجسی و پاکی با هم جمع نمی‌شوند. مثل دو آهنربای هم قطب. خودت می‌گفتی دست به آن نجسی‌ها زدی و دیگر نمی‌شود، مردم نمی‌گذارند، حرف در می‌آورند... امان از این مردم که در طول تاریخ همه‌چیز را مصادره کردند، عشق را مصادره کردند، خدا را مصادره کردند.
دیشب به تماشای سلول شخصی نشستم. اثری که خسته‌ام نکرد، حوصله‌ام را سر نبرد و تحسینش کردم. سلول شخصی برای من چیزی شبیه به فیلم مقصد نهایی بود اما بومی. برگشت به خویشتن. رجعت به ریشه‌ها...
بازی کامران تفتی و مجید نوروزی نیز بسیار تحسین برانگیز بود، مبهوت کننده و قوی. شخصیت‌ها روح داشتند خوب ازآب در آمده بودند و بجز پدر، تیپی در نمایش نبود. اکت‌ها منطقی و در چهارچوب بودند. کسی اگزجره رفتار نمی‌کرد، کسی از فرم بیرون نمی‌آمد. اکت‌های‌شان را عمیقا دوست داشتم.
درباره داستان اما حرف زیاد داشتم، درباره پایان بندی و قسمت نهایی‌اش... دیالوگ‌‌ها منطقی، پر تعلیق و جذاب بودند. اما دلم نمی‌خواست آن‌طور تمام شود. درکل سلول شخصی اثری ارزشمند بود و لایق دیدن. به تماشایش بنشینید و لذت ببرید.