«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
اول نمایش مونا رو دیدم با اون قیافه اش گفتم وقتم رو هدر دادم ولی به محض اینکه داستان شروع شد لبخند روی لبان تمام تماشاگران نشست و بعدش هم گریه تو چشمان
خانمی که کنار دست من بود زار زار گریه میکرد
بازیگر نمایش آخر داستان هر چیزی تو چنته داشت ریخت بیرون ولی خوب بنده خدا حرفه ای کامل نبود اما بابت انرژی که گذاشت مطمئن هستم در آینده کارهای حرفه ای ازش خواهیم دید
متن داستان عالی و با ادب بود
صندلی های سالن و کلا کیفیت سالن افتضاح بود ولی از مالک سالن تشکر میکنم که تو این شرایط اقتصادی افتضاح سالن را سراپا نگه داشته
در مجموع بابت نمایش خوب از کلیه عوامل تشکر میکنم
امشب سالن خالی از تماشگر واقعا غم انگیز بود ولی کلا اجرای امشب بخاطر چند نفر مهمان کنسل نشده بود که از شانس خوب من تونستم این نمایش رو ببینم
قبل از هر چیز صمیمانه از همه اعضای این نمایش و دست اندرکاران آن کمال تشکر و احترام و خدا قوت را دارم واقعا از ته دل اجرا شد و به دل نشست
شروع روایت داستان خیلی سخت بود ولی کم کم نمایش محوریت خود را پیدا میکرد و بازی بینظیر کلر و سولانژ در این امر بی تاثیر نبود موسیقی هم کار رو جلا میداد
واقعا مرسی لذت بردیم
آخر های نمایش دلم میخواست زودتر چراغها روشن بشه و از سالن بیام بیرون
نمایش نقطه شروع و پایان داره ولی مسیر داستان مثل موشک هایپر سونیک هی تغییر میکنه و سر وته نداره
نمایش کمدی بود ؟! تراژدی بود رئالیست بود چی بود
پیام نمایش نا امیدی محض بود و بس
اینکه یکزن و شوهر بیکار تو یک خانه که آشپزخانه و حمام وسط پذیرایی هستش و ۳ ماه اجاره خونه بدهکارند خوب دردناک هستش اینکه فقط یک دونه تخم مرغ تو یخچال دارن و رب و نان و روغن ندارن بد هست اینکه شوهر چند وقته اخراج شده خیلی وحشتناکه ولی یک دیالوگ زیبا جوکر تو فیلم جوخه انتحار به معشوقه میگفت که حاضری واسه من زندگی کنی؟!
خودکشی و مردن و همسر کشی خیلی آسونه ولی کسی مرد هستش که کم نیاره و بجنگه
بازی آقای کوهی تنها نکته مثبت این تاتر بود
و تو اجراهای بعدی تون خواهشا تخم مرغ و یخ رو تماشاچی نریزید
هیچ چیزی دائمی نیست
فردا صبح همه یک آدم دیگه میشن
وارد سالن میشی انگار سوار یک ترن هوایی وحشتناک شدی کلی تو مسیرهای ۳۶۰ درجه وحشتناک میچرخوندت و برمیگردی سرجای اول
داستان واقعا قوی و منسجم بود با اینکه موضوع داستان آدم رو به یاد خاطرات بد من جمله معلمهای غرض ورز و والدینی که آمادگی والد بودن رو ندارن میندازه ، ولی بسیار با بازی بازیگران جذاب نمایش داده میشد
موسیقی فضا حتی وقتی که خانم بازیگر تو هوا عطر میزد حس بویایی آدم رو تحریک میکرد
در کل شاید جز تاتر های خیلی خوب زندگی من بود
ممنونم از همه عوامل این تاتر
نمایش عالی بود ولی داستان نقطه شروع جذابی نداشت ، خوب اوج میگرفت و آخرش هم انگار میخواستند فقط تمامش کنند
تو کتاب مرشد و مارگریتا گفتگوهای ذهنی پیلاطوس خیلی جالب هستش ولی اینجا بنظر من رقص اون خانم با تمام زیبایی به درد این داستان نمیخورد
و لزومی نداشت نگهبان به مزاح مدل ساعتش رو بگه
وقتی نیچه مرد انجیل روی سینه اش بود
نمایش عالی و آموزنده بود هم برای بچه ها هم بزرگترها