در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بابک محمودی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:36:52
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تصور میکنم هدف فقط یک اجرای سراسیمه از تعدادی هنرمند برای فرار از دوران طولانی بیکاری و بی پولی ناشی از عوارض کرونا بود
نه متن خاصی بود نه صحنه پردازی و نور پردازی خاصی نه دکور و لباس خاصی و نه اجرای چندان دلچسبی...
بر عبث می پایم که به در کس آید
پی نوشت: حتما هنگام تماشای این اجرا ، لباس گرم داشته باشید
با تک تک کلماتتون موافقم
۰۲ مهر ۱۳۹۹
محمد مجللی
با تک تک کلماتتون موافقم
و برعکس من با تک تک کلماتشون مخالفم.
۰۵ مهر ۱۳۹۹
ممنون بابت گوشزد برای لباس گرم??
۱۱ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Perfect
محسن جوانی این را خواند
فهیمه تردست، ماهرو رستمی و celine این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشنامه و موضوع آن و ارجاعات سیاسی اش بسیار بکر و خلاقانه بود، اجرای تعدادی از بازیگران بسیار خوب و تعدادی نیز متوسط به نظر می‌رسید، با اینحال تصور می‌کنم نقطه ضعف اجرا در ناهماهنگی حرکات با موزیک(زبان بدن و رقص) باشد که در صورت رفع آن می‌تواند به یک اجرای ناب بدل گردد. از مجموعه عوامل این نمایش کمال تشکر را دارم
فرشته : حالا تو خودت بخشی ازاین تاریخ ستمدیده ای بنیامین.
شاید زمانی کسی با بیاد آوردنت در لحظه خطر بتواند به رهایی بیندیشد وتو را رستگار کند. مانند همین دم.

#فرشته_تاریخ
#محمد_رضایی_راد_______________________________________به بهانه نمایش «فرشته تاریخ»
سه ساعت پرسه در ذهن بنیامین، و نهایتا مرور بسیاری از نظریات ایشان و همذات پنداری مخاطب با شرایط ذهنی و حتی جسمی بنیامین در واپسین روز زندگی اش به طوریکه حتی درست در بیست و پنج دقیقه به پایان، از مخاطب درخواست می‌شود تا با درک این رخداد خود به جای بنیامین تصمیم نهایی را بگیرد. بدیهی است که تن خموده و ذهن خسته تماشا گر از مرور این همه فکر! مرگ هر چه زودتر بنیامین را می طلبد و مرگ کارکرد خود را به مثابه رهایی بنیامین و مخاطب، توأمان! باز میابد.... بنیامین فیلسوف امر ناتمام بوده است و همواره کوشیده تا به ما بفهماند که باید بار ها و بارها در گسست ها و رخداد های تاریخی درنگ کرد و صداهای ناشنیده را به گوش جان شنید! قطار تاریخ تنها این گونه است که به مسیر رهایی نزدیکتر می‌شود، اگرچه این یادآوری هزاران باره رخداد ها و درنگ در گسست ها ممکن ... دیدن ادامه ›› است فرساینده و بیهوده به نظر آید اما نباید فراموش کرد که "امید" حاصل "امر ناتمام" است...! و رخداد ها بیش از آنکه حاصل وقوع پدیده هایی نادر باشند بلکه حاصل «آگاهی» مخاطبان خواهند بود.. نکته دیگری که به خوبی در طول اجرا به دست می آمد،باز نمایی چگونگی سو استفاده قدرت(در اینجا فاشیسم) از «شرایط اضطراری» برای غلبه بر نظم فوکویی ناگزیر میباشد، به طوریکه در شرایط اضطرار القا شده توسط قدرت، حتی هنرمند و هنر نیز سمفونی های باشکوه!در مدح آن سروده و ارکان جامعه سراسر به خدمت قدرت در می آید!!
: «بازی عوض شده بنیامین! دیگر اینک ماتریالیسم است که چون «کوتوله» عروسک گردان الهیات است!!»
گذشته از ما انتظار دارد رستگارش کنیم، و تنها یک جامعه ی رستگار شده قادر است گذشته اش را «تمام و کمال بازیابد.». رستگاری نیازمند یادآوریِ بی کم و کسرِ گذشته است...
شاید این وظیفه بر دوش یکی از «ما» مخاطبان نمایش است که هر چه سریعتر «کیف دستی» بنیامین را بیابد! و سفر ناتمامش را به مقصد تکمیل کند.....
معمولا ترجیح می‌دهم قبل از دیدن نمایش چیزی به عنوان پیش نیاز در مورد آن مطالعه نکنم اما در مورد این اجرا گمان می‌کنم تسلط قبلی بر حداقل تیتر اندیشه های بنیامین می‌توانست لذت تماشای آن را افزون سازد...
____________________________________________________هر لحظه از زمان،
دروازه ی گشوده ای است
که موعود
از آن به درون خواهد آمد.

والتر بنیامین
______________________________________________________________________
پی نوشت :نمی‌دانم چرا بعد از نمایش بی اختیار یاد دیالوگ معروف هزاردستان افتادم:
جماعت خواب ، اجتماع خواب زده ، جامعه چرتی...!
ممنون از اینکه نظر دادید..راستش را بخواهید متاسفانه یا خوشبختانه این ویژگی همیشگی بنده است که هر بار بعد از دیدن تلاش صادقانه یک عده ناشناس بی ادعا برای ارایه اثری هنری فراتر از غالب آثار دچار روزمرگی و فله ای به خصوص در قالب نمایش، چنان ذوق زده میشوم که چشمم را بر روی تمام کاستی ها میبندم....شرکت در رخداد هایی که این احساس را ایجاد نماید که میزبانش تمامی تلاش خود را نموده تا از بنجل فروشی امروزی به دور باشد و مهمتر از آن همینکه احساس می‌کنید در این عصر ظلمت کپی بردار شتابزده بی توجه که گویی همه ما را دچار بیماری بیش فعالی کم توجهی(ADHD) نموده است، در گوشه ای از شهر عده ای نه تنها خود را بلکه حتی شعور مخاطبانشان را نیز دست بالا گرفته، ولو با ارائه آثاری که فقط موضوعی جسورانه و فراتر از درک عامه داشته باشد در این راه گام بر داشته باشند، چنان شعفی در من ایجاد می‌کند که بار دیگر به زندگی و زندگان امیدوار میشوم،!! من هم کاملا با شما موافق هستم و گمان میکنم که این نمایش در زمینه روایی، فرم، بازیگری، و به خصوص زیاده گویی غیر ضروری نقص داشته و می‌توانست بهتر از این باشد(البته تخصصی در این زمینه ندارم)... اما هر چه بود هنوز ذره ای از ذوق زدگی ام کم نشده و به جان سازندگانش دعا میکنم! شاید که مستجاب شد و بقای عمر ایشان متضمن بقای عمر هنر و آگاهی در این مملکت سوخته گردید...!
۳۰ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا علت این همه تعریف و تمجید رو درک نمیکنم، به نظرم بازی ها در سطح متوسط بود و سوژه و نمایشنامه هم تعریفی نداشت...
لیلا مظاهری این را خواند
حمیدرضا مرادی، mahaya، میلاد فتحی و فرزانه این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راستش چند سال قبل برنامه ای دیده بودم راجع به هنرمندی که سراسر عمر، در خلوت، روزانه با چیدن سنگهای کناره رودخانه طرح های زیبایی در بستر رو به زوال آن خلق کرده و بدون هیچگونه تلاشی برای ثبت آثار، به حال خودشان رها میکرده... ... سالها قبل‌تر دفتر انشایی که مجموعه نوشته های دوران نوجوونی م رو در اون ثبت کرده بودم به یکی از آشنا هام قرض دادم و ایشون همه اونچه با عشق در طول این سال‌ها نوشته بودم گم کردن.... در همون سالها مقاله ای به گمونم در چلچراغ خونده بودم راجع به اینکه آیا می‌توان گفت که با پیدایش صفحات مجازی بسیاری از افراد بعد از مرگ، همچنان در صفحات شخصی شان کمابیش!! و به ویژه از نظر دوستان صرفا مجازی شون قطعا!! همچنان زنده هستن؟! و اینکه اساسا کدامشان زنده تر یا واقعی ترند! اثر یا صاحب اثر؟! ... نمیدونم آیا برای شما هم پیش اومده که قبل از خواب موضوع، شعر یا اثر ادبی زیبایی به ذهنتون خطور کرده باشه اما در روشن کردن مجدد چراغ و ثبت آن دچار تردید شده باشید و صد البته صبح چیزی از شب! به یاد ندا‌شته باشید؟!!
امشب بعد از دیدن نمایش سیزیف، دائما از خودم میپرسم که اگر هنرمند مذکور آثارش رو در یک موزه قرار می‌داد، یا اگر دفتر انشا یم را گم نمیکردم، یا اگر صفحات مجازی هم با مرگ صاحبان آنها پاک میشد، آیا چیزی عوض میشد، اصلا اگر اجرای زیبای امروز خلق نمیشد یا میشد ولی کسی نمی‌دید یا... آیا آب از آب تکون میخورد
نمیدونم اگر متنی که نوشته ام رو همین حالا دیلیت کنم یا دکمه نگارش رو بزنم و برای شما تیوالی ها ارسال کنم چیزی تو این دنیا عوض خواهد شد...
امشب قطعا اثر زیبایی رو تماشا کردم اما برای اولین بار نمیدونم که باید دیدن این اجرا رو به دوستانم هم پیشنهاد کنم یا خیر، ولی شما یکی از دو گزینه بلی یا خیر!! را انتخاب کنید شاید چیزی در این دنیا عوض شد!
بابک محمودی (poorbabi)
درباره نمایش پا i
این یک پا نبود(نیست)
شاید بشه گفت این نمایش ورژن ساده تر و عامه فهم تر و البته فانتزی تر(این یک پیپ نیست) بود.... نمایش خوبی بود و ممنون
چه چیز بهتر از این که در این دنیای نسبی نسبی که هیچ چیز در اون صد در صد نیست بشه با اطمینان صد در صد، یک نمایش عالی رو به کسانی که دوستشان داریم پیشنهاد بدیم! به شدت تماشای این اجرا توصیه میشود!
تماشای زیبایی این اجرا بدون شک باعث افزایش امید به زندگی خواهد شد!!
ممنون از شما که هستید و به هستی معنا می بخشید.خسته نباشید
باید اعتراف کنم که تماشای این نمایش زیبا برایم همان‌قدر کسل کننده بود،که دو ساعت زل زدن به یکی از آثار رامراند،پیکاسو،یا ونگوگ، می‌توانست باشد...!!
درباره نمایش کله پوک ها
سلام، بارها تجربه خریدن و دیدن فیلم های شونه تخم مرغی از سر ناچاری ، هیچ وقت برام درس عبرت نشده و هر بار بعد از خرد و خاک شیر کردن سی دی ، نفس راحتی کشیدم و دوباره و دوباره شانسم رو امتحان کردم و میکنم...
اما امروز بعد از دیدن بدترین تئاتر زندگیم که صد البته خیلی هم از سر ناچاری نبود، نمی‌دونستم که باید چه چیزی رو خرد و خاک شیر کنم تا کمی از حس مورد بی احترامی واقع شدن و احمق فرض شدنم ، کم بشه، به خصوص اینکه اینبار بر خلاف سی دی های شونه تخم مرغی ، خود عوامل اجرایی و کارگردان محترم هم حی و حاضر در یک متری بنده حضور داشتن...
دوست عزیز بازیگران محترم،کارگردان محترم،هنرمندان عزیز ، حضور در سالن تئاتر برای دیدن نمایشی که از طرف دوستان واقعی یا غیر واقعی شما در تیوال مورد تعریف و تمجید آنچنانی واقع شده،با هزار و یک مشغله زندگی امروزی ، مستلزم گذر از هفت خوان رستم ه، لطفاً اگر برای خودتان ارزشی قائل نیستید برای مخاطبتون،شعورش، وقتی که هدر خواهد داد،هزینه ای که خواهد کرد و...ارزش قائل باشید
با احترام ،تنها نکته مثبت این تئاتر،عنوانش بود..«کله پوک»ها!! که هنوز نمی دانم منظورتان از این عنوان مخاطبان بودند،یا خودتان....یا حق
حمیدرضا مرادی، سپهر و جهان این را خواندند
محمدرضا مدیری و Amir Hosseinpour این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از تماشای خزعبلات «کله پوک ها»، به شدت نیاز به چیزی داشتم که «بشوره و ببره»,ممنون از اجرای بسیار خوبتون که شست و برد....خسته نباشید
مرثیه ای برای یک رویا......نمایشنامه محشر بود.....بسی لذت بردیم!
فکر نمیکنم هرگز نمایشی بهتر از این ببینم....
«زندگی در تئاتر» رو ببین و اگر دوباره اجرا رفتن «هویت پروانه‌های مرده» را نیز...
۱۹ آذر ۱۳۹۷
فقط شرقی غمگین :))))
۲۰ آذر ۱۳۹۷
مریم زارعی :))))))
۲۰ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کلیت کار ،از مختصات یک اثر هنری برخوردار بود،....اگرچه دیدن این نمایش لذت بخش بود,اما با ندیدن آن هم ،چیز زیادی را از دست نخواهید داد...
موضوع نخ نما,هجوم داستانهای بی ربط ، بازی های متوسط و خوب، عدم کشش داستانی، دور همی نق و ناله....
با احترام به همه عوامل نمایش، جذابیت خاصی نداشت....
So amazing!
خوب بود....!
خوب بود.موضوعی عمیقا فلسفی،جسورانه.... نوآوری های قابل ستایش، اجرایی قابل قبول و یک ساعت و چهل دقیقه تفکر خارج از مدل های پیش فرض ذهن آدمی....آمیزه ه ای از اندیشه های فوکو،سارتر،سوسور .....که میتوان ساعت ها در مورد آن حرف زد.در مجموع حتما به دیدنش می ارزید....(پی نوشت: بازی های زبانی پیچیده، فاصله عامدانه سن با تماشاگر، حایل شیشه ای فی ما بین، موضوع سخت فهم، عدم پیروی از خط داستانی معمول،بازی های مکانی و زمانی،.... و...امکان اختلال در فوکوس تماشگر نا آماده و بی حوصله را افزایش میدهد..)
عالی،عالی،عالی...
یک نمایش سراپای ایرانی ، که اگر آنرا نبینید یک دهم از عمرتان بر فنا ست!
پس اگر ده(ها) بار به تماشایش بنشینید ، بی شک به اندازه کافی زیسته اید، و میتوانید تا ابد در بهشتی که برای خود ساخته اید جاودانه بمانید!