در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پژمان فیاض | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:11:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
وقتی هنر آینهٔ دردِ مشترکِ ما می‌شود...
امشب، سالن تئاتر سالن نمایش نبود؛ پناهگاهی بود برای همهٔ زخم‌هایی که جرات فریاد زدن ندارند.
نمایشی که دیدم، از جنسِ همان هنرِ اصیلی بود که جرات می‌کند به تاریک ‌ترین گوشه‌های وجود آدمی سرک بکشد: آدم‌هایی که از پا افتاده‌اند، ولی هنوز نفس می‌کشند.
این نمایش سوژه‌اش را از دلِ واقعیتِ امروز جامعه برداشته: بحرانِ بی‌پناهی، انزوای شهری و فریادهای خفه‌شده در سکوت.
نمایش را دوست داشتم .چون به جای قضاوت، فقط نشان داد. اینجا هنر، قاضی نبود؛ همدردی بی‌قیدوشرط بود.
بازیگران: گویی هر کدام، تکه‌ای از روحِ فرسودهٔ جامعه را بر دوش می‌کشیدند. آنچنان طبیعی و «انسان» بودند که فراموش می‌کردی «بازی» است. سکوت‌هایشان گاهی از هر دیالوگی گویاتر بود.
انتخابِ آهنگ‌های قمیشی و فروغی — دو اسطوره‌ای که دردِ نسل‌ها را در سینه داشتند — نبوغ محض بود! وقتی صدای خواننده‌ها با ترانه‌هایی مثل ... دیدن ادامه ›› «[تنگنا یا غربت "]» بلند شد، سالن از اشک‌های رهایی‌بخش لرزید. این صداها قلبِ نمایش بودند؛ زخم را می‌کاویدند و همزمان، مرهم بودند.

این نمایش به ما یادآور شد که:
«رنجِ تو، تنها نیست.»
«اشک‌هایت را می‌فهمیم.»
«حتی در تاریک‌ترین لحظه‌ها، کسی هست که صدایت را بشنود.»
و این، ارزشمندترین هدیه‌ای است که هنر می‌تواند به انسان بدهد.
سپاس به کارگردان، نویسنده و تمام تیم که جسارتِ نگاه‌کردن به عمقِ یأس را داشتند.
سپاس به خواننده‌ها که ترانه‌ها را نه خواندند، که زیستند.
سپاس به بازیگران که روی صحنه «مرگِ امید» را نه بازی، که احیا کردند.

این نمایش را ببینید.
نه برای سرگرمی، که برای درکِ رنجِ دیگری.
برای این که بفهمیم هنوز هنرِ اصیل زنده است: هنری که می‌ترسد، می‌لرزد، اما حقیقت را پنهان نمی‌کند.

پژمان فیاض خرداد 1404


ممنونم از حضورتون 🌹🙏
سیده صفورا میرجعفری
سپاس از حضورتون و انتخاب تئاتر رنگ وجود برای دیدن 🙏 خداروشکر که مخاطبانی مثل شما داریم که انقدر موشکافانه و دقیق به کارمون توجه میکنن✨🎭 ممنون برای انرژی خوبی که به کل تیم رنگ وجود دادید💐
ارادتمتدم و کنار شما بودن باعث افتخار بود
داستان جالب و غم انگیزی داشت و باعث درگیری احساسات بیننده میشد. طراحی صحنه و نورپردازی در عین سادگی مفهوم رو بخوبی منتقل میکنه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا بدون اغراق میگم از بهترین اجراهایی بود که در طول زندگیم دیدم. بی نقص و تاثیرگزار. زنده و جاوید باد
خریدار
نازنین پاشا (pashanazanin7)
سلام
ارادت

ممنونم که کار ما رو انتخاب کردید 🙏
۰۸ آذر ۱۴۰۳
از شما سپاسگزارم💎💎
۰۸ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند روز پیش این نمایش رو دیدم. انصافا بازی های خوبی انجام شد و لهجه معلم و پسر نمایش رو دوس داشتم . ولی سناریوی کار به نظرم خیلی ضعیف بود و اصلا پیچیدگی خاصی نداشت و کمی به نظرم شخصیت پردازی اون خانمی که همه اش دعوا داشت غیر قابل درک بود. در کل کار قشنگی بود شاید دوباره ببینمش . خسته نباشید و دمتون گرم که در حوزه زیان هم بالاخره یه نمایش خوب دیدیم. (من ۲۰ ساله که زبان درس میدم )
ما همه قربانی خواسته های غیرمنطقی خودمون هستیم....
تقریبا چهارساعته (بعد از اتمام این نمایش که دارم این جمله رو تکرار می کنم. ) نمایشی متفاوت بود با گروهی متفاوت. شاید خیلی هنری نباشم که بخوام در مورد طراحی صحنه و لباس ... حرف بزنم. اما به عنوان کسی که تئاتر زیاد میره جزو اجراهایی بود که قلبی دوسش داشتم. کاری بود که حرف داشت. پرداختن به همچین موضوعاتی من رو حداقل خیلی خوشحال می کنه. اونم با بازی ناببنایان و کم بنایان کشورم که شاید زیبایی این نمایش رو چندبرابر کرده. برای تک تک اعضای این گروه دوست داشتنی سلامتی و موفقیت ارزو می کنم و خسته نباشید میگم. دمتووووون گرم ❤️❤️
زنده باشید دوست عزیز💎💎💎💎
۰۵ آبان ۱۴۰۳
غلامرضا عربی
زنده باشید دوست عزیز💎💎💎💎
سپاس بیکران از شما دوست عزیز🌹
۰۵ آبان ۱۴۰۳
خریدار
نازنین پاشا (pashanazanin7)
عرض ادب و تشکر از شما عزیز 🙏🌺
سلامت و پاینده باشید 🙏🌺
۰۶ آبان ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی اتفاقی دوست خوبم مریم عزیز بهم گفت بلیط اضافه برای این نمایش داره و خودمو رسوندم. شاید به جرات بتونم بگم یکی از قوی ترین و خلاقانه ترین در عین حال عمیق ترین و احساسی ترین کارهایی بود که توی جند سال اخیر دیدم.نمایشی که داخلش در عین بغض قهقهه زدم و اشک هام رو هورت کشیدم.به شدت درست و همه جی سرجاش بود. طنزی داشت که واقعا طنز بود و غمی داشت که سرتاپای وجودم رو می لرزوند.راستی اگه کسی ما رو از بیرون نگاه کنه چی راجع به ما فکر می کنه؟ آیا ما رو یه خانواده خوشحال و خوشبخت می بینه؟ جمله ای که سال هاست تو سرم می چرخه. دم کارگردان و تک تک عوامل گرم که اجازه دادن من کارشونو ببینم. قلبم مونده وسط هیلاج بین شما