کنسپت طراح لباس در نمایش " معجون"
نمایش معجون با وام گرفتن ازنگره شناسی سایبرپانک به بررسی فروپاشی انسانیت در مواجهه با تکنولوژی افسارگسیخته میپردازد. در اینجا، طراحی لباس نه یک انتخاب زیباشناختی، بلکه ابزاری حیاتی برای انتقال مفاهیم عمیق اجتماعی است. رسالت طراح، خلق پوششهایی است که فریاد بکشند، نه تنها بپوشانند؛ لباسها باید روایتگر درد، گسست و مکانیزه شدن اجباری باشند.
هرج و مرج اجتماعی به شکلی آشکار در متریال به کار رفته متجلی میشود. ترکیب پارچه کتان فرسوده و مندرس با پارچه هایی ارزانقیمت ، نماد گسست عمیق طبقاتی و تکهتکه شدن پیکرهی جامعه است. این مواد نه مکمل که در تقابل خشن با یکدیگر قرار میگیرند، تناقضها و شکافهای دنیای نمایش را عینیت میبخشند. آکسسوریهای فلزی کاربردی و تزیینی و زمخت نقشی محوری در این بیان ایفا میکنند.
زنجیرهای باریک برای تزئینات اجباری در لباس وحلقههای فلزی به عنوان اتصالدهنده یا آویزهای تزیینی استفاده شدهاند.
زیپهای بلند و زمخت
... دیدن ادامه ››
که اغلب بهصورت عمدی نیمهباز یا معیوب نمایش داده میشوند، گاهی در مسیرهای غیرمعمول روی لباس دوخته شدهاند. یراقآلات ترکیبی شامل حلقههای فلزی متصل به بندهای پارچهای یا نایلونی آویزان که خود حس ناتمامی و تعلیق را القا میکنند.
بندهای اضافی و آویزان از جنس پارچه یا تسمه محکم، که اغلب به یراقها متصل هستند و بیهدف آویزانند.
این عناصر فلزی و یراق ها نه صرفا برای زیبایی، که یادآور پیوندهای تحمیلی، اتصالات سرد و زندگی مکانیزهای هستند که آزادی انسان در آن قربانی شده است. تماس این فلزات در تقابل با پارچههای فرسوده، نفوذ خشن تکنولوژی را یادآوری میکند.
آینده از دست رفته ، حس حسرت برای آیندهای که هرگز محقق نشد، کاملاً در رنگهای مرده و بی جان و تکنیکهای عمدی کهنهسازی نمود مییابد. این کهنهسازی، به شکل القای لکههای روغنی و زنگار گرفته بر روی پارچهها، حس فرسودگی عمیق، فرسایش روح و نابودی امید را منتقل میکند. پارچهها به عمد ساییده و دارای این نشانههای مصنوعی ویرانی هستند. هیچ عنصر بصری مستقلی برای اشاره به گذشته استفاده نشده است؛ فرسودگی برنامهریزی شده و بیرنگی – حسرتی مبهم برای چیزی نامعلوم که زیر بارِ زنگار و آلودگیِ دفن شده است.
در پایان، ذکر این نکته ضروریست که چالش اصلی طراحی در این نمایش، یافتن و حفظ تعادل ظریف بین زیبایی و زشتی برنامهریزی شده است. لباسها باید به اندازه کافی آشفته و ناخوشایند باشند تا درماندگی، فقر مادی و معنوی، و دستوپا زدن شخصیتها در سیستم خفقانآور را به وضوح نشان دهند. با این حال، این آشفتگی هرگز نباید به حدی از بی نظمی و ناخوانایی برسد که تماشاگر نتواند شخصیت، جایگاه اجتماعی نسبی (هرچند مخدوش) و یا سیر تحول درونی او را تشخیص دهد. هر ترکیبِ نامتعارفِ پارچه، هر اکسسوری فلزی کاربردی و هر بند آویزان باید دلیلی در روایت شخصیت یا جهان نمایش داشته باشد. حتی زشتترین ترکیببندیها نیاز به یک منطق بصریِ مبتنی بر دنیای نمایش دارند تا صرفاً تصادفی یا صرفاً کثیف به نظر نرسند. این "آشفتگی کنترلشده" است که مهارت طراح را میطلبد؛ خلق هرج و مرجی که دقیقاً هدفمند باشد. لباسها باید بیپروا و گویا باشند، اما هرگز نباید بازیگر و حرکاتش را مخدوش کنند. استفاده از حجمهای اغراقشده در برخی قسمت ها ، خود نمادی از فشار سیستم است. پالت رنگی عمدتاً محدود به طیفهای سرد، فلزی و خاکستریهای مرده است .
دیستوپیا : ویرانشهر ،جهانی که در "معجون" تصویر میشود، شهری فرسوده در خدمت قدرتهای فاسد، و انسانی که در میان این همه، روح و ارتباط انسانی خود را از دست داده است. لباسها، پوستهی این انسانهای آسیب دیده و محیط خشن پیرامونشان هستند.
طراح لباس: سمیه طهرانی