این نمایش برای یک ذهن خسته، کم تحمل و ترومازده بعد از چند هفته اخیر مناسب نیست. شکنجه است.
همه چیز از حرف زدن بازیگران، بلندی صدا، نورپردازی های آزار دهنده، اتفاقات تکراری و تکراری و تکراری، طنز های کرینج، روایت های پراکنده (که یک ذهن آزاد و تاب آور برای درک و تحلیل مفاهیم میخواد) همه انگار برای شکنجه دادن تماشاچی طراحی شده. این اولین بار که در یک نمایش میبینم چند نفر سالن را با حال بد ترک میکنند. یکی در ردیف جلویی بجای تماشای نمایش در تیوال میچرخد و نظرات را میخواند برای اینکه بفهمد فقط خودش حوصله اش سر رفته؟ یکی از پشت سر به بغل دستی اش میگوید: واقعا نمیتونم دیگه تحمل کنم.
به احترام به تلاش و کوشش بازیگران و عادت داشتن به شکنجه خودم تا آخر نمایش نشستم. دیدم. برایشان دست زدم و از سالن بدون آب و تهویه تئاتر شهر به شهر شلوغ و گرم و بی رحم همیشگی با چاشنی دود غلیظ جیگرکی و بوی مطعفن فاضلاب برگشتم.