متاسفانه خیلی میتونست بهتر باشه. . .
شب گذشته، فرصتی دست داد تا نمایش «ذرات آشوب» را تماشا کنم؛ نمایشی با رویکردی متفاوت به یکی از مقاطع مهم تاریخی جنوب ایران، یعنی واپسین سالهای حضور پرتغالیها در جزیره هرمز.
در نگاه نخست، جسارت نویسنده و کارگردان در ورود به این برهه حساس تاریخی و تلاش برای تلفیق آن با لایههایی از باورهای بومی جنوب – همچون مقولهی «زار» – ستودنی است. با این حال، بهنظر میرسد تاکید زیاد بر جنبههای سوررئال و ماورایی، تا حدی از تمرکز بر رشادتها و سادگی زندگی مردم آن زمان کاسته است؛ رشادتهایی که میتوانستند با روایتهای انسانی و ملموستر، اثرگذارتر و ماندگارتر به تصویر کشیده شوند.
از منظر اجرا، بازیگر نقش اول زن – با تمام احترام – نتوانست بار احساسی لازم را در صحنههایی که نیاز به عمق عاطفی داشتند، منتقل کند. انتخاب بازیگری با چهرهای طبیعیتر و بیپیرایهتر، شاید میتوانست به باورپذیری نقشها در فضایی که بازتاب زندگی مردم بومیست، کمک بیشتری کند.
با این وجود، تلاش گروه محترم کارگردانی، بازیگران و عوامل اجرایی، قابلتقدیر است. خلق اثری در چنین فضاهای تاریخی-فرهنگی، کاریست دشوار و پرریسک. برای همهی این عزیزان، آرزوی موفقیت و تجربههای درخشانتر در آینده دارم.