آخر های نمایش دلم میخواست زودتر چراغها روشن بشه و از سالن بیام بیرون
نمایش نقطه شروع و پایان داره ولی مسیر داستان مثل موشک هایپر سونیک هی تغییر میکنه و سر وته نداره
نمایش کمدی بود ؟! تراژدی بود رئالیست بود چی بود
پیام نمایش نا امیدی محض بود و بس
اینکه یکزن و شوهر بیکار تو یک خانه که آشپزخانه و حمام وسط پذیرایی هستش و ۳ ماه اجاره خونه بدهکارند خوب دردناک هستش اینکه فقط یک دونه تخم مرغ تو یخچال دارن و رب و نان و روغن ندارن بد هست اینکه شوهر چند وقته اخراج شده خیلی وحشتناکه ولی یک دیالوگ زیبا جوکر تو فیلم جوخه انتحار به معشوقه میگفت که حاضری واسه من زندگی کنی؟!
خودکشی و مردن و همسر کشی خیلی آسونه ولی کسی مرد هستش که کم نیاره و بجنگه
بازی آقای کوهی تنها نکته مثبت این تاتر بود
و تو اجراهای بعدی تون خواهشا تخم مرغ و یخ رو تماشاچی نریزید