در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کاوه علیزاده درباره نمایش مختلفیم: ما مختلفیم با نظرهای مختلف .... مختلفیم را دیدم! با هزار اما و اگر و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:19:27
ما مختلفیم با نظرهای مختلف ....
مختلفیم را دیدم! با هزار اما و اگر و هزار دودلی! اشتیاقم از یکسال نمایش روی صحنه ندیدن می آمد و دودلی و تردیدم ... دیدن ادامه ›› از هجوم کامنت های ستایش گر که گاه از اکانت های یک روزه و گاه از اکانت های چند روزه زیر دیوار این نمایش نوشته می شد. تردیدم را با دوست تیوالی قدیمی آقای فدایی عزیز هم درمیان گذاشتم و چون دوستان قدیمی و صاحبان قلم نیز یاداشتی درباره این نمایش ننوشته بودند، این دودلی بیشتر و بیشتر شد اما در نهایت اشتیاقم بر دودلی فائق آمد و خوشحالم که این ریسک را انجام دادم. مختلفیم به عقیده من یک نمایش در خور تشویق است هم به جهت نویسندگی، هم به جهت کارگردانی و هم به جهت اجرا. موسیقی زنده ی کار نیز لذت دیدن نمایش را بیشتر کرد. اصولا نمایش نامه های ایرانی بنا به هزار دلیل، خوب از کار در نمی آید. یا ایده خوب است و نوشته خراب یا نوشته خوب است و ایده تکراری و ابتر! یا اینکه هر دو خوب نیست. در این سالها که تئاتر دیدم، تقریبا هیچ نمایش شش دانگ نوشته شده توسط نویسندگان ایرانی ندیدم یا به اندازه انگشتان یک دست، کم دیدم. اما مختلفیم را در خور تشویق میدانم . ایده جنگ و پرداختن به سربازانی که نمی دانند برای چه با هم می جنگند و چرا کشته می شوند، ایده ی جدیدی نیست. شاهکارهای زیادی هم در تئاتر و هم در سینما در این ژانر خلق شده است. داستان "مختلفیم" در جنگ جهانی دوم رخ می دهد. چهار گروه سرباز از کشور های مختلف، در یک ماموریت سری، قصد دارند یکی از افسران ارشد آلمان را بکشند. بی آنکه از هم خبر داشته باشند. شروع صحنه با معرفی تیم های سربازان اتفاق می افتد و از همان ابتدا می فهمیم که احتمالا اجرای زیبایی را شاهد خواهیم بود. چهار تیم از این کشورها در دایره ای بسته دنبال هم می روند. دایره ای پوچ که انتهایی ندارد! انگار گیر کرده اند در سرنوشتی محتوم. می چرخند و می چرخند و می چرخند در دایره ای بی انتها! هر گروه از قصد و هدف خود در بخش های مختلف نمایش می گویند و ما با انها آشنا می شویم. نقد هایی به حضور خود و به فلسفه جنگ می کنند و فلسه احمقانه کشتن هم را زیر سوال می برند اما به دستور فرمانده، به ماموریت خود بر میگردند و ادامه می دهند! به عقیده من این بخش از نمایش خیلی خوب از کار در آمده است. بازی ها روان است. تاکید کارگردان به استفاده از زبان مادری هر گروه، به نظرم بسیار هوشمندانه بوده و هرچند که خواندن بالانویس، تمرکز مخاطب را برهم می زند اما در مجموعه به نمایش کمک کرده و لذت تماشای آن را بیشتر می کند. یک گروه روسی صحبت می کند، یک تیم فرانسوی، یک گروه انگلیسی و گروه دیگر آلمانی. نوبت هر یک که می شود شما بی قضاوت از دیدگاه همان ها، وارد قصه می شوید، حرف می زنید، غمگین می شوید و همراه همان ها، به همان زبان، برفلسفه جنگ لعنت می فرستید و برای سرنوشت محتوم سربازان اشک میریزید. بازی های خوب بازیگران جوان نمایش هرچند در جاهایی می توانست بهتر باشد اما بسیار خوب از کار در آمده و شما را در این میدان خشمگین خون آلود بی رحم، همراه می کند. دیالوگ ها خیلی کلیشه ای و اغراق آمیز و شعار گونه نیست و تا این جای کار فکر می کنم نویسنده تلاشش به کرسی نشسته است. پرده دوم اما شکل دیگری دارد. چهار زن و یک کشیش وارد صحنه می شوند که می شود برداشت های گوناگونی را برای ما داشته باشند. از دیکتاتوری دینی تا حکومت های توتالیتر و دیکتاتور های عصر حاضر، همگی را می توان در قاب این پرده مشاهده کرد! شاید دلیل عمده آن هم این باشد که همه ی دیکتاتور های جهان تقریبا به یک شکل و با یک رهیافت به جهان نگاه می کنند. این می خواهد در قرن هجده باشد یا قرن نوزده و یا قرن بیست، چندان فرقی نمی کند. البته چیزی که کارگردان در مصاحبه اش از بیان آن خوداری می کند و بنا به هزار دلیلی که در ذهن خود دارد با زیرکی از آن رد می شود. اما همیشه متن چیزی جدا از نویسنده اش سخن می گوید و آنگاه که از کتاب خارج می شود، تاویل پذیر میگردد و هر مخاطب می تواند آن را در هرچهارچوب ذهنی خود تفسیر و تاویل کند. چهار زن که نمایانگر چهار ابر قدرت جهان هستند به همراه یک کشیش بیرون گود نشسته اند و در آرامش تمام، تراژدی جنگ را با هم می نویسند بی آنکه سربازان چیزی بدانند. تاریخ جهان سرشار از این طنز تلخ است و جنگ همواره توافق کسانی هست که همدیگر را می شناسند و با همدیگر چای می خورند و عکس میگیرند برای به مسلخ فرستادن سربازانی که همدیگر را نمی شناسند! تاریخ سرشار است از این طنز تراژدیک! دیالوگ های این بخش از نمایش عریان تر،بی پرده تر و ملموس تر است همراه با طنزی که تماشاگر را هم می خنداند و هم بغض اندود می کند. این بخش از نمایش که به شکلی جمع بندی و نتیجه گیری نویسنده درباره پدیده جنگ می باشد به عقیده من از بخش اول و انتهایی کار ضعیف تر در آمده است. فکر میکنم اگر این بخش نبود، شاید کار قشنگ تر جمع میشد. من خودم جمع بندی لخت و عریان را در این حد نمی پسندم و شاید می شد به شکلی دیگر و در تلویحی عمیق تر به این موضوع پرداخت. از اینرو گمان می کنم این بخش از نمایش، قدرت نویسندگی دو بخش دیگر را ندارد. البته تیکه های جالبی نظیر رای گیری و استخراج آرا از صندوق و برخی دیالوگ ها، من مخاطب را می برد به فضای های سیاسی ای که قطعا کارگردان چندان چنین قصدی نداشت! اما صد عجب که همه ی دیکتاتور های جهان تقریبا شبیه هم هستند و بگذریم......
بخش سوم نمایش هم اتفاقی است که باید بیوفتد. یک عده جوان با تصمیم یک عده دیگر به جان هم می افتند و همدیگر را می کشند بی آنکه بدانند افرادی نشسته اند در پشت صحنه و این نمایش را برایشان رقم زده اند. جنگ با همه ی زشتی هایش چهره نمایان می کند و یکی یکی جوانان، به خاک و خون کشیده می شوند. همه چیز طبق نقشه پیش می رود و تئاتر در رقص مرگ اندود سرباز آلمانی در هاله ای از مه تمام نمی شود! ادامه می یابد و همانطور که سرباز آلمانی بالای سر اجساد پخش زده بر زمین می رقصد ما سالن نمایش را به دستور کارگردان ترک می کنیم!
به عقیده من "مختلفیم" یک کار در خور تشویق است از چند نظر! برای زحمت و تلاشی که تیم جوان اجرا کشید و کوشید که یک کار در خور صحنه تئاتر را روی صحنه ببرد که گمان می کنم موفق بوده است. از نقطه نظر نویسندگی کار که یک نویسنده جوان توانست در حد خوب نمایشنامه را جمع کند و آنچه را در ذهن دارد به روی کاغذ بیاورد. گمان کنم که می شود به این تیم نویسندگی اعتماد کرد با اشتیاق، کار بعدی آنها را نیز منتظر بود. از نقطه نظر کارگردانی نیز به عقیده من مختلفیم امتیاز خوبی می گیرد. کارگردان جوان نمایش به خوبی از عهده کار برآمده و یک نمایش نامه خوب را برای مخاطبش روی صحنه برده و از همه چیز به نحو احسن استفاده کرده است. صد البته که می تواند در کارهای بعد بهتر باشد و امیدوارم که مسیرش را ادامه دهد و روز به روز کارهای بهتری را تولید کند.گروه موسیقی و اجرای زنده را هم دوست داشتم. موسیقی کاملا با متن همراه بود و غم جنگ را درون قلبم نواخت. در یک جمع بندی به عنوان کسی که تقریبا یک سال از آخرین تئاتری که دیده بودم میگذشت، کاملا راضی از سالن بیرون آمدم و خوشحالم که نمایش این تیم جوان و پرتلاش را تماشا کردم. نمی گویم: "کار بسیار معرکه ای بود و دوست دارم مثلا چند بار دیگر هم این نمایش را ببینم!" تعریف پر طمطراق هم نمی کنم اما معتقدم کار درخور تشویقی بود و امیدوارم که از این کارگردان و تیم نمایشی، کارهای بهتر و بهتری را در آینده شاهد باشیم چون نشان دادند استعداد خوب بودن را دارند.
پی نوشت: این روز های در زیر دیوار این نمایش نظرهای زیادی می بینیم که به تعریف از نمایش پرداختند و دوستان قدیمی تری را هم می بینیم که از این همه کامنت های ستایش گر و چند روزه در شگفتند. آنقدر شگفت زده اند که مشکوک شده اند به فیک بودن نظرات و بحث های اینگونه. دوستی در کامنتی جداگانه زیر یاداشت از تیم همیاری عزیز خواسته بود که اکانت های دوستانی که نظر داده اند را چک کنند تا ببیند چند روزه است!!! دوستی دیگر در جواب مفصل توضیح داده بود که آدم می تواند یک روز از اکانتش گذشته باشد و نظر بدهد که صد البته درست است. این بحث ها به ناراحتی و دلخوری دوستان جدید تیوالی و مشکوک شدن دوست های قدیمی تیوالی منجر شده است که گمان کنم در این نمایش به اوج رسیده است. به عنوان کسی که از سال های تقریبا دور در تیوال می خوانم و نظراتم را به اشتراک میگذارم، خواستم چند نکته را دراینباره یاداوری کنم. اول اینکه سابقه و یا قدیمی بودن بنده هیچ حق و یا ارجح بودنی را برای من ایجاد نمی کند و می دانم همه ی دوستان هم به آن اذعان دارند. دوم اینکه منظور دوستان از اکانت های یک روزه و چند روزه و بارش کامنت های فراوان زیر یک نمایش، به نظرات این کامنت ها ربطی ندارد بلکه رویه ای که چند ماه اخیر در تیوال روال شده است را مد نظر قرار داده است. در گذشته اگر زیر نمایشی، یاداشتی نوشته می شد به علت اندک بودن مخاطبان تیوال، بیشتر بحث ها کارشناسی و نظرات مبسوط و با بیان دلایل بود و این کمک می کرد که انتخاب یک نمایش برای بقیه اعضای تیوال راحت تر باشد. در واقع چون تعداد کم بود، دوستان به عمق بیشتر می پرداختند و از این طریق مباحث جدی تر و غیر احساسی تر بود اما در ماهای اخیر با افزایش مخاطبان تیوال این وضعیت فرق کرده است. اغلب نظر ها کوتاه و کامنت ها اینستاگرامی شده است. هیچ دلیلی در له و یا علیه یک نمایش نوشته نمی شود و صرفا با تعریف و چند کلمه تشویق تمام می شود. جواب ها نیز همان شکل، بیشتر شخصی و احساسی و گاهی اوقات هم خارج از دایره فرهنگ و تند! به عقیده من کثرت همیشه همراه خود این را اشکال را دارد. وقتی زیاد می شویم قطعا تشخیص سخت تر می شود. از سوی دیگر در ماه های اخیر صاحبان نمایش و تهیه کنندگان با شناخت جایگاه تیوال و تاثیر آرای مخاطبان و کامنت های نوشته شده در ذیل آن، دریافته اند که این امر در توجه مخاطب و استقبال آن می تواند اثر گذار باشد و متاسفانه رویه غلطی را در پیش گرفته اند که با تشویق ایجاد اکانت های یک روزه و بمباران کامنت های مثبت و امتیاز های ناروا، سعی در جلب مخاطب بیشتر دارند. یعنی نگاه به تیوال به شکل ابزار بازاریابی و تبلیغات. این مشکل که گریزی هم از آن نیست مرز بین حقیقت و دروغ را به حداقل رسانده است و صد البته خیلی از تردید های دوستان قدیمی تیوالی را دامن زده است و شکوه هایشان را بلند کرده است. به عقیده من این آفت را گریزی نیست! باید همه به آن عادت کنیم. حقیقت در جهان متکثر رخ پوشاننده تر شده است و پیدا کردن سره از ناسره سخت تر! اما باید قبول کرد که نباید همه را با یک چوب زد. من خودم ترجیح می دهم در چنین جهانی بی پیشداوری و قضاوت ، پیرامون حقیقت، مطالعه بیشتری داشته باشم و تلاش کنم در رویارویی با پدیده مد نظرم، تجربه مستقیم خودم را داشته باشم و نظرم را مبسوط و با ذکر دلایل در اینجا به اشتراک بگذارم. البته این روش من است و شاید کسی بخواهد یک کلمه بنویسد یا یک خط! و چون "مختلفیم" باید بپذیریم که همه ی انسانها می توانند از نگاه خود به پدیده ها بنگرند! حقیقت جهان پنهان تر شده است! تازه اگر بپذیریم حقیقتی در جهان وجود دارد! که به عقیده من اینگونه نیست! ما مختلفیم و زیبایی جهان به اختلاف است! به داشتن دیدگاه های متفاوت و مخالف حتی متضاد. جهان مختلف زیباست.
پی نوشت دو: در ابتدای نمایش کارگردان خطاب به تماشگران گفت که با عرض پوزش به خاطر ترافیک ممکن است بعضی از تماشگران دیر برسند که با شرمندگی از شما می خواهم انها را به سالن راه بدهم و در گوشه سمت چپ سالن مستقر کنم که با اعتراض یکی از مخاطبان مواجه شد و اما در جواب گفت : اگر راه ندهم میروند در تیوال می نویسند و اعتراض می کنند و نظر منفی میدهند که بقیه نیایند! از این نکته کارگردان خیلی دلم گرفت. نه از کارگردان که واقعا درد داشت و از روی استیصال می گفت که نکند زحمت یکساله اش تحت تاثیر نظر مخاطب پر توقع، در جذب مخاطب و فروش با مشکل مواجه شود. از این ناراحت شدم که هنوز در چنین فضایی دوستانی هستند که رعایت حداقلی های دیدن یک نمایش را نمی کنند و پر توقع وقتی از ورودشان جلوگیری میشود مدعی، روی دیوار تیوال امتیاز منفی می دهند و یاداشت مدعیانه می گذارند. آن روز خیلی دلم برای کارگردان و تیم نمایش گرفت. واقعا صحنه تئاتر با قهوه خانه متفاوت است که هر وقت وقت کنیم و رسیدیم انتظار داشته باشیم که وارد سالن شویم. این حداقل احترام به خود،به تیم نمایش و به سایر مخاطبان است که راس ساعت در سالن حضور پیدا کنیم و کارگردان را در چنین موقعیتی قرار ندهیم.
با سپاس از تیم نمایش
نمی‌تونم اشتیاق و ابتهاج و لذت وافری که از خواندن این نوشته به من دست داد رو توصیف کنم.
درود بی‌پایان بر تو کاوه عزیزم.
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
موسوی عزیز
واقعا جای شما خالی بود
نشد که با هم تئاتری ببینیم و از نزدیک گفتگو کنیم . انشالله اوضاع جهان به روزهای قبل برگرده و ببینیم همو.
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
قول میدم هوای جهان خوب شد یه برنامه بزاریم در خدمت تون باشم.چی از این بهتر اقای موسوی عزیز که در کنار شما دوستان تئاتر ببینیم و‌گفتگو کنیم.
۰۸ اسفند ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید