در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمدرضا حیدری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:14:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بخش سوم- پایانی
⭕️ در نمایش های عروسکی اغلب چند گونه عروسک گردانی کاربرد دارد از عروسک های آویخته با نخ راهنما تا عروسک های دستکشی و عروسک های مدل که در ابعاد مختلف اسافاده می شود گاهی در خد و اندازه واقعی و گاهی در ابعاد کوچک، که در این اثر طراح و سازنده عروسک ها از عروسک های ندل با ابعاد کوچک استفاده کرده است. اغلب در چنین مواقعی ترجیح بر پوشاتدن تمام بدن و چهره عروسک گردانان است تا حواس مخاطب به انها حلب نشود و باعث اتقطاع احساسی از نمایش نگردد اما در این اثر آشکار بودن چهره عروسک گردانان گاهی باعث حواس پرتی مخاطب نسبت به ریزه کاری های اجرایی عروسک گردانان و بالطبع عروسک ها می شود که نقطه ضعف قابل اعتنایی است و باید کارگردان برای آن فکری بکند مگر تعمدا" و به ه تعبیر ناقصی قصد نمایش در نمایش!(که البته اطلاقش در اینجا صد درصد محل اشکال است ولی تعبیر مناسب تری نیافتم) داشته است.

⭕️ از زحمات گروه اجرایی که باعث شدند تقریبا" تمام دقایق نمایش لبخندی بر لب داشته باشم و چهل دقیقه خوب و زیبا را بگدرانم، تشکر می کنم.
هشتم خرداد ... دیدن ادامه ›› ماه ۱۴۰۴
#دکترمحمدرضاحیدری #آقای_چیز
#تئاترشناخت #تئاتر_شناخت #نقد #نقدوتحلیل #نقد_و_تحلیل #نقد_و_تحلیل_نمایش #پیرزن_و_کدو_قلقله_زن #نمایش_پیرزن_و_کدو_قل_قله_زن #کاشان #تئاتر_کودک_و_نوجوان #تئاترکودک #تئاتر_کودک #تئاترکاشان #تئاتر_کاشان
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
و
http://www.Instagram.com/theaterrecognition
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
اسماعیل رحیمی سروش این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش دوم
همچنین پرسش از کودکان و ترغیب آنان به دروغ گویی از جنبه های منفی این اثر است که مثل نقل و نبات بین بازیگرهای عروسک گردان و کودکان حاضر در پلاتو رد و بدل می شد که صرفنظر از اهمیت ها یا ضرورت های اجرایی که در قصه اصلی به این پررنگی روایتگر از مخاطب پرسش نمی کند بلکه آن را به دریافت شخصی او از اثر حواله می دهد، در این نمایش به کرات از حضار بخصوص کودکان به صورت چهره به چهره سئوال می شود که نوعی از بدآموزی ناخواسته را بر فکر و ذهن او می نشاند که با ماهیت و ماموریت نمایش کودک و نوجوان در تضاد و تباین است و البته گناه این بدآموزی در اصل باید حواله پیشینیان ما گردد که چنین روایت گری نامبارکی را در ادبیات فولکوریک ما رقم زده اند! شاید تصور نمی کردند روزگاری برسد که ملاک های نقد و داوری نسبی، متکثر و عصری امروزه، عمل آنها را از نقطه نظر جنبه های پداگوژیک و اخلاقی اثر به بوته نقد کشانیده و بار آموزشی تربیتی اعمال شان را مورد پرسشگری خویش قرار بدهد!!

⭕️ حضور عروسک گردان در میان کودکان تماشاچی از نکات برجسته کار است ولی ای کاش در عوض پرسش و دریافت پاسخ دروغ به پیدا کردن راه حل برگشت به خانه از زبان کودکان با کمک همراهان شان معطوف می گردید که بار محتوایی اثر را با ملاک های امروزین سهیم کردن کودکان در تصمیم گیری های کوچک برای پرورش مهارت اعتماد به نفس و تصمیم گیری آنان در آینده را ارتقا بخشد. استفاده عروسک گردان از عناصر و اآلِمان های موجود در صحنه مثل اشاره به ملزومات و امکانات موجود برلی راه حل مثل ماکت کدو تنبل می توانست کودکان حاضر را به استفاده از امکانات موجود و چاره اندیشی سریع و موثر راهنمایی کند، یا راه حل را طوری در دهان ... دیدن ادامه ›› کودکان بگذارد که مختصری خلاقیت آنان تحریک شود. حیف که چنین نشد!

⭕️ تصور نمی کنم هیچ پدر و مادری دوست داشته باشد در مهم ترین لحظات احساسی نمایش خواسته یا ناخواسته دروغ را به روح و روان مخاطب کودک شان تحمیل کند و آب از آب هم تکان نخورد. خیر، اثر از جنبه های تعلیمی نقص های اساسی دارد و نویسنده و کارگردان نمایش نخواسته تا روح اصلی نمایش را به مخاطب خود ارائه کند لذا به این شکل از روایت گری روی آورده است که جای تامل دارد. در ادبیات تعلیمی گذشتگان زبر و زرنگی پیرزن نمود بیشتری دارد تا دروغ او به منظور فرار از خورده شدن! در واقع او ناخواسته در مواجهه با مشکل چاره گشایی می کند نه این که اصل را بر دروغگویی استوار نماید.

⭕️ بیان بازیگر پیرزن و صحنه گردان مرد که هنزمان در اثر در نقش راوی، شیر و گرگ ایفای نقش کرد مناسب بود ولی گویش امروزی دختر پیرزن علیرغم این که باید جوانی و طراوت او را جار بزند و با تم اصلی قدیمی اثر همخوانی داشته باشد از بعد احساسی، قرن بیستمی و امروزین بود که زائد و غیراصولی می نماید.

⭕️ زمان‌ ۴۰ دقیقه ای و مناسب برای کودکان اثر یک حسن تاکیدی و ایجابی برای این نمایش است زیرا هم مخاطب کودک بیش از آن توان ندارد هم نمایش نمی تواند مخاطب کودک را زیاد روی صندلی نگه دارد و باعث می شود او در پلاتو حرکات اضافی بنماید که شکر خدا در این نمایش چنین اتفاقی را شاهد نبودم که یک حُسن است. گاهی یکی از حضار مانع احساسات بچه ها می شد که اشتباه است.

⭕️ طراحی عروسک ها حرفه ای، زیبا و کاربردی است که به گروه سازنده تبریک می گویم. حرکات عروسک گردانان در هدایت عروسک ها حرفه ای است به گونه ای که ار عهده نمایش جرئیات حالات و احساسات بازی اشخاص بازی و انتقال آن به مخاطب برآمده اند. موسیقی زنده از جنبه های مثبت اثر است که خسته نباشید و خداقوت ویژه دارد. طراحی صحنه فارع از ماهیت شیب دار مسیر حرکت پیرزن در داستان اصلی که راه رفت را دشوار کرده و راه برگشت را ساده تر نشان می دهد باید به گونه ای در اثر تداعی می شد که مخاطب بداند همیشه رفتن و حرکت کردن زاد و توشه می خواهد، سختی های خاص خود را دارد و برای موفقیت در هر کاری باید ملزومات آن را فراهم کرد. تصور من این است پیشینیان ما در این قصه به این جنبه های اثر اهمیت بیشتری داده اند، زیرا نمونه های دیگری از این سیر و سلوک مثلا" در سفر سیمرغ و امثال آن در ادبیات قدیم ایرانی وجود دارد.

⭕️ مخلص کلام این که در قصه اصلی پیرزن هنگام مواجهه با خطر برای حفظ جان راه حل وعده سیری شکم در برگشت و استفاده از عنصر طمع حیوانات را مد نظر داشته که علی القاعده از تفکر انسانی با ویژگی های خاصش دور هستند اما در این اثر دروغ استفاده می شود، بد هم استفاده می شود، بد هم تشویق و ترغیب می شود، برای بد طیفی از انسان ها هم توصیه می گردد، کودکان و نوجوانان! در اثر اصلی نویسنده به زشتی طمع و ناکامی فرد طماع اهمیت بیشتری می دهد تا این که از دروغ در جهت پیشبرد کارهایش استفاده ابزاری کند.
اسماعیل رحیمی سروش این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش اول
🎭 تاملی بر نمایش "پیرزن و کدو قل قله زن"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: سینا نورائی
🔎🔎🔍🔍🔍
✅ امشب هم به لطف الهی فرصتی دست داد تا در فضایی که با روح لطیف کودکان و نوجوانان آمیخته بود به تماشای نمایش عروسکی موزیکال "پیرزن و کدو قل قله زن" بنشینم.

⭕️ چاره ای نیست اگر در پیشینه فرهنگ فولکوریک مان قصه ای داریم که بر دروغ و نیرنگ و فریب استوار است، باید بپذیریم که قصه پیرزن مکار و کدو قل قله زن در ادبیات فولکوریک ایران از باستان تاکنون درخشندگی خاصی داشته و دارد.
پیرزنی لاغر، فرتوت و البته بسیار دانا و حیله گر برای دیدن دخترش در ... دیدن ادامه ›› جای دیگر مجبور است از جنگل سرسبز بگذرد و زحمت خطر خورده شدن به دست حیوانات وحشی را به جان بخرد تا دخترش را ببیند‌! پیرزن برای خلاصی از خورده شدن به دست شیر و گرگ آنها را مکر و خدعه و فریب گول می زند و لاعری خود را بهانه می کند تا در برگشت اگر گوشتی بر تنش بود به شیر و گرگ تقدیم کند. هنگام برگشت هم خود را در پوسته خشک شده کدوی تنبل بزرگی کرده و راه رفته را به سلامت برگشته و به خانه اش می رسد.

⭕️ در قصه اصلی راه رفت را سربالایی و راه برگشت را سرپایینی تصویر شده است چیزی که در نمایش حاضر نمایان نبود. سربالایی نشانه سختی راه رفتن و سرپایینی نشانه راحتی برگشتن است. البته خلاقیت زیبای نمایش فضاها از تاب آویخته به حس و حال کودکی بسیار نزدیک است ولی همین با وجود همین تاب بسادگی شیب بندی مسیر امکان پذیر است که قل خوردن ساده و آسان کدو تنبل امکان داشته باشد.

⭕️ تم اصلی قصه بر زرنگی و نیرنگ پیرزن برای نجات جان استوار است که در نمایش حاضر با شدت کمتری به نمایش درآمده است.
اسماعیل رحیمی سروش این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
🎭 تاملی بر نمایش "پیرزن و کدو قل قله زن"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: سینا نورائی
🔎🔎🔍🔍🔍
✅ به زودی در ... 👇👇
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
و
http://www.Instagram.com/theaterrecognition
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
اسماعیل رحیمی سروش این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش چهار- پایانی
به واقع در پایان اثر دریافت من از کل اثر این بود که من دانستم نیروی پرتوان و تاثیر گذار زنان ایران درجنبش مردمی نیروهای مترقی، علیرغم سرکوب های مردسالارانه و سیاست زده، این نبرد پیگیر را در شرایط سخت کنونی(که به قول نویسنده زن ستیزی به سرکوب خشن اما آرام و درونی شده مردم و از جمله زنان روی آورده) با تمام توان برای رسیدن به پیروزی نهایی ادامه می دهد تا در آینده ای نه چندان دور آرمان های انسانی پیشگامان زن، آزادی و برابری و صلح به میهن ما قدم گذارد و راه دستیابی به برابری جنسیتی و طبقاتی و رفع خشونت و تبعیض در میهن ما هموار گردد.
همه پیام این اثر این بود و تعجب من هم از تائید و تصویب و مجوز بازی و اجرای چنین پیامی در زیست بوم فرهنگی حساس اکنون است. اگر چنین پیامی را یک عنصر نشان دار کار کرده بود هم اکنون نمایش تعطیل و الباقی قصه جریان داشت ...
موسیقی نمایش خوب بود و همخوانی لازم را داشت و نور علیرعم کاستی هایش در خدمت فضاسازی اثر بود. لباس ها متناسب با شان و فضا و زمان و درست کار شده بودند اما دیالوگ های امروزی طبیعتا" نباید جایی در آن می داشت نظیر عزم خود را جزم کرده یا فلسفه و از این دست امور ...
در هر حال تلاش این هنرآموزان قابل تامل است و خسته نباشید کوچکی هم دارد. ... دیدن ادامه ›› چنین باد.
پنجم خرداد ماه ۱۴۰۴
#دکترمحمدرضاحیدری #آقای_چیز
#تئاترشناخت #تئاتر_شناخت
#نقد #نقدنمایش #نقدوتحلیل #نقد_و_تحلیل #نمایش_مجلس_مرداد #مجلس_مرداد #سیدماهسون_سجادی #سجادی #تئاترکاشان #تئاتر_کاشان
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
و
http://www.Instagram.com/theaterrecognition
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
بخش سوم
⭕️ البته نمایش برخی زیبایی های بصری هم دارد از جمله طراحی لباس خوب و کارگردانی و بازی اشخاص بازی در صحنه رقص دختران در پس توری آویخته که نمایشی هوشمندانه از سانسور و محدودیت های مذهبی است که بر کار اعمال شده است. بازگشت به بشور و بسابی ابتدایی اثر در انتهای آن از نقاط قوت اثر است و نشان از بی اثری تلاش های زنان و دختران در تغییر سرنوشت خودشان در عصر قجری و امید به تکرار تلاش های در اعصار بعدی است. در واقع حس مایوسانه اثر با این آغاز و این پایان بیشتر به مخاطب تحمیل می شود، گرچه خروج تک تک دختران از بازی در این صحنه پایانی، آغازی بر این حرکت و تغییر سرنوشت را تداعی می کند که سجادی با هنرمندی خاصی آن را در ذهن مخاطب بازآفرینی کرده است.
کاش ماهسون سجادی رویکرد بها دادن به تلاش زنان و دختران این سرزمین در بازیابی هویت زنانه و ارزشمندی خود را بیشتر پررنگ می کرد و به جعل روایت ها برای قصد و نیت خاص نمی پرداخت که اگر سیدماهسون چنین می کرد نمایش مجلس مرداد پایان زیباتری می یافت. برای فهم بهتر قصد و نیت سید بهتر است به دیالوگ های ابتدائی دختران بپردازم که در آن قصد پاک کردن عرق مردان غریبه را از کف خانه دارند! چیزی که نه در عرف آن زمان و نه در واقعیت ساری و جاری عهد قجری وجود نداشته است. این که سیدماهسون سجادی چنین روایت می کند نشان می دهد که او بشدت فمنیست محور است! ماهسون بهتر است بداند که فمنیست ها در یکی از موج های چهارگانه حرکت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود حتی معتقد بودند باید مرغ ها را از خروس ها جدا کرد! وقتی او ابن گونه زنان را مستاصل و بیچاره روایت می کند نه این که در عهد قجری چنین نبوده که بوده و اساسا" در دوره قاجار زنان محلی از اعراب نداشتند حتی در دوره پهلوی اول هم تا زمان کشف حجاب رصاخانی زنان در هیچ فعالیت عمده حضور نداشته و تنها تک و توکی حرکت در قالب تاسیس مدرسه دوشیزگان و بعدها دبستان ناموس در عهد قاجار توسط معدود زنان نوگرا و نواندیش رخ داده ... دیدن ادامه ›› است لذا تاکید او بر این تلاش های واقعی بیشتر از ان که در خدمت اثر باشد به جعل روایت و وقایع تاریخی برای رساندن یک پیام و معنای خاص که البته آن هم به واسطه ضعف عمومی بازی ابتر مانده است، پرداخت. کاش سید ماهسون جای آینه را بالای طاقچه و جای گیوه را پشت در قرار داده بود! کاش آیلار تفنگ به دست توسط عناصر ضدوطن شهید می شد تا این خانواده خون مبارزی دیگر را از طبقه زنان و دختران این سرزمین به مام وطن تقدیم کرده بود. کاش فرخروئی در کار نبود.
کاش سیدماهسون حداقل به ترتیب پادشاهی شاهان قاجار توجه بیشتری می کرد. ما آقامحمدخان، فتحعلی‌شاه، محمدشاه، ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین‌شاه، محمدعلی‌شاه و احمدشاه دودمان قجری را از سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ هجری شمسی به عنوان حاکم بر ایران می شناسیم، اما ماهسون حتی این سیر تاریخی را هم برهم زده است.

⭕️ اما نقطه قوت اصلی و فراموش ناشدنی این نمایش همخوانی پایانی اثر به همراه تماشاگران از تصنیف زیبای از خون جوانان وطن لاله دمیده است که من البته به سختی می توانم نبود ارتباط معنادار آن را با اتفاقات آعازین سال های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ در ذهنم تداعی نکنم چون در این اثر عادت داده شده ام که چنین برساخت های ذهنی ای را به واسطه خواست کارگردان در ذهنم بسازم و نتیجه هم بگیرم.

⭕️ در مسیر مبارزه زنان ایران برای احقاق حقوق زیرپاگذاشته شده شان در دوره قاجار و پهلوی اشخاص زیادی زحمت کشیده اند. درک می کنم چرا سیدماهسون حرفی از زرین تاج قزوینی در این اثر نیاورده زیرا او در واقع طاهره قره العین است که چادر از سر کشید و به مبارزه با روحانیت پرداخت، این که از رفیق مریم فیروز به عنوان رئیس تشکیلات زنان ایران هم یاد نکرده برایم قابل پذیرش است اما این که فخر آفاق پارسا مادر فرخ رو را فراموش کند و تلاش های آن یکی را جای این یکی بنشاند و در اثر از فرخرو یاد کند، برایم صعب و دشوار است که نیت خوبی برایش پذیرفته شود.
حتی عصبانیت آشکار تنی چند از بازیگران دختر اثر در وصف مسایلی که بر زنان رفته یا ظلم هایی که متحمل شده اند برای من بیشتر نمودهای امروزی این زمانی پیدا می کرد و امیدوارم در ذهن سایر مخاطبین چنین نباشد که اگر باشد ای وای بر ما!
بخش دوم
⭕️ دیالوگ معروف زنان در آن زمان که ما علف می خوریم، خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم در سابقه تاریخی ایران زمین جاودانه مانده است. اما همان گونه که خوردن علف توسط آن مردمان در مقاومت تاریخی یک ساله شان در محاصره شهر، به انتساب به چهارپایی این قومیت شریف در ذهن برخی مریض احوالان و بعدها به یک ضرب المثل نامبارک تبدیل شد، در این نمایش هم جابجایی وقایع توسط نویسنده معجونی از یک متن ضد ایرانی، ضدوطنی بهائیت خواه یا حداقل بهاییت شور را ارائه کرده است. اگر تاسیس مدرسه دوشیزگان در تهران توسط بی بی خانم استرآبادی در سال های حدود ۱۲۸۵ صورت پذیرفت، انتساب آن به فرخ رو پارسایی وزیر آموزش و پرورش اعلاحضرت همایونی با کاربرد معنادار کلمه فرخ رو که بعدها در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دستگیر و به جرم فساد و فحشا و بهائی بودن اعدام شد، هیچ محلی از اعراب ندارد مگر سفیدشویی فرخ رو! چیزی که در نمایش مجلس مرداد شاهدش بودیم هرچند منظور نویسنده فخرآفاق پارسا مادر فرخرو باشد ولی نویسنده اینجا اولین و مهم ترین جعل را انجام داده است.
مسئله مهم تر پارادوکس تصویب مجلس شورا در عهد قجری همزمان با سلطنت شاه بیمار، مظفرالدین میرزا در سال ۱۲۸۵ است که خودتان جایگاه این واقعه را در اصل قصه و نمایش مجلس مرداد و پس با پیشی آن مورد مداقه و بررسی قرار بدهید تا به جابجایی عناصر تاریخی و جعل روایت های مجلس مرداد بیشتر ... دیدن ادامه ›› پی ببرید.

⭕️ هرقدر سیاسی بازی و بیانیه خوانی نویسنده و کارگردان در بی ارزش خواندن زنان در مملکت و زیست در حوزه ای که به تصور او زنان جربزه و عرضه خواندن ندارند و یادگرفتن آنها برای مملکت خطر دارد ( که حتی در اندیشه های انتلکتوئل های قجری هم نبوده و نیست) ولی توسط نویسنده و بعد کارگردان پالس بالایی برای مخاطب ارائه می کرد، بازی های اشخاص بازی بشدت باسمه ای و ضعیف بودند. چیزی که وظیفه اصلی کارگردان در بازی ستانی از آنان می نمایاند. تنها زینب پاشا و آیلار و تا حد کمتری نقره از مزیت های نسبی بیشتری در حوزه بازی نسبت به سایرین برخوردار بودند لکن در مقام بررسی کلی متاسفانه همگی واجد شرایط اولیه بازی و علی الخصوص بیان بودند که جیغ زدن های مکرر بازیگران در اوقات بازی، صحبت کردن تودماغی ماهرخ که ناشی از تبعات عمل رینوپلاستی است، همه و همه نشان از نداشتن آموزش های لازم بازیگری در این گروه نوپاست. بازی فاقد شخصیت پردازی و تیپ گونه اما ناقص ارائه شده شکوه السلطنه نقطه ضعف عمده اثر و تنها در صحنه مرتب کردن وضعیت آیلار در خواب حس مادرانه موجود در این صحنه او را به مادرانگی عهد قجری نزدیک کرد آنهم به واسطه جنسیت زنانه او و نه ناشی از بازی که در واقع بازی او کاملا" به دور از یک مادر محکم و دیکتاتورمآب مادرسالار شاهدخت گونه قجری بود. حتی نزدیک به آن هم نبود. نشستن دایمی و عدم تحرک این بازیگر و اکتفای او منحصرا" به کوبیدن عصا روی زمین نه که نقزه قوت بلکه در حکم مهری بر ناتوانی در بازی و بازی ستانی کارگردان و عجله برای به روی صحنه بردن اثر بوده است.

⭕️ سیدماهسون ابتدا باید تکلیف خود را با بازیگرانش روشن کند. فقدان آموزش کافی و نبود تمرینات آوایی، تمرکزی، تنفسی و بدنی نقطه ضعف عمده اشخاص بازی این اثر است که در سایه کار مداوم و همیشگی تک تک آنان در منزل و انجام فعالیت های گروهی در سالن های تمرین حاصل می آید.
گروه بازیگران این نمایش جملگی باید هر روز تمرینات تخصصی بازیگری را انجام بدهند تا ابتدائی ترین پتانسیل های برای بازی در نمایش را کسب نمایند.

⭕️ روی دیگر سخن من خطاب به گروه بازبینی این اثر است. من خیلی با شعارهای سیاسی و بیانیه های اعتراضی این اثر کار ندارم. رسیدگی به این امور متولی خودش را دارد، تنها چیزی که می دانم و به آن معتقد هستم این است که فضای کار فقط برای عناصر نشان دار سیاسی یا مذهبی یا ارزشی یا ضدارزشی بسته است و این نفرات هستند که محدود می شوند ولی اذعان می کنم چه بسیار افراد که در سایه و پشت و پَسَلِه های فرهنگی این شهرستان به جعل روایت ها و تخریب بن مایه های فرهنگی می پردازند لکن نه دیده می شوند و نه به حساب می آیند اما کار خود را پیش می برند! چون نشان دار نیستند!!

⭕️ نگارنده سالیان مدیدی است از عرصه هنر شهرستان دور بوده و جریانات حاکم بر زیست بوم فرهنگی شهرستان را به قطعیت نمی شناسم اما فقدان اجازه کار برای عناصر نشان دار وقتی چنین ضربات هولناکی به تاریخ و فرهنگ توسط افراد در سایه تحمیل می شود برایم غیرقابل پذیرش است. در واقع این تطهیر بهائیت توسط عناصر نشان دار است که ممنوعیت دارد لکن اگر آب زیرکاهی و توسط عناصر بی نام و نشان رخ بدهد موردی نیست. این همه برداشت من از این اثر است که قضاوت را به خوانندگان و ببیندگان این نمایش می سپارم.
فرخرو پارسائی وزیر معزول آموزش و پرورش پهلوی نباید طبعا" هیچ ارتباطی به دوره قجری پیدا کند لکن در این اثر ما شاهدش بوده ایم.
بخش اول
🎭 نیم نگاهی به نمایش "مجلس مرداد"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: سیدماهسون سجادی
🔎
⭕️ امشب فرصتی دست داد تا در پلاتو ماه فرهنگ سرای مهر به تماشای نمایش مجلس مرداد با نویسندگی و کارگردانی سیدماهسون سجادی بنشینم. در واقع هنگام تماشا و بعد از آن بشدت متعحب بودم که چنین نمایش فمنیستی و ضد مبانی ارزشی حتی ایرانی و نه حتی اسلامی توانسته نخست مجوز اجرا بگیرد و سپس علیرغم ضعف های بسیارش در حوزه های اصلی تئاتر مثل بازیگری و کارگردانی و حتی نویسندگی متن به هنگامه بازبینی باز هم توانسته حداقل های معیار هنری گروه بازبین را کسب کند و خود را به پلاتو ماه برساند!
قصه نمایش، روایت ظلم مردمان زیسته در دوره قاجار و نگاه جنس دومی و ضعیفه سلطانی به جنس زن از جانب همه آنها که در دوران قاجار و ماقبل آن زیسته اند، است.

⭕️ شکوه السلطنه در سوگ شوهر مشروطه خواه مرحومش، متولی نگهداری چهار دختر و سایر بازمانده های همسرش است. شکوه نمادی از یک زن مادرسالار ... دیدن ادامه ›› در زیست بوم فرهنگی قدیم ایران است. درست است که ایران قدیم در زمان قاجاریه زن سالار نبود لکن مادرسالاری و البته تا حد بیشتری مردسالاری جو غالب آن زمان بود.

⭕️ شروع فعالیت های زنان مشروطه خواه در قیام مردم در برداشت من از نمایش، مردم تبریز در دوران مشروطه حدفاصل سال های ۱۲۸۷ تا ۸۸ که با دخالت قوای روس شکست خورد و در حقیقت قیام باقرخان و ستارخان دستمایه نویسنده برای روایت گری ظلم رفته بر زنان دوره قاجار و علیه محمدشاه و دارای تمی ضد مردانه و فمنیستی است لکن در آن زمان شیرزنان ترک در کنار مردان شان شجاعانه جنگیدند و از بذل جان و مال دریغ نکردند.
🎭 نیم نگاهی به نمایش "مجلس مرداد"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: سیدماهسون سجادی
🔎🔎🔍🔍🔍
✅ به زودی در ... 👇👇
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
و
http://www.Instagram.com/theaterrecognition
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
محمدرضا حیدری این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش سه
⭕️ در مجموع این فانتزی بنکسی که به درگیر کردن شخصیت های مرده با جهان حاضر می پردازد از چنان قابلیت هایی در حوزه اجرا و باری برخوردار هست که من سایرین را به دیدن این اثر تشویق کنم.
دادگاه تفنگ چخوف می تواند برای جوانان امروزی نسبت به نسل های قدیمی تر ساعت مناسب تری برای گذاران وقت و سرگرمی فراهم کند اما به زعم من دیدن خانوادگی اثر بخصوص در فرازهایی از اثر می تواند آسیب زا هم باشد.
من با دیدن صحنه برعکس گرفتن صلیب توسط کشیش و برگشت و اصلاح وضعیت آن توسط او به دلیل بار هنری و تناسب با موضوع بشدت خندیدم، متاسف شدم و باور کردم که چنین جیزی هست حتی از اشاره کشیش وقتی داشت در مورد افراد مشهوری همچون مارکس و استالین و لنین صحبت می کرد و همزمان با بالا و پایین دست به جاهای مختلف مناسب بیرون یا نامناسب بدن اشاره می کرد، خیلی اذیت نشدم اما خنده های ریز مخاطبان وقتی با فرازهای شبه جنسی اثر مواجه می شدم و عکس العمل ریز و زیرپوستی مخاطب یا آشکار و عریان دختران و پسران جوان تماشاگر را می دیدم برایم کمی آزاردهنده می نمود زیرا به زعم من نمایش هنری والا در جهت سرگرم سازی مردمان خاص و عام و نه ابتذال عریان است و دادگاه تفنگ چخوف در برخی لحظه هایش علیرغم همراهی بی نظیری که از نظر احساسی در مخاطب ایجاد می کرد زیادی عریان می نمود و بشدت به لباس های لخت فرهنگ جامعه اشاره مستقیم می داشت (منظور دیدن لختی پادشاه از باب عناصر فرهنگی و فرهنگ ساز است) و جالب این که مخاطب جوان به سادگی پیام اثر را هم دریافت می نمود که از منظر قابلیت ارئه پیام و دریافت منظور در مخاطب نوعی برتری بود اما در باب حفظ اخلاقیات هنر و هنرمندی کمی کاستی ... دیدن ادامه ›› مشهود بود.

⭕️ شما را به دیدن این نمایش سرگرم کننده و چالش برانگیز در ذهن و فکر و خیال دعوت می کنم.
گروهی جوان عاشق علیرغم همه سختی ها، محدودیت های اقتصادی و سایر انواعش یک تریبون فرهنگی برای ارایه به مخاطب ترتیب داده اند. نفس این جوانان ارزش بودن در ان اتمسفر را توجیه پذیر می کند. در سایه تعاملات فرهنگی و وجود و حضور تئاتر در زندگی ما این نهاد مقدس، کارکردگرا و پرمغز می تواند خود را به عنوان یک عنصر فرهنگ ساز معرفی کند. آن چه دیگران از انجامش به هر دلیل چه اقتصادی و چه غیر آن ترسیدند، این جوانان ناشدنی یا سخت شدنی راشدنی کردند لذا به احترام تلاش آنان به تک تک این بزرگواران خداقوت و خسته نباشید می گویم.
نهاد تئاتر در کاشان علیرغم نظر برخی از فرهیختگان هنری و نمایشی شهرستان که معتقدند در حال احتضار و مرگ است، علیرغم این که برخی از دوستداران واقعی نمایش بر اثر هر چه که هست و من معتقدم نوعی خطای ادراکی و شناختی است از ته دل معتقدند تئاتر شهرستان در بیراهه سیر می کند، من اعتقاد راسخ دارم با وجود فرصت های ارائه شده در جهت بروز و ظهور تجلی استعدادهای هنری نمایش شهرستان، نهاد تئاتر دارد کم کم و بتدریج خود را به عنوان یک عنصر فرهنگ ساز معرفی می کند. عنصری که قابلیت ایجاد تغییرات بطئی و تدریجی در فرهنگ را دارا و می تواند فرهنگ مردم را ارتقا بخشد.
تا باد چنین بادا ...
بیست و نهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
#دکترمحمدرضاحیدری #آقای_چیز
#تئاترشناخت #تئاتر_شناخت #نقد #نقدنمایش #نقد_نمایش #نقدوتحلیل #نقد_و_تحلیل #نمایش #تئاتر #تیاترکاشان #تئاترکاشان #نمایش_دادگاه_تفنگ_چخوف #امیرحسین_اشرفی #امیر_حسین_اشرفی
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
و
http://www.Instagram.com/theaterrecognition
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
امیرحسین اشرفی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش دو
⭕️ طراحی صحنه ساده اما پرمفهوم و استفاده از اِلِمان های داس و چکش و پس زمینه سرخ صحنه، خشونت بارز و آشکار و بی منطق کمونیست مرده و به تاریخ پیوسته را یادآوری می کند و استفاده از سلام هیتلری، زبان انگلیسی بانوی منشی و کلت غربی، کفش ایرانی، لباس سربازان روسی و عینک آبادانی مامور و امثال آن همه و همه روا و مباح و در خدمت نمایش است لکن باید همواره توجه کرد که کارگردان وظیفه دارد همه این جزئیات را به دقت و وسواس مورد پیگیری، مداقه و احیانا" اصلاح احتمالی قرار بدهد تا نتیجه کار بیشتر در راستای فهم هرمنوتیکی پیام مد نظر نویسنده و کارگردان هدایت شود والا قرار گرفتن تصادفی این اجزا و عناصر که زحمت چندانی نمی برد و حداقلی از منظور را هم در حد بسنده کردن منتقل می کند، لذا کارگردان باید که به جزئیات توجه بیشتری داشته باشد.

⭕️ خوشبختانه اغلاط دستوری زبان انگلیسی منشی دادگاه در سایه طنز حاکم بر اثر قابل پذیرش و البته قابل توجیه است اما تاواریش اشرفی باید عنایت داشته باشد که استفاده از برخی کلمات روسی در اثر در مفهوم زبان خاص نمایش لازم الوجود است و اگر چنین می شد و خانم منشی با آن گریم خاص از کلمات روسی استفاده می کرد به زعم من بهتر بود و موجبات ولداوریتوارینی و اسپاسیوای بیشتری را هم فراهم می کرد!

⭕️ طراحی لباس های بازیگران قابل پذیرش بود و اوج این طراحی در لباس افسر قهوه ای پوش متجلی شده اما در خصوص لباس کشیش البته نی شد دقت بیشتری ... دیدن ادامه ›› بعمل آورد زیرا لباس کشیش های روس برخواسته از اندیشه ارتدوکسی و پروتستانی و رنگ های سیاه و قرمز اهمیت بیشتری تا سیاه و سفید می دهد. در حقیقت کشیش های روسی بیشتر لباس های یکدست سفید، سیاه و قرمز و یکدست سیاه حداکثر با یک یقه سفید به نشانه خدمت آنها به خدا و مسیح می پوشند.(به نقل از منابع زیر)
1- Origins_of_ecclesiastical_vestments
2- Liturgical_colours
3- institutio generalis missalis romani
لباس بکار رفته برای کشیش این نمایش درواقع لباس آنالائوس و اسکمای اعظم است که برای کشیش های جاسوس کاربرد ندارد!

⭕️ در تمامی شاخه‌های مسیحیت، پوشاک به دو دسته
Liturgical و Non Liturgical
تقسیم می‌شوند؛ پوشاک مخصوص عبادت و پوشاک روزمره.
همچنین Sticharion که یک روپوش ابریشمی که اغلب به رنگ قرمز و با گلدوزی‌های طلایی تزیین شده است.
این لباس مخصوص عبادت، توسط طلبه‌ها، راهبان و کشیش‌های ارتودوکس پوشیده می‌شود و پیش از استفاده باید توسط یک راهب یا اسقف متبرک شود. استیچاریون‌، رنگ‌های دیگری هم دارد که در مناسبات خاص استفاده می‌شوند؛ مانند سفید، بنفش و طلایی ...

⭕️ در واقع این بخش از نوشتار به صورت پژوهشی تنظیم شد تا طراح لباس و البته کارگردان اثر به اهمیت جزئیات کار خود هم‌ پی ببرند و امید که مفید فایده واقع شده باشد.
در مورد استفاده از موسیقی معروف روسی در انتهای اثر بعدها اظهار نظر می کنم چون باید در جستجوهای اینترنتی به متن و آهنگ اصلی دسترسی پیدا کرده و سپس توسط هوش مصنوعی آن را ترجمه کنم تا قادر باشم نظر اصلی خود را مکتوب کنم ولی به صورت خلاصه به نظرم متن آهنگ انتهایی نمایش به نوعی حماسی انگیزشی بود که در آن صورت قابل توجیه است که در پایان نوعی از استهزاء را چاشنی دادگاه های فرمایشی و سیستم بسته ای که مدام خود را تولید و بازتولید می کند، نثار کنیم والا و در غیر آن استفاده از فی المثل آهنگ با تم عشقی جای تامل دارد.

⭕️ گرچه قبلا" از بازی شخص نویسنده تعریف کردم ولی با تمام این اوصاف برخی کاستی های بازی شخصیت نویسنده از جمله در ادای کلمه مردم از بیرون به داخل پلاتو در فرازی از نمایش مرا مجاب کرد که در مقام مقایسه بازی این بازیگر اصلی با بازی مقطعی و کوتاه شخصیت کشیش بازی کشیش را محکم تر بدانم هرچند بازیگر نقش کشیش هم بخصوص در ارائه شخصیت چخوف حداقل در بعد بیان از ناهمگونی هایی در صدا ولحن رنج می برد که البته از رضا رادبخت به دلیل تعدد کارهایش و باران بهاری گونه بودنش انتظار بی هیچ پنداری و مشکل ندانستن این نقص کوچک متصور است. رضا می تواند محکم در چشمانت نگاه کند و بگوید همین است که هست!

⭕️ بخش پایانی نمایش علیرغم همه جذابیت های انکارناپذیرش از نوعی غیرقابل باور بودن رنج می برد گویی محدودیت های اجرایی دست نویسنده، کارگردان و بازیگر را بسته است. برایم بسیار حالب بود که بازیگر روبه من دیالوگ کند و من در پاسخ به معرفی خود بگویم راسکولنیکوف هِی دَر! و بسیار هم کنجکاو بودم عکس العمل تیم بازیگری را در این هنگام بسنجم تا بر باورپذیربودن پایان صحه بگذارم ولی فعلا" معتقدم خود بازیگران هم در ارائه و دیالوگ دست بسته بودند و غیرمترقبه بودن رخدادهای روی داده در پایان بندی اثر مسجل نبود و بیشتر به نوعی از هماهنگ کردن منتسب می گردید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش یک
یک فانتزی بنکسی
🎭 تحلیلی بر نمایش "دادگاه تفنگ چخوف"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: امیرحسین اشرفی
✍️
⭕️ بی تردید نفس های زیستن آدم ها در جهان مدرن به شماره افتاده و انسان ها با سرعتی وصف ناپذیر زندگی در جهان پست مدرن را تجربه می کنند، چه بخواهند و چه نخواهند!
فارغ از هر پیشداوری، چنانچه متصف به ارزش های اخلاقی منصفانه باشیم باید اعتراف کنیم الگوواره های فرهنگی سپهر معنایی انسان امروزی بشدت دگرگون شده است و ساختارهای جهان مدرن هم در جهان ظاهر و هم در جهان اندیشه آدم ها، به یکباره فرو ریخته اند و هژمونی منطق بی ساخت بودن به طرز شگفت آفرینی وجود ... دیدن ادامه ›› خود را به انسان هزاره سوم تحمیل کرده است. اگر بعد از انقلاب صنعتی و قرن بیستم آدم ها برای زیست بهتر به خلق ساختارها پرداختند تا کارکردهای مورد نظر خویش را انتظار و بهره برداری کنند، امروز امروزه در هزاره سوم منطق بی منطقی، ساختار شکنی، هنجارشکنی و طرد الگوواره های سنتی در حوزه زیست و حوزه تفکر جای محدودیت های پیشین را گرفته و انسان این هزاره به ما هو انسان اساسا" به هیچ شکلی در نمی آید و به هزاران شکل هم درمی آید البته اگر خودش بخواهد!!

⭕️ وجودی سیال، معلق، همواره در حال تغییر، همیشه در حال تجربه چیزهای جدید و محال و هر از گاه شالوده شکنی و منهدم کردن هر آنچه به آن اعتقاد دارد، بنیاد فکری این انسان را منهدم و ساختی بی ساخت بر روح و ذهن و جسم او تحمیل کرده است.
اینک در آخرالزمانِ نفس هایِ کم شمارِ سنت ها، این جهانِ پست مدرن است که حکمرانی ارزشی دارد و عرصه هنر هم بدون شک از این هبه نفسانی آدم قرن ۲۱ بی نصیب نبوده و نیست و نخواهد بود!

⭕️ نمایش دادگاه تفنگ چخوف با تکیه بر نظریه منتسب به آنتوان چخوف هنرمند شهیر جهان که معتقد بود علی الخصوص در صحنه تئاتر (بسان صحنه زندگی) باید که زوائد و اضافات را حذف کرد و چنانچه در صحنه تئاتر تفنگی باشد چه آویخته چه غیر آن، باید که شلیک کند وگرنه وجودش زائد است و نباید که باشد. در این نمایش هم این شبه دستور یا پیشنهاد یا نظریه یا هر چرند و پرندی که هست را دستمایه دمی شوخی و هزل و هجو و فانتزی قرار دادند تا به تماشاچی بگویند در تقابل هنر ارزشمند و هنر مبتذل، فیمابین جدال سنت و مدرنیست، کافی نیست که تو به دنبال منطق داستانی باشی، کافی نیست که به چیزی معتقد باشی، اینجا ما شوخ طبعی و کمدی بنکسی را به حد اعلاء رسانده ایم تا با شکستن هر چه در ذهن تو هست، هر اعتقادی که داری، اصلا" هر چه می خواهی برای خودت باشی، باش! اما ما یک متریال جدید، یک پی رنگ نوین و یک برساخت بی ساخت برایت می آفرینیم حتی اگر انتظارش را نداشته باشی، اهمیت ندارد این خلق جدید ماست، بنگر، ببین، تامل کن، بپذیر، نخواستی هم اصلا" اهمیت ندارد برو پی کارت!

⭕️ نمایش با ترتیب دادن صحنه یک دادگاه به محاکمه بی منطق یک زوج جوان روسی می پردازد تا تماشاگر با رد و بدل شدن حرکات و دیالوگ ها بخندد، بیندیشد و آن زمان است که تازه تماشاگر به پوچی و بی محتوایی و دم دستی بودن اندیشه اشتراکی مارکسی و بی منطقی ارتباطات اندیشه ای کُمون پی می برد. دادگاه تفنگ چخوف با نقد سنت به خلق معنای جدید پرداخته است معنایی برخواسته از هجو ارتباطات فرمایشی انسان ها، هزل روابط اجتماعی آدم های ماشینی و بی هویت اما الینه شده در منطق بی منطق جمهوری روسیه تزاری در عصر استیلای کمونیسم، و حضور توام خنده، تفکر و تامل اصلی ترین دستاورد این هنجارشکنی، ساختارشکنی و شالوده برافکنی است.

⭕️ بازی های بازیگران نمایش در حدی هست که آدم درک کند چه میزان برای آنها زحمت کشیده شده و البته که چه میزان هم آزادی عمل داده شده تا هزل و هجو گونه گی بازی شکل بگیرد!
همه اشخاص بازی نقش های خود را به درستی نمایندگی می کنند اما در واقع باید اعتراف کنم در ابتدا کشیش نمایش و سپس شخصیت اصلی قصه، یعنی نویسنده در حد و اندازه های بهتری نسبت به بقیه ظاهر شدند گرچه اعتراف می کنم تفاوت این عملکرد بسیار اندک است آنجا که منشی دادگاه ریزه کاری های صدا و چهره و میمیک صورت و حالت بدن را بازی می کند یا دیگر بازیگر زن نمایش، آن زمان که رئیس دادگاه یا شخصیت نظامی یا حتی وکیل چند کاره و یا حتی کارگر صحنه به ایفای نقش پرداخته اند نتیجه تلاش تیم و فرد خودش را نشان می دهد البته با حذف عنصر آزادی عمل دادن در فانتزی بازی کردن برآیند البته بسیار رضایت بخش است.

⭕️ اشخاص بازی علیرغم بازی سطحی و بیرونی پیرنگ هایی از ایجاد کاراکتر را به نمایش می گذارند اما بازی چندلایه ای رضا رادبخت در نقش کشیش و نویسنده البته چنانچه ذکرش رفت از بقیه بهتر می نمایاند. استفاده خلاقانه از تماشاچیان نکته قابل تامل و خوب نمایش است که در واقع گرچه که هماهنگ شده است اما چنانچه این ترفند در آخرین بخش های نمایش پررنگ تر باشد لذت تماشاچی از این ساختارشکنی هوشمندانه افزون تر و نمایش جذاب تر می شود.
سحر نامور و امیرحسین اشرفی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش چهار(پایانی)
خیلی اذیت نشدم اما خنده های ریز مخاطبان وقتی با فرازهای شبه جنسی اثر مواجه می شدم و عکس العمل ریز و زیرپوستی مخاطب یا آشکار و عریان دختران و پسران جوان تماشاگر را می دیدم برایم کمی آزاردهنده می نمود زیرا به زعم من نمایش هنری والا در جهت سرگرم سازی مردمان خاص و عام و نه ابتذال عریان است و دادگاه تفنگ چخوف در برخی لحظه هایش علیرغم همراهی بی نظیری که از نظر احساسی در مخاطب ایجاد می کرد زیادی عریان می نمود و بشدت به لباس های لخت فرهنگ جامعه اشاره مستقیم می داشت (منظور دیدن لختی پادشاه از باب عناصر فرهنگی و فرهنگ ساز است) و جالب این که مخاطب جوان به سادگی پیام اثر را هم دریافت می نمود که از منظر قابلیت ارئه پیام و دریافت منظور در مخاطب نوعی برتری بود اما در باب حفظ اخلاقیات هنر و هنرمندی کمی کاستی مشهود بود.

⭕️ شما را به دیدن این نمایش سرگرم کننده و چالش برانگیز در ذهن و فکر و خیال دعوت می کنم.
گروهی جوان عاشق علیرغم همه سختی ها، محدودیت های اقتصادی و سایر انواعش یک تریبون فرهنگی برای ارایه به مخاطب ترتیب داده اند. نفس این جوانان ارزش بودن در ان اتمسفر را توجیه پذیر می کند. در سایه تعاملات فرهنگی و وجود و حضور تئاتر در زندگی ما این نهاد مقدس، کارکردگرا و پرمغز می تواند خود را به عنوان یک عنصر فرهنگ ساز معرفی کند. آن چه دیگران از انجامش به هر دلیل چه اقتصادی و چه غیر آن ترسیدند، این جوانان ناشدنی یا سخت شدنی راشدنی کردند لذا ... دیدن ادامه ›› به احترام تلاش آنان به تک تک این بزرگواران خداقوت و خسته نباشید می گویم.
نهاد تئاتر در کاشان علیرغم نظر برخی از فرهیختگان هنری و نمایشی شهرستان که معتقدند در حال احتضار و مرگ است، علیرغم این که برخی از دوستداران واقعی نمایش بر اثر هر چه که هست و من معتقدم نوعی خطای ادراکی و شناختی است از ته دل معتقدند تئاتر شهرستان در بیراهه سیر می کند، من اعتقاد راسخ دارم با وجود فرصت های ارائه شده در جهت بروز و ظهور تجلی استعدادهای هنری نمایش شهرستان، نهاد تئاتر دارد کم کم و بتدریج خود را به عنوان یک عنصر فرهنگ ساز معرفی می کند. عنصری که قابلیت ایجاد تغییرات بطئی و تدریجی در فرهنگ را دارا و می تواند فرهنگ مردم را ارتقا بخشد.
تا باد چنین بادا ...
بیست و نهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
#دکترمحمدرضاحیدری #آقای_چیز
#تئاترشناخت #تئاتر_شناخت #نقد #نقدنمایش #نقد_نمایش #نقدوتحلیل #نقد_و_تحلیل #نمایش #تئاتر #تیاترکاشان #تئاترکاشان #نمایش_دادگاه_تفنگ_چخوف #امیرحسین_اشرفی #امیر_حسین_اشرفی
✍️
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd
و
https://t.me/Theathrecriticism
و
https://chat.whatsapp.com/I6Td6BjbYScDfkUErELHt5
🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش سه
⭕️ در مجموع این فانتزی بنکسی که به درگیر کردن شخصیت های مرده با جهان حاضر می پردازد از چنان قابلیت هایی در حوزه اجرا و باری برخوردار هست که من سایرین را به دیدن این اثر تشویق کنم.
دادگاه تفنگ چخوف می تواند برای جوانان امروزی نسبت به نسل های قدیمی تر ساعت مناسب تری برای گذاران وقت و سرگرمی فراهم کند اما به زعم من دیدن خانوادگی اثر بخصوص در فرازهایی از اثر می تواند آسیب زا هم باشد.
من با دیدن صحنه برعکس گرفتن صلیب توسط کشیش و برگشت و اصلاح وضعیت آن توسط او به دلیل بار هنری و تناسب با موضوع بشدت خندیدم، متاسف شدم و باور کردم که چنین جیزی هست حتی از اشاره کشیش وقتی داشت در مورد افراد مشهوری همچون مارکس و استالین و لنین صحبت می کرد و همزمان با بالا و پایین دست به جاهای مختلف مناسب بیرون یا نامناسب بدن اشاره می کرد،
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش دو
⭕️ طراحی صحنه ساده اما پرمفهوم و استفاده از اِلِمان های داس و چکش و پس زمینه سرخ صحنه، خشونت بارز و آشکار و بی منطق کمونیست مرده و به تاریخ پیوسته را یادآوری می کند و استفاده از سلام هیتلری، زبان انگلیسی بانوی منشی و کلت غربی، کفش ایرانی، لباس سربازان روسی و عینک آبادانی مامور و امثال آن همه و همه روا و مباح و در خدمت نمایش است لکن باید همواره توجه کرد که کارگردان وظیفه دارد همه این جزئیات را به دقت و وسواس مورد پیگیری، مداقه و احیانا" اصلاح احتمالی قرار بدهد تا نتیجه کار بیشتر در راستای فهم هرمنوتیکی پیام مد نظر نویسنده و کارگردان هدایت شود والا قرار گرفتن تصادفی این اجزا و عناصر که زحمت چندانی نمی برد و حداقلی از منظور را هم در حد بسنده کردن منتقل می کند، لذا کارگردان باید که به جزئیات توجه بیشتری داشته باشد.

⭕️ خوشبختانه اغلاط دستوری زبان انگلیسی منشی دادگاه در سایه طنز حاکم بر اثر قابل پذیرش و البته قابل توجیه است اما تاواریش اشرفی باید عنایت داشته باشد که استفاده از برخی کلمات روسی در اثر در مفهوم زبان خاص نمایش لازم الوجود است و اگر چنین می شد و خانم منشی با آن گریم خاص از کلمات روسی استفاده می کرد به زعم من بهتر بود و موجبات ولداوریتوارینی و اسپاسیوای بیشتری را هم فراهم می کرد!

⭕️ طراحی لباس های بازیگران قابل پذیرش بود و اوج این طراحی در لباس افسر قهوه ای پوش متجلی شده اما در خصوص لباس کشیش البته نی شد دقت بیشتری ... دیدن ادامه ›› بعمل آورد زیرا لباس کشیش های روس برخواسته از اندیشه ارتدوکسی و پروتستانی و رنگ های سیاه و قرمز اهمیت بیشتری تا سیاه و سفید می دهد. در حقیقت کشیش های روسی بیشتر لباس های یکدست سفید، سیاه و قرمز و یکدست سیاه حداکثر با یک یقه سفید به نشانه خدمت آنها به خدا و مسیح می پوشند.(به نقل از منابع زیر)
1- Origins_of_ecclesiastical_vestments
2- Liturgical_colours
3- institutio generalis missalis romani
لباس بکار رفته برای کشیش این نمایش درواقع لباس آنالائوس و اسکمای اعظم است که برای کشیش های جاسوس کاربرد ندارد!

⭕️ در تمامی شاخه‌های مسیحیت، پوشاک به دو دسته
Liturgical و Non Liturgical
تقسیم می‌شوند؛ پوشاک مخصوص عبادت و پوشاک روزمره.
همچنین Sticharion که یک روپوش ابریشمی که اغلب به رنگ قرمز و با گلدوزی‌های طلایی تزیین شده است.
این لباس مخصوص عبادت، توسط طلبه‌ها، راهبان و کشیش‌های ارتودوکس پوشیده می‌شود و پیش از استفاده باید توسط یک راهب یا اسقف متبرک شود. استیچاریون‌، رنگ‌های دیگری هم دارد که در مناسبات خاص استفاده می‌شوند؛ مانند سفید، بنفش و طلایی ...

⭕️ در واقع این بخش از نوشتار به صورت پژوهشی تنظیم شد تا طراح لباس و البته کارگردان اثر به اهمیت جزئیات کار خود هم‌ پی ببرند و امید که مفید فایده واقع شده باشد.
در مورد استفاده از موسیقی معروف روسی در انتهای اثر بعدها اظهار نظر می کنم چون باید در جستجوهای اینترنتی به متن و آهنگ اصلی دسترسی پیدا کرده و سپس توسط هوش مصنوعی آن را ترجمه کنم تا قادر باشم نظر اصلی خود را مکتوب کنم ولی به صورت خلاصه به نظرم متن آهنگ انتهایی نمایش به نوعی حماسی انگیزشی بود که در آن صورت قابل توجیه است که در پایان نوعی از استهزاء را چاشنی دادگاه های فرمایشی و سیستم بسته ای که مدام خود را تولید و بازتولید می کند، نثار کنیم والا و در غیر آن استفاده از فی المثل آهنگ با تم عشقی جای تامل دارد.

⭕️ گرچه قبلا" از بازی شخص نویسنده تعریف کردم ولی با تمام این اوصاف برخی کاستی های بازی شخصیت نویسنده از جمله در ادای کلمه مردم از بیرون به داخل پلاتو در فرازی از نمایش مرا مجاب کرد که در مقام مقایسه بازی این بازیگر اصلی با بازی مقطعی و کوتاه شخصیت کشیش بازی کشیش را محکم تر بدانم هرچند بازیگر نقش کشیش هم بخصوص در ارائه شخصیت چخوف حداقل در بعد بیان از ناهمگونی هایی در صدا ولحن رنج می برد که البته از رضا رادبخت به دلیل تعدد کارهایش و باران بهاری گونه بودنش انتظار بی هیچ پنداری و مشکل ندانستن این نقص کوچک متصور است. رضا می تواند محکم در چشمانت نگاه کند و بگوید همین است که هست!

⭕️ بخش پایانی نمایش علیرغم همه جذابیت های انکارناپذیرش از نوعی غیرقابل باور بودن رنج می برد گویی محدودیت های اجرایی دست نویسنده، کارگردان و بازیگر را بسته است. برایم بسیار حالب بود که بازیگر روبه من دیالوگ کند و من در پاسخ به معرفی خود بگویم راسکولنیکوف هِی دَر! و بسیار هم کنجکاو بودم عکس العمل تیم بازیگری را در این هنگام بسنجم تا بر باورپذیربودن پایان صحه بگذارم ولی فعلا" معتقدم خود بازیگران هم در ارائه و دیالوگ دست بسته بودند و غیرمترقبه بودن رخدادهای روی داده در پایان بندی اثر مسجل نبود و بیشتر به نوعی از هماهنگ کردن منتسب می گردید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش یک
یک فانتزی بنکسی
🎭 تحلیلی بر نمایش "دادگاه تفنگ چخوف"
🖌🪑 نویسنده و کارگردان: امیرحسین اشرفی
✍️
⭕️ بی تردید نفس های زیستن آدم ها در جهان مدرن به شماره افتاده و انسان ها با سرعتی وصف ناپذیر زندگی در جهان پست مدرن را تجربه می کنند، چه بخواهند و چه نخواهند!
فارغ از هر پیشداوری، چنانچه متصف به ارزش های اخلاقی منصفانه باشیم باید اعتراف کنیم الگوواره های فرهنگی سپهر معنایی انسان امروزی بشدت دگرگون شده است و ساختارهای جهان مدرن هم در جهان ظاهر و هم در جهان اندیشه آدم ها، به یکباره فرو ریخته اند و هژمونی منطق بی ساخت بودن به طرز شگفت آفرینی وجود ... دیدن ادامه ›› خود را به انسان هزاره سوم تحمیل کرده است. اگر بعد از انقلاب صنعتی و قرن بیستم آدم ها برای زیست بهتر به خلق ساختارها پرداختند تا کارکردهای مورد نظر خویش را انتظار و بهره برداری کنند، امروز امروزه در هزاره سوم منطق بی منطقی، ساختار شکنی، هنجارشکنی و طرد الگوواره های سنتی در حوزه زیست و حوزه تفکر جای محدودیت های پیشین را گرفته و انسان این هزاره به ما هو انسان اساسا" به هیچ شکلی در نمی آید و به هزاران شکل هم درمی آید البته اگر خودش بخواهد!!

⭕️ وجودی سیال، معلق، همواره در حال تغییر، همیشه در حال تجربه چیزهای جدید و محال و هر از گاه شالوده شکنی و منهدم کردن هر آنچه به آن اعتقاد دارد، بنیاد فکری این انسان را منهدم و ساختی بی ساخت بر روح و ذهن و جسم او تحمیل کرده است.
اینک در آخرالزمانِ نفس هایِ کم شمارِ سنت ها، این جهانِ پست مدرن است که حکمرانی ارزشی دارد و عرصه هنر هم بدون شک از این هبه نفسانی آدم قرن ۲۱ بی نصیب نبوده و نیست و نخواهد بود!

⭕️ نمایش دادگاه تفنگ چخوف با تکیه بر نظریه منتسب به آنتوان چخوف هنرمند شهیر جهان که معتقد بود علی الخصوص در صحنه تئاتر (بسان صحنه زندگی) باید که زوائد و اضافات را حذف کرد و چنانچه در صحنه تئاتر تفنگی باشد چه آویخته چه غیر آن، باید که شلیک کند وگرنه وجودش زائد است و نباید که باشد. در این نمایش هم این شبه دستور یا پیشنهاد یا نظریه یا هر چرند و پرندی که هست را دستمایه دمی شوخی و هزل و هجو و فانتزی قرار دادند تا به تماشاچی بگویند در تقابل هنر ارزشمند و هنر مبتذل، فیمابین جدال سنت و مدرنیست، کافی نیست که تو به دنبال منطق داستانی باشی، کافی نیست که به چیزی معتقد باشی، اینجا ما شوخ طبعی و کمدی بنکسی را به حد اعلاء رسانده ایم تا با شکستن هر چه در ذهن تو هست، هر اعتقادی که داری، اصلا" هر چه می خواهی برای خودت باشی، باش! اما ما یک متریال جدید، یک پی رنگ نوین و یک برساخت بی ساخت برایت می آفرینیم حتی اگر انتظارش را نداشته باشی، اهمیت ندارد این خلق جدید ماست، بنگر، ببین، تامل کن، بپذیر، نخواستی هم اصلا" اهمیت ندارد برو پی کارت!

⭕️ نمایش با ترتیب دادن صحنه یک دادگاه به محاکمه بی منطق یک زوج جوان روسی می پردازد تا تماشاگر با رد و بدل شدن حرکات و دیالوگ ها بخندد، بیندیشد و آن زمان است که تازه تماشاگر به پوچی و بی محتوایی و دم دستی بودن اندیشه اشتراکی مارکسی و بی منطقی ارتباطات اندیشه ای کُمون پی می برد. دادگاه تفنگ چخوف با نقد سنت به خلق معنای جدید پرداخته است معنایی برخواسته از هجو ارتباطات فرمایشی انسان ها، هزل روابط اجتماعی آدم های ماشینی و بی هویت اما الینه شده در منطق بی منطق جمهوری روسیه تزاری در عصر استیلای کمونیسم، و حضور توام خنده، تفکر و تامل اصلی ترین دستاورد این هنجارشکنی، ساختارشکنی و شالوده برافکنی است.

⭕️ بازی های بازیگران نمایش در حدی هست که آدم درک کند چه میزان برای آنها زحمت کشیده شده و البته که چه میزان هم آزادی عمل داده شده تا هزل و هجو گونه گی بازی شکل بگیرد!
همه اشخاص بازی نقش های خود را به درستی نمایندگی می کنند اما در واقع باید اعتراف کنم در ابتدا کشیش نمایش و سپس شخصیت اصلی قصه، یعنی نویسنده در حد و اندازه های بهتری نسبت به بقیه ظاهر شدند گرچه اعتراف می کنم تفاوت این عملکرد بسیار اندک است آنجا که منشی دادگاه ریزه کاری های صدا و چهره و میمیک صورت و حالت بدن را بازی می کند یا دیگر بازیگر زن نمایش، آن زمان که رئیس دادگاه یا شخصیت نظامی یا حتی وکیل چند کاره و یا حتی کارگر صحنه به ایفای نقش پرداخته اند نتیجه تلاش تیم و فرد خودش را نشان می دهد البته با حذف عنصر آزادی عمل دادن در فانتزی بازی کردن برآیند البته بسیار رضایت بخش است.

⭕️ اشخاص بازی علیرغم بازی سطحی و بیرونی پیرنگ هایی از ایجاد کاراکتر را به نمایش می گذارند اما بازی چندلایه ای رضا رادبخت در نقش کشیش و نویسنده البته چنانچه ذکرش رفت از بقیه بهتر می نمایاند. استفاده خلاقانه از تماشاچیان نکته قابل تامل و خوب نمایش است که در واقع گرچه که هماهنگ شده است اما چنانچه این ترفند در آخرین بخش های نمایش پررنگ تر باشد لذت تماشاچی از این ساختارشکنی هوشمندانه افزون تر و نمایش جذاب تر می شود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش چهار، پایانی
کارگردانی اثر و و البته بخصوص در انتخاب بازیگران و طراحی حرکات و میزان ها همگام با ریتم مناسب و آکنده از فرم های لحظه ای خاصی است که جملگی توجیه هنری دارند. فی المثل در صحنه نشستن پشت به صحنه ابتدایی بازی مرد در زمان پاسخگویی به زن در حالی که نویسنده مشغول گره افکنی نمایشی بر متن خود در مورد کیفیت های مورد اختلاف رابطه زن و مرد و دختر جوان است به نسبت لحظاتی که مرد با دختر جوان روبه تماشاچی با احساسات متفاوت تری با او نسبت به زنش نشسته، طراحی میزان ها و حرکات، هم پیشرو و هم در تئاتر کاشان در حد یک انقلاب فرمیک و در خدمت بازی بازیگران و محتوای اثر است. کمتر کارگردانی در کاشان چنین می کند و کمتر تماشاچی است که پیام این حرکات و علت طراحی آنها را درک نکند.

⭕️ بخش پایانی اثر در کلیت غیرمتجانس با بخش قبلی و ورود دخترک قرمزپوش در راستای پیامی است که جدی خود می خواهد به اثر اضافه کند. او می تواند یکی از قربانیان دیگر مرد یا یکی از فرزندان زن و مرد باشد. من البته درگیر با فهم نمایش بودم و این فراز کمی برایم گنگ و نامفهوم شد ولی رئالیست پایانی کار تلاش جدی برای آشکارسازی سبک متفاوت زندگی نسل بعدی و هم می تواند نشان دادن شور و سرزندگی یک دختر جوان احیانا" قربانی بعدی مرد باشد که از سرنوشت محتوم خود به دست او اطلاع ندارد. هر چه هست و هر چه بود عدم تجانس همه چیز این فراز با بخش های قبلی بر تفاوت معنادار سبک زندگی این دو نسل تاکید دارد. نسلی که باید با تبعات اعمال و رفتار نسل پیشین خود مواجه گردد و این می تواند در حکم یک مشکل در زندگی وی تلقی گردد.

⭕️ در پایان پیشنهاد می کنم به این ... دیدن ادامه ›› سئوالات نیز فکر کنیم. چرا که پاسخ این پرسش ها می تواند بسیار تعیین کننده باشد؟
چرا زنان در جوامع مختلف چه سنتی و چه پیشرفته باید ضمن فراموشی مولفه های جسمی و زیستی خود شاخصه های مردانه را برای تغییر زیست یا جایگذاری خود در نظام ارزشی جامعه ملاک حرکت رو به جلو خودقرار دهند؟ این نظم نمادین مردسالارانه کی تمام خواهد شد؟ تا کی گفتمان قضیب سالاری مردانه ارزش خود را از منزلگاهی بودن قضیب مردانه در فیزیک زنانه به ارزش واقعی جنسیت زنانه تحمیل و تغییر خواهد داد و اساسا" چه زمان و با چه ملزومات و بستری زن از اقتصاد مسلط قضیبی بیرون خواهد رفت؟ چه تغییر در لباس و کفش و ظاهر  باشد چه در جنگ و جنگندنی برای کسب ذات غیر متناسب او با نهاد مردانه؟ به راستی کی زنان به نقش و جایگاه واقعی زنانه خود برخواهند گشت و آیا چنین ضرورتی وجود دارد؟ صحیح هست؟ این مهم در چه بستری میسر است و ده ها پرسش دیگر ...

🛑شوربختانه ویرژیل ۱۸۰۰ سال قبل پاسخ این پرسش بنیادین را داده است!
«زمین که نخست کشتگاه بلوط‌های یونانی بود، خوشه‌ای پردانه از گندم را ارزانی داشت و آن را با خوشه‌های انگور درهم آمیخت و پیشکش نمود.»-ترجمه به نقل از گوگل
این مبارزه و نتیجه نامبارکش از روز ازل برنده زنی نداشته است.

⭕️ در انتها ضمن خدا قوت به گروه اجرایی، کارگردان، بازیگران و سایر عوامل خرد و کلان این گروه از عموم خوانندگان کانال و کسانی که به هر طریق این نوشته در منظر و مرعای آنان قرار می گیرد دعوت می کنم برای تماشای یک اثر حرفه ای و تجلی نابی از هنر بازیگری و البته تا حد زیادی بقیه مولفه ها وقت بگذارند، تحمل کنند و به تماشای این کار بنشینند. این نمایش معنادار در ظاهر تا اول دیماه سال جاری اجرا دارد که تماشایش خالی از لطف نیست.
👌
#دکترمحمدرضاحیدری
بیست و هفتم آذرماه ۱۴۰۳
#نمایش
#نقدنمایش
#نقد_نمایش_روستا
#مجتبی_جدی

✍✍
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
🎓https://eitaa.com/joinchat/3453420399C63c3c46bdd🎓
─┅─═ঊঈ*®*ঊঈ═─┅─
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش سه
تفاوت بین نسلی اشخاص بازی است. نسل ها چه بخواهند چه نخواهند از لحاظ همه نظام های ارزشی فردی و اجتماعی شان، متفاوت، متعدد، متکثر و به شدت غیر ثابت، متغیر و نسبی اند همان گونه که برداشت ها از این اثر می تواند نسبی، متعدد، متکثر و حتی عصری باشد. یعنی از زمان به زمان دیگر تغییر کند. لذا همه اعضای این گروه به این نکته توجه کنند که برداشت مخاطب در اختیار آنان نیست اما هر برداشت اصولی لوازم و ضوابط صحیح و درستی دارد و می طلبد. بر اساس همین ضوابط است که من درگوشی معتقدم بازیگر مرد بازی در القای حس ضعف و زبونی خودآزاردهنده مورد نظر نقش در متن با مختصر عدم توفیقی مواجه هست گرچه که می دانم برنتابیدن چنین ادعایی نیازمند سعه صدر فراوانی است و اثباتش منحصرا" نیازمند داشتن مدرک معتبر بازیگری از کلاس های سطح بالای تهران در سیاره مریخ که رفیق ارجمندم این جسارت را ببخشد. این هم نظری است ولو اشتباه! اگر قرار بر این بوده که مرد دختر را بکشد که در تمرینات یا تمرین فینال چنین بوده سعید خسروی در هنرمندی اش یک لحن و میمیک و فرم بدن و بازی در سکوت و غیر آن می طلبد و اگر قرار است بعدها به دست زن کشته شود یک نوع بازی و خسروی هنوز بین این دو احساس کشتن یا کشته شدن در نهایت کار معلق است. شاید و حتما" این حس در هر اجرا متکامل تر بشود. مشکلی که زن ندارد یا مستاصل می ماند یا می کشد که این تغییر دفعی زنانه باورپذیرتر و هم متناسب با استیصال بی درمان ترک منزل و نکشتن مرد و هم اوج گرفتن روحیه خشم قهرمانانه زنانه او درکشتن مرد است. سعید خسروی هم فقط باید با خود بگوید من باید کدام گونه را بازی کنم؟ و قصه توسط هنرمندی این بازیگر حل شدنی و قابل تسری به کل بازی ... دیدن ادامه ›› اوست.

⭕️ روستا در قالب بندی متعلق به نسل اول جنبش های فمنیستی و مربوط به زمانی نمود می یابد که زنان برای بازیابی نقش های اجتماعی خود نظیر حق رای یا رانندگی تلاش می کنند. زنان موج های بعدی البته ابتدا کمی خروشان تر و در موج های سوم و چهارم جنبش های فمنیستی منعطف تر شده اند. زن نمایش روستا همچنان مستاصل و نیازمند توجه مرد تصویر شده و پایان بندی قاتل شدن او البته با توجه به آنچه نوشتم غیرمنتظره و سخت باور شده است.

⭕️ از دوستی در مورد پایان بندی احتمالا" قبلی اثر پرسیدم و ایشان پایان بندی کشته شدن بازیگر نقش میهمان یا همان دختر جوان و نه همسر مرد توسط زن را ابراز داشت که با روح فمنیستی بدشگون اثر متناسب تر می نمایاند. این تغییر البته به انتخاب کارگردان و در راستای آنچه که می خواهد رخ داده ولی به نظر من باید به طریقی که صلاح بود به بازنویسی متن توسط کارگردان اشاره می شد که نشده است و به زعم من این می تواند یک اشتباه تلقی شود.

⭕️ دکور نمایش ساده اما کارآمد طراحی و اجرا شده و نور و صدا هم البته حرفه ای اجرا شد که زحمات گروه اجرایی آن در این زمینه قابل تقدیر است اما به عنوان یک پیشنهاد به عوامل طراحی و اجرای صدا بهتر بود با تعبیه بلندگوی دیگری در وجه جانبی درب ورود و خروج از انبار حس طبیعی تری از افزایش صدای رعد و برق را به نمایش بگذارند آنجا که درب باز یا بسته می شود و در صدای شوم کلاغ بد نهاد هم در بخش آغازین اثر البته بهتر است که از تنوع هم استفاده شود. من که در عمرم کلاغی را نشنیده ام که با یک ریتم و لحن خاص و تکراری با توالی زمانی ثابت و مشخص قارقار کند.

⭕️ طراحی لباس و اجرای آن نیز در خدمت اثر و نمایش است و اشخاص بازی را به درستی نمایندگی می کند اما انتخاب رنگ سبز در بالاپوش دختر میهمان مرا به یاد خواندنی هایم در مورد رنگ سبز انداخت آنجا که در اروپای قدیم رنگ سبز را نماد بد شانسی ابدی و نشانه تمایل قدرت های شرور به ایفای نقش منفی در سرنوشت انسان ها می دانستند و در این نمایش معتقدم که باید لباس سبز در تن دختر باقی می ماند و برای مخالفت با زن از حرکت نمادین دیگری مثل روی میز قراردادن کیف استفاده می شد تا این بد شگونی و بدشانسی ابدی با مرگ دخترک بارزتر می شد.

⭕️ در پایان بندی و برای نمایش توالی و تداوم زمانی بیشتر توسط دستگاه پر سرو صدایی اجسام شبه برف از بالا بر زن با تن پوش گوزن نر ریخته شد که این صدا در حکم آب یخی بود بر گرمای احساسی تعامل محور من با این اثر که بهتر است گروه اجرایی برای رفع این مشکل چاره ای تدبیر کند. به نظر من که نیازی به این پاشش نبود.

⭕️ بروشور نمایش با رویکرد متناسب با پیام نمایش و تقسیم بندی زن به موجود سفید و مرد به موجودی شوم و تاریک و سیاه در خدمت اثر اصلی متعلق به کریمپ طراحی شده است و قابل تامل و تقدیر اما باید توجه کرد که این سیاهی شرورگونه مرد مزید بر علت می شود که پایان بندی متفاوتی در اثر حاکم باشد که به هر دلیل کارگردان چنین نخواست و نکرد. او باید توجه کند گاهی برای یک پایان زیبا، این زیبا حرف زدن غیر متجانس با روح مطلوب و مطمع نظر نویسنده نتیجه متفاوتی رقم خواهد زد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش دو
امکان طی طریق در زندگی به شیوه دیگر را از او سلب کرده است.
بدین سان مرد علیرغم همه ترس ها و زبونی ها هرگز قادر نیست بر مشکل خود فائق آید و سرانجام محتومی هم جز مرگ ندارد.
زن به تصویر درآورده شده در نمایش روستا توسط مارتین کریمپ تلاش می کند هویت فرودوست زنانه خود را که ناشی از نظم نمادین مردسالارانه قضیب سالار جنس مذکر است به جایگاه بالاتر ارتقا بدهد و جبر تاریخی جنس زنانه خود را با هر ترفندی باطل نماید، گو این که نقص فیزیکی زن در جای دادن بخش مردانه مرد در خود نوعی ناتکاملی فردی و بعدها اجتماعی برای او متصور است که جنس مذکر بلحاظ آفرینش و هم بلحاظ ساختار اجتماعی برتری مطلق خود را به حکم جبر جنسیتی و جبر تاریخی بر او تحمیل کرده است.
مرد البته نماینده جنس برتر است اما مرد به نمایش در آمده در روستای مارتین کریمپ بیش از اندازه سست اراده و فاقد جنبه های برتری تصویر شده است به گونه ای که از منظر کریمپ کافی است زن فقط اراده کند که تغییرات مورد نظرش را اعمال نماید.

زن از نظر مارتین کریمپِ جَدی باید حرکت کند و این حرکت حتی اگر او نخستین قربانی آن هم باشد از نظرش اشکال ندارد زیرا تغییر این جبر نامیمون ... دیدن ادامه ›› تاریخی، خون میخواهد‌ این همه چیزی است که جدی و کریمپش در روستا جار می زنند.
تلخکامی زندگی این انبوه های تنها، موجوداتی رقت انگیز و قابل ترحم به نمایش می گذارد و نسخه کریمپ فقط و فقط مبتنی بر قابلیت من است که باید برای تغییر بجنبد و زن قصه جدی اما چنین می کند و در انتهای نمایش مرد را می کشد.

فارغ از این مباحث نظری من البته نمایش روستا را با این اجرای ساختارشکن و شالوده برافکن پسندیدم حتی اگر در اولین مواجهه نزدیک به ۵ دقیقه فقط به تماشای دو بازیگر فیکس و ایستاده با حداقل حرکت مشاهده کنم. ریتم به شدت کند و ویرانگر احساسی نمایش فاقد نقص و در خدمت پیام های پیدا و پنهان آن و برای تصویرسازی های مدنظر نویسنده و کارگردان الزامی است.

⭕️ بازی فوق العاده بازیگران حرفه ای این اثر به ویژه سرکارخانم استادیان و هنرمند بزرگوار سعید خان خسروی به وضوح بالاتر از دو بازیگر دیگر و در واقع یک کلاس بازیگری برای بازیگرانی است که مایل هستند نقش بیان، بدن، حرکت، تمرکز، احساس و اوج و فرودهای یک بازی هوشمندانه را مشاهده کنند و در حقیقت به اذعان بی رودربایستی من یک کلاس بازیگری است. بازی بازیگر زن یا دختر نوجوان مورد سوءاستفاده واقع شده توسط مرد البته بسی سخت تر از نقش اشخاص اصلی بازی یعنی زن و مرد و به همین دلیل حرکت از ریتم کند به تند آن بسیار دشوارتر از آنهاست که البته تا لحظه لبخند تلخ و گزنده دخترک خوب و شکوهمند ولی حرکت دفعی و نه تدریجی احساسی این بازیگر نیازمند حضور فعالانه تر چشم سوم یعنی کارگردان یا بازیگردان هدایتگر کنار کار است. همان چشم سومی که اگر کارگردان یا بازیگردان در تعامل با نقش رعایت نکند جایگاهش را به تماشاچی احتمالا" نکته سنج می سپارد و این تماشاچی و شاید منتقد اثر است که می تواند بی رحمانه و فارع از هر توقعی ارزش های بی بروبرگرد هنرمندی بازیگران نمایش را تحت الشعاع داوری خود قرار بدهد. من البته به عنوان یک تماشاچی نقش دیالکتیکی هگلی در نقش مرد را کمتر دیدم. تضاد مشهود در نقش مرد که باید به واسطه ترس مرد از زن، علیرغم جنس برتر بودن تصویر شود، را ندیدم یا کمتر دیدم. یعنی معتقدم این موضوع در فرازهایی از بازی بازیگر مرد اثر باید بیشتر به نمایش درآید و بازیگر البته تصورش بر این است که دارد به واقع کار خود را درست پیش می برد اما چشم سوم کارگردان یا تماشاچی معذوریتی در این رضایت نسبی به خود ندادن ندارد. مرد قصه ما اگر قوی باشد که هست در اثر باید و لزوما" باید زن را قربانی کند تا خون بهای خروش زنانه اثر به درستی پرداخته شود اما کارگردان با اندکی دستکاری در متن و اجرا البته که چنین نمی خواهد. او مرد را قربانی می خواهد، ضعیف و بدطینت و شرور می خواهد.

⭕️ من البته به این تغییرات خودخواسته کارگردان در اثر نمی پردازم اما پایان بندی غیر متعارف اثر و ورود بازیگر زن در تن پوش گوزن نر اسلحه به دست حسابی مرا چلانید. این پایان بندی غیر متجانس با روح کلی اثر ناشی از دریافت کارگردان از روح کلی زن سالارانه اثر و به زعم من البته برای نمایش دادن تغییر نقش زن از شکار به شکارچی استفاده شده است. انتخاب گوزن نر نمودی از نقش آفرینی مردانه زن در آینده برای احقاق حق خود و خروج از لطافت زدگی بی حد و حصر زنانه و جنبه کالایی این نوع بشر و به منظور خلاصی زن از نفوذ و استیلای مردسالارانه تصویر شده است. یک پایان بندی عیر همجنس با تم خاص نمایش که به نظرم فقط جنبه خلاقیت و نوآوری آن دارای ارزشمندی و از نظر لزوم وجود در کار یک عنصر زائد است.
ریتم کار تا سه چهارم انتهایی کار فاقد نقص و در راستای نیاز نمایش و البته رئالیست مشهود در بازی بازیگر چهارم یک انگولک آشکار به
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخش یک
استیصال زنانه، سبوعیت مردانه

تحلیلی بر نمایش "روستا"
نوشته: مارتین کریمپ
کارگردان: مجتبی جدی
✍✍
مارتین کریمپ نمایشنامه نویس ساختارشکن بریتانیایی با سه گانه ای که یکی از نمایش های آن روستا می باشد، به قصد نمایش آنچه روزگار بر زنان ... دیدن ادامه ›› تحمیل می کند، با ترتیب دادن سه روایت قصد دارد به عنوان یک هنرمند همگام با جنبش های فمنیستی دو قرن اخیر و در راستای مظلومیت زدایی از زنان جامعه در آثارش به عنوان یک نویسنده نوگرا نقش تاریخی خود را ایفا کند. نمایش روستا یکی از این سه روایت و بیان کننده خلقیات متضاد و بدیهی شده انبوه تنهاهایی است که در کندوهایی حقیر و کوچک به گذارن زندگی مشغول هستند. قهرمان قصه یک زن و مرد می باشند که خوک صفتی مرد در سیراب کردن همیشگی قوه باع توسط اشخاصی غیر از شریک جنسی اش، قهرمان زن قصه را در استیصالی شکوهمند نخست به همراه شدن با شوهر بی وفا حتی در یک انباری برای حفظ کیان زندگی و در نهایت انتخاب ملموس ترین نتیجه تبعی در سرنوشت یک مرد بی وفا یعنی از بین بردن همسرش می کشاند. به واقع با ورود یک زن غریبه توسط شوهر بی وفا در یک شب بارانی به حریم خصوصی خانه زن کافی است تا او را به کنکاش ذهنی و چالش انتخاب اراده در تعامل با یک مشکل همیشگی خانوادگیش سوق دهد و سرانجام این زن است که با انتخاب نهایی اش، مرد بیمار جنسی و هوسران خود را به کام مرگ می فرستد.

⭕️ قهرمان مرد قصه البته که علیرغم آب زیرکاهی جنسی عیان و آشکارش در مقابل زن همواره با نوعی زبونی حقارت آمیز مواجه است اما شخصیت شکل گرفته و عادت های برخواسته از مفروضه های بنیادین این شخصیت، ...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید