در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهدی خالقی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:32:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
عشقم، عجیب دلنگرانم ،چه می کنی؟
غمگین ترین غروب جهانم ، چه می کنی؟
حالا که نیستی، که بهارم نمی شوی
بدپیلگی سوز خزانم ... چه می کنی
با خاطرات منجمد توی قاب عکس؟
با " پیش من بمان" لبانم چه می کنی؟

..

(مهدی خالقی)
(جمعه 16 آبان 93)
غمگین ترین غروب جهان....عالیه
۲۹ آبان ۱۳۹۳
زیبا بود، مرسی
۰۱ آذر ۱۳۹۳
با "پیش من بمان" لبانم چه می کنی؟
۲۰ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طرح اندام تو انگیزه ی معماری هاست
دلت آیینه ی ایوان طلاکاری هاست
باید از دور به لبخند تو قانع باشم
اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست
جای هر دفتر شعری که در آن نامت نیست
توی تاریک ترین گوشه ی انباری هاست
نفس بادصبا مشک فشان هم بشود
باز بوی خوش تو رونق عطاری هاست
باتو خوشبخت ترین مرد جهان خواهم شد
گرچه این خواسته ی قلبی بسیاری هاست
گاه آرامم و گاهی نگران ، دنیایم -
شرح آشفته ای از مستی و هشیاری هاست

نیمه ی خالی لیوان مرا پُر نکنید
دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست

(رضا نیکوکار)
خودت باش....
کسی هم اگرخوشش نیامد....
نیامد.
اینجا کارخانه مجسمه سازی نیست...
ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﻋﻠــﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ

◀ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ▶

ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛

 

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ

◀ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ▶

ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛



ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ(عج) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،

◀◀ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ میکنند▶▶
سکوت دیده رابشکن
شبی، تلخی فرهاد دل وجان را
تو شیرین باش

به ضرب آهنگ لبهایت،
بزن نی ، باز کن بغض گلویم را

که شاید سنگ هجرانت،
میان بهت چشمانم
شکافد، لوء لویی گردد
درون دست های من ...
زهره طغیانی 93/8/11
که شاید سنگ هجرانت،
میان بهت چشمانم
شکافد، لوء لویی گردد
درون دست های من ...
۱۱ آبان ۱۳۹۳
شعرش قشنگ بود.برای یکی از دوستان بود گذاشتم
۱۲ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو یک زنی
شبیه تمام زنهایی که می شناسم
قدم می زنی
آواز می خوانی
تنها تفاوت تو بازنهای دیگردر تو نیست
در من است
تو زنی هستی که من دوستت دارم
تو زنی هستی که درشعرهای من هستی
آغوش مرا دوست داری
تو خواب نیستی
رویایی دست نیافتنی
تو را من خلق کرده ام..

نزارقبانی
مترجم : بابک شاکر
عالی بود..
ممنونم


نزار قبانی رو دوست دارم
خیییلی!
۱۱ آبان ۱۳۹۳
خواهش من عاشقشم
۱۱ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مار از پونه، من از مار بدم می‌آید
یعنی از عامل آزار بدم می‌آید
 
هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید
 
کاش می‌شد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از این‌همه دیوار بدم می‌آید
 
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می‌آید
 
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که ... دیدن ادامه ›› من از کار تو بسیار بدم می‌آید
 
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم می‌آید
 
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بی‌تو از کوچه و بازار بدم می‌آید
 
لحظه‌ها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از این‌همه تکرار بدم می‌آید

" محمد سلمانی "
یعنی از عامل آزار بدم می آید...
۱۱ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
*فاطمه تکدهقان*یادداشت

رد بلند دست هایت
بر گلوگاهم
تا دهانم مى خزد
لبخندم را پایین مى کشد
بعد
دست به یقه مى شود با یقه ى پیراهنم
باور کن خسته ام
و هرچه پیراهنت آبى تر مى شود
پاییز پررنگ تر است
مى ترسم
از اینکه هر دو ما 
عشق ... دیدن ادامه ›› را ب یک ماهى قرمز کوچک تشبیه نکنیم
و همین تفاوت ها بین ما بنشینند
نگذارند ببىنم چند بار لبت ب شکل نام من در مى آید
از پاییز ترسانم
از رنگ قشنگى که به لباس هاى پشمى ات مى ریزد
به شالگردنت
ها کردنت
خندیدنت
درهارا مى بندم
پنجره ها را هم
زیبایى از دیوار هاى خانه رد میشود
وقتى تو از کوچه مى گذرى
پنجره ها را باز مى کند
براى خوش یک فنجان چاى مى ریزد
و درست گوشه ى چشمانت لم مى دهد
از پاییز ترسانم
تو اما 
همیشه ابر کوچکى در مشتت دارى
در ادا کردن اسمم
و قتى بارانى ات را در میاورى و
باران شدیدى به این یادداشت اضافه مى شود
*
*فاطمه تکدهقان*یادداشت
شاعر ک باشی
فرق نمیکند
سپید یا غزل
دفتر حرف هایت
سکوت مغز داری ست
کنج لبان ساده ی التیام!
فقط شاعر باش
همین کافی است.!??
من خسته ام، تو خسته ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من
حتی خودم شنیده ام از این کلاغ ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که می شود
این گونه روزگار تو -فردا- شبیه من
ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است، دلت یا شبیه من
من زنده ام، به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من

نجمه زارع عزیز
چقدر زیبا بود مهدی عزیز ممنون از این انتخاب.
کلمات ساده درست کنار هم قرار میگیرن، چه معنای زیبایی پیدا میکنن
۰۹ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌!

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر...
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری

که بارش بارانش
درست مثل رفتن تو مداوم است و طولانی...
و هر بار که پلکهام
عطر دریاچه قم می‌گیرد
دستان تو پلی ست
که ارتباط می دهد 
چای خشک را 
به انگورهای تاکستان
و تنت را به من
و من را ب من
هرچند که
سرنوشت  پلهای زیبا هم شکستن است
و چشمانت از رنگ پنجره هایی ... دیدن ادامه ›› که
رو به من گشوده میشوند تهیست...
واز پرتغالهای پیراهنت
که تنها در هوای گرم و مرطوب شمال به هم میرسند
مرا ببخش برای تکرار دستانت در این شعرها
اما
حضور تو تنها چیزی است
که برای همیشه ضرورت دارد

(شاعر:فاطمه تک دهقان)
مهدی خالقی این را خواند
فرزام قدیری نیا(Farzam Gh) این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هربار امدم بنویسم تو،گفتی شما وحس مرا کشتی.
مفهوم احترام تو را هرگز،قانون ودادگاه نمیداند.
در حد مرگ دل ب دلت بستم،اصلا بفهم دربدرت هستم.
وقتی که پای عشق وسط باشد، این را خدا گناه نمیداند.
دلواپسم میکند بنفشه
وقتی به تن نمیکند
جامه ی همیشگی اش را
نگرانم میکند مریم
وقتی میبینم در تنهایی نشسته است
و بی تاب میشوم هنگامی که
نسیم دیگر تابی ندارد
حال نباید برای سیاهی شقایق
به دل شوره بی افتم؟!
و سپیده!
حال و روز مرا از هر کس
آتی ، خوب با خبر است.

(مهدی - پاییز 93)
شیدا، مانا نوین و آرزو نوری این را امتیاز داده‌اند
بسیار زیبا و دوست داشتنی
۰۹ آبان ۱۳۹۳
ممنون زهرا خانم
۰۹ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
غروب
دستی
در قفس را
باز کرد
و پرنده هنوز
درون قفس بود
آن پرنده مرده بود
پرنده من بودم
آن دست
تو نبودی؟!

(مهدی - پاییز 93)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صبح آمد
طوری که می توانم
چند تار مو
از تو یا خورشید
بردارم
لای همین خاطرات بگذارم
تا با تو بودن
و با تو کجا بودن
را
فراموش نکنم

( مهدی - پاییز 93 )
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تاریک
دستانیست ک دستان تو را
لمس نکرده
خاموش
قلبیست
ک تهی از عشق توست
عاشق
نه تو هستی
نه من
پرنده ،روی نارون آواز می خواند
(مهدی-تابستان93)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دژ های قلبم
برای حمله ی ناگهانی چشمانت
محکم ساخته نشده بود
در نگاه تو
چیزیست که
نمی دانم چیست
مثل ابتهاج بعد ابتهال
مثل شکفتن لبخند بر لبان مادرم
مثل بوی نم ، بعد باران
واین گونه بود که دار و ندار
قلبم را
ب غارت برد چشمانت
و خوشحالم از این شکست ناگهانی

(مهدی -پاییز 93)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید