در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نگار | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:51:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نوشته ام ربطى به ادبیات ندارد صرفا مینویسم تا ثبت کنم که سه سال و نیم گذشته است و این حس عجیبى برایم دارد. خوشحالم تعدادى از قدیمى هاى تیوال هنوز هستند و مى نویسند تعدادى از بچه ها را خوانده ام، تعدادى را هنوز پیدا نکرده ام و عده اى هم کوچ کرده اند تاریخ اخرین نوشته هایشان قدیمى است و این انگار خاصیت این دنیاى مجازى است که آدم ها از خودشان اثرى میگذارند و مى روند و تو از آن ها خاطره دارى هرچند آن ها تو را نمیشناسند و به خاطر ندارند اما تو آن ها را به خاطر دارى و میدانى یک روزى جایى مثل اینجا بوده اید و حالا زمان درازى از آن روزها گذشته است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانه‌ات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشم‌هایم را ببندم
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد

گروس عبدالملکیان
مگر میشوداشعار گروس را دوست نداشت؟
۲۳ شهریور ۱۳۹۳
نه ...نمی شود؛)
این شعر حالم رو خیلی دگرگون میکنه !!!
عشق پیچکی است که

دیوار نمی شناسد
۲۷ شهریور ۱۳۹۳
نگار واقعأ زیباست...
۲۷ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی ... دیدن ادامه ›› و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خراب است نرو

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست

بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش...






از : علیرضا اذر
:(
این شعر عالیه...
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
اقای کوهی فوق العاده ولی خیلی دردناک.
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
اقای کوهی فوق العاده ولی خیلی دردناک.
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در باب مهمان نوازی ،ما ایرانیان همیشه سرآمد خاص و عام بوده وهستیم و فرقی ندارد این ضیافت در خانه باشد یا در مغازه ی آشنایی و یا حتی در تاکسی .همیشه میزبان بار سنگین شاد کردن میهمانان خود را بر دوش داشته و از آنان گاها با خوش رویی تمام پذیرایی می کند.بخشی از مراسم مهمان بازی یاد آوری خاطرات تقریبا مملو از اغراق است ؛ که البته باعث شادی ما جوانان گشته و ما را با دل آوری ها ،ناموس پرستی ها و فرهنگ بسیار پربار گذشتگان آشنا می دارد اما در این میان محفل هایی نیز با خاطرات مراسم خواستگاری یا سربازی رفتن های سخت آن روزگارشاد می گردد. همه ی این ها را گفتم و شما عزیز جان خواندید که ما داستان تاکسی سواریمان را باز گو کنیم.
چندی پیش به همراه دختر خاله ی عزیز تر از جانمان سوار تاکسی شدیم ؛روی صندلی کنار راننده پسری همراه با یک عدد نوشابه ی خانواده ی بزرگ نشسته بود و البته اگر هرکسی در آن موقعیت و در آن گرما قرار داشت و آن نوشابه ی ذکر شده را می دید خود را اسیری می یافت در صحرای کربلا که آب بر رویش بسته شده و از تشنگی دارد له له میزند . ما نیزتمام حواسمان مشغول آن گوارای وجود بود که با صدای آقای راننده از خواب بیدار شدیم و فهمیدیم که این جا نه صحرای کربلا است و نه ما داریم از تشنگی له له می زنیم . راننده :جوون این دیگه چیه (یاد آورمی شوم که ماه رمضان است) پسر با صدای دردآلودی که جگرمان را به درد آورد گفت: سربازم ، غذای پادگان رو نمی خورم، دارم با خودم می برم.
راننده با چهره ای هم چون چهره ی فاتحان سرزمین های دور گفت:«شما جوونا زیادی لوس شدید.می دونی اصن من کجا سربازی رفتم.»پسر:
«مگه کجا سربازی رفته اید.»راننده :«آخه اصن میدونی من کجا سربازی رفتم اگه بگم که شاخ در می آری.» پسر:«بفرمایید.» راننده : «من سربازیم تو جنگل ... دیدن ادامه ›› های الفا بود ،اصن می دونی یعنی چی، مارو وسط جنگل ول کردن ، بعدشم گفتن سی و پنج روز وقت دارید بیایید بیرون ، ما دو روز اول آذوقه داشتیم از روز سوم که آذوقه تموم شد ، رفتیم سراغ شکار، دوستمون یه گراز شکار کرد با همدیگه خوردیمش، روز بعدشم اولین شکارمو کردم؛ یه قورباغه گرفتم.» پسر :« شکار می کردید ؟» راننده :« آره پس چی از گشنگی می مردیم.» پسر:«مگه بهتون غذا نمی دادن .» راننده : «اینو باش وسط جنگل تنها بودیم . شکار اول یه ماربود گرفتم پوستشو کندم خوردمش.» پسر:«چه سالی سربازی رفتید؟.» راننده : «پنجاه و هشت پنجاه و نه.» پسر :« کرایه چه قدر می شه ؟ بعد از پل پیاده می شم.» راننده : «قابل نداره مهمون باش دو و هفتصد.»
پسر: «مار خوردید!! مگه سمی نیست!!» راننده : «اینو باش یه وجب از سر و تهش زدم ، خوردمش. »پسر:« آخه مگه سمی نیست! چه جوری با دست گرفتید؟ » چشمتان روز بد نبیند وسط خیابان فرمان ماشین رها گشت و صحنه ی گرفتن مار اجرا گردید و ما نمی دانستیم چگونه از خودمان یک ری اکشن به جا نشان دهیم که هم خدا را خوش بیاید و هم بنده ی خدا را .تنها شانسمان این بود که پسر بعد از پل پیاده شد و ما ماندیم به همراه یک داستان که برای مهمانان عزیز تر از جانمان با اغراق بازگو کنیم.
عمیق بوددوست عزیز...مرسی
۱۸ تیر ۱۳۹۳
مرسی از شما که خواندید
:)
۱۹ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز آ
باز آ ببین که با این دختر تنها چه کردی.
باز آ
باز آ من دیگر من نیستم .
باز آ
باز آ حقیقتا گرگی در کمین نشسته است.
باز آ
باز آ گوسفندت پیرهن دریده است.
و دندان هایش تیز تر از نگاه بی شرمانه تو است.
باز آ
باز آ دختر دیروز این بار از پوستینی دیگر صدایت ... دیدن ادامه ›› می زند .
باز آ که هردو گرگیم و برای دریدن بی تاب
باز آ
گرگ ها به هم وفادارند .
گرگ ها همدیگر را می شناسند.
صدای زوزه ی سهمناکم را نمی شنوی .
باز آ جست و جو به پایان رسید گرگت بی قرار توست .
باز آ
ماه کامل است باشکوه تر از این
ماه کامل است
و من پوستین جدیدم را
این حقیقت تازه را
با تو
با خودت با همان گرگ خشمگینت می خواهم
بهبه شعر زیبایتان...
۱۶ خرداد ۱۳۹۳
و دندان هایش تیز تر از نگاه بی شرمانه تو است ...
عالی بود
۲۷ خرداد ۱۳۹۳
مرسی که خوندید:))
۲۷ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرپرست:کیوان ساکت
خواننده:وحید تاج
خواننده:مجتبی عسگری
خواننده:محمود صالحی
خواننده محلی: شاهو حسینی
خواننده محلی: رضا فلاحی کیا سرایی
نوازنده تار: امین بیات
نوازنده تار: کیارش ساکت
کنتر باس:علیرضا خورشید فر
ویولنسل: کریم قربانی
ویولن آلتو: سیاوش ظهیرالدینی
کلارینت:محمد حسین پور معین
ابوا:فرشید ... دیدن ادامه ›› حفظی فرد
فلوت: مجید سینکی
فلوت:ناصر رحیمی
ویولن: همایون رحیمیان
ویولن:سروش عازمی خواه
ویولن:مصطفی زمانی
ویولن:علیرضا طاهباززاده
ویولن:سعید حاجی لو
ویولن:پوریا بابایی
ویولن:یوسف آبی
ویولن:حمید رضا غفاریان
ویولن:وفا حمیدی
ویولن:سهراب ستاری نژاد
ویولن:سامان محجوب
ویولن:حمید رضا ساعتچی
ویولا:احمد مقدسی زاده
ویولا:الهام عادلی زاده
ویولا:نیما تجلی
ویولنسل:کیانمهر کشاورز
کنترباس:منصور شاملویی زاده
پیانو: بهنام ابوالقاسم
تنبک: علی اکبر خادم
دف:مهدی غلامی
یسنای: محمد نقی بی
گیتار: حشمت عطای
گیتار باس: سالار زمانیان
کمانچه: عارف روستایی
سنتور: علی احمدی
حمید غیور و میثم اسدی این را خواندند
محمد شجاعی و هما زارع این را دوست دارند
مرسی، اطلاعات خیلی خوبیه
ساز "یسنای"، تا به حال نشنیده بودم.
۱۱ خرداد ۱۳۹۳
خواهش می کنم آقای غیور :)
۱۲ خرداد ۱۳۹۳
همیاری جان سپاس
اقای غیور خواهش میکنم
خانم زارع ممنون ازاطلاعات خوبتان
۱۶ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنسرت به زمین و آفتاب با انتخابی از آثار جدید مجلسی دکتر محمد سعید شریفیان که برای اولین بار در ایران
به اجرا در می‌آیند، در تاریخ ۶و۵ خرداد ماه سال جاری در دو سانس ۱۸و۲۱ بروی صحنه خواهد رفت.

برومند این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موزیک فیلم inception
هیچ چیزی نمی تونم بگم جز این که عالیه
Hans Zimmer همیشه خوب بوده :)
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
همیشه.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
همیشه خوب بوده.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از خودم سیرم نمی دانم چرا ؟
از تو دلگیرم نمی دانم چرا ؟
در جوانی دیده ام در نیمه راه
ای عجب پیرم نمیدانم چرا ؟
آن امید سبز در ژرفای خویش
کرده زنجیرم نمی دانم چرا ؟
می رسم روزی به آن امید سبز
بعد می میرم نمی دانم چرا ؟
مثل زخمم تا نوازش می شوم
درد می گیرم نمی دانم چرا ؟
خویش را از خویش هم رنجانده ام



از جهان سیرم نمی دانم چرا؟؟


شاهین فتحی (مهربد)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در کتاب عمرم
از عبور معشوق
رد پایی هم نیست
و شب است انگاری
نور خورشیدی نیست
و به فرداهایم
چشم امیدی نیست
هیچ نوری پیدا
هیچ مردی بر پا
هیچ زنی شیدا نیست
نیست چشمی بیدار نیست فلبی تبدار
سر فرو برده به یاس
عشق در سایه دار
و نگاری که در او
چشم دل بندی نیست
شور پیوندی نیست لطف لبخندینیست

ما مترسک شده ایم
یا که دل بندی نیست

شاهین فتحی (مهربد)
ما مترسک شده ایم
یا که دل بندی نیست ... ؟؟؟
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
هردو خیلی درد ناک و ترسناک
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پوزو:اشک های جهان را میزانی همیشگی است هر آنکه در جایی گریه آغازد دیگری در جای دگر ز گریه باز ایستد.خنده نیز چنین باشد. پس بیایید از نسل خویش بد نگوییم. نسل ما محزون تر از اجدادش نیست بیایید اصلا از آن سخن نرانیم. راست است که جمعیت فزونی گرفته است.

در انتظار گودو ساموئل بکت.
در زمینی که ضمیر من وتوست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هایی است که می افشانیم.
برگ وباری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش(مهر) است
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید.
آن چنان با تو در امیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد وبس.
بی نیازت سازد از همه چیز وهمه کس.
(دوستی)فریدون مشیری
آخرین برگ سفرنامه باران این است

که زمین چرکین است

شفیعی کدکنی
اقای مجری دوست داشتنی اقای کارگردان واقعا ممنون. ممنون به خاطر خنده های روی لباهایمان و
ممنون که اموزش می دید چیزای کوچک و بزرگی که خیلی مهم هستند. امیدوارم سال بسیار بسیار خوبی داشته باشید سرشار از شادی و امید.
زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک اید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان اگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست


(حافظ)
ارغوان
این چه رازی ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید
ارغوان ارغوان
تو بر افراشته باش
تو بخوان نغمه ی ناخوانده ی من
تو بخوان
تو بخوان
تو بخوان

ارغوان از آلبوم حریق خزان
با صدای گرم و دل نشین علیرضا قربانی
اهنگسازی بی نظیر مهیار علیزاده
شعر بسیار زیبای هوشنگ ابتهاج

www.youtube.com/watch?v=ZOWMZrj8BXY
گرمی دستان خون آلودت
گرمی نگاه آتشینت .
گاه هولناک و گاه دردناک است
ای عشق با توام
هر از گاهی شاید راهت را کج کنی


اما

اما هیچ گاه راهت را گم نمی کنی.
به به ...
۱۰ فروردین ۱۳۹۳
مرسی خانم ثانی عزیز

۱۰ فروردین ۱۳۹۳
درود نگار جان
۱۰ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید