به نام یگانه هستی بخش

چند وقتی بود به علت مشغله کاری مجالی نشد که به تیوال سر بزنم حالا هم که اومدم همه خبرها از شلاق و حبس بود چرا وقتی می توان حرفهای زیبایی چون دوست داشتن را بدون شرم بر لبان آورد سخن از عداوت و مشت و چماق هست چرا خود را از دیگران بالاتر می بینیم و جای قاضی و محتسب را با همدیگر به خودمان میدهیم و خود را چوب خدا بر زمین می بینیم خواهر یا برادر گرامی به خدا سخت ترین کار بر روی زمین قضاوت هست بترسید که روزی دیگران هم برای شما این چنین قضاوتی کنند اگر بنده نمیتوانم دیگری را دوست داشته باشم دلیلی ندارد دیگران را نیز منع کنم در جامعه ای که مشکلاتی مهمتری از مصافحه خانم حاتمی با پیرمردی84 ساله وجود دارد این گونه نظرات شما فقط سطح نگرش و درک شما از جامعه امروزه ما را نشان میدهد و شگاف بزرگی که بین آرا شما با مابقی مردم این کشور وجود دارد بهتر نیست به جای صدور حکم کمی بهتر به دنیای اطرافتان نگاه کنید زیرا در دنیای امروز جایی برای تحجر و تعصب کورکورانه وجود ندارد.
کاری را که دستان و آغوش باز میکند هیچ گاه مشت گره کرده نمی کند
موفق باشید

معرفی یک فیلم
Cast Away(دورافتاده)
داستانی زیبا از ویلیام برویلس و با بازی مثال زدن تام هنکس

قصد توضیح داستان را ندارم چون دیدن این فیلم واقعا لذت بخش هست
فقط چند صحنه این فیلم را از یاد نمیبرم
یکی خلق آقای ویلسون(توپ والیبال)و از دست دادن او هست
و دیگری هم لانگ شات نهایی فیلم هست که
از بیاد ماندنی ترین صحنه هایی هست که من به خاطر دارم
به دوستانی که این فیلم را ندیده اند پیشنهاد میکنم حتما تماشا کنند.
موفق باشید

یادی از یک فیلم
فیلم "زشت و زیبا" اثری فاخر از احمدرضا معتمدی با بازی زیبای سعید پورصمیمی و زنده یادان
استاد علی اصغر گرمسیری و مهدی فتحی هست
فیلمی که روایتگر مراحل سیرو سلوک یک دزد فرومایه به یک عارف مستجاب الدعا هست
دزدی که مثل هر انسان دیگری بالقوه عارف هست ولی این شرایط هست که می تواند آن را بالفعل کند در ابتدا از روی هوس به دختر پیر نظر دارد و در مرحله بعد دچار عشق میشود و بواسطه همین عشق به شناخت میرسد شناخت اینکه دختر دیوانه پیرمرد همان دختر زیبای اوست که چشم همگان به دنبال او ست و همگان مدعی عشق به او هستند و تنها حجاب بین دیوانگی و زیبایی اون نقابیست که بر چهره میزند در آخر با مرگ دختر، دزد از تمام تعلقات زمینی جدا میشود و دعای او مورد اجابت قرار می گیرد. داستانی زیبا و برگرفته از مضامین عرفانی که بنده به شخصه از دیدن این فیلم لذت میبرم با این امید که در سینمای ایران مجددا شاهد این چنین فیلم هایی باشیم.

با سلام به مناسبت روز مادر لازم دانستم یادی از فیلم های "مادر" و "میم مثل مادر " علی حاتمی و رسول ملاقلی پور کنم . دو فیلمی که با گذر زمان هنوز در یاد و خاطره ما جا خوش کرده اند و از دوست داشتنی ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران هستند. با درود بر همه ی مادران سرزمینم

یک فیلم کوتاه درباره عشق(a short film about love)

از فیلم های زیبای کارگردان بزرگ لهستانی کیشلوفسکی هست (خالق سه گانه آبی ،سفید، قرمز) به دوستانی که علاقه به فیلم هایی از جنس "شب های روشن" دارند پیشنهاد می کنم ببیند احتمالا با ذائقشون هم خوانی داره موفق باشید.

دو مرتبه به اجبار مجبور شدم فیلم را ببینم که هر دومرتبه خوشبختانه پایان فیلم را ندیدم دختری که رتبه 15 کنکور است و به راحتی امضا به کسی نمی دهد (نشان از احتیاط زیاد) حتی به مامور پست یک دفعه چنان ساده لوح و بی احتیاط می شود که وارد خانه ای می شود که همه کلید ان را دارند و به یکباره چند میلیون سفته را برای شخصی که چند روز می شناسد امضا می کند و... وقتی یک نویسنده چنین پارادوکس های بزرگی را خلق میکند باید خیلی هوش و درک بیننده را به همان مقدار کوچک به حساب بیاورد که متوجه چنین ایراداتی نشود.

داستان شب های روشن یک نسخه قدیمی تر ایتالیایی هم دارد به نام " Le notti bianche"که با بازی مارچلو ماسترویانی می باشد ولی آن چیزی که باعت زیبایی اثر فرزاد موتمن از منظر بنده شده دادن رنگ و بویی شرقی به این داستان و دیالوگ های فوق العاده این فیلم هست.در نسخه ایتالیایی مرد داستان بیشتر یک آدم عادی تنها هست در صورتی که در داستان موتمن یک"استاد" است که دایه دار عقل و منطق است و وقتی که دچار عشق می شود تمام کتاب های خود را که عمری صرف جمع آوری آنها کرده و سمبل عقل گرایی هست را به یکباره می فروشد چون دیگر برای او ارزشی ندارند و در آخر هم هردو به عشق افلاطونی دچار می شوند نه یک حسرت هم آغوشی مثل نسخه ایتالیایی این اثر موفق باشید.
"روشنی زیاد هم چیز جالبی نیست آدم همه چیز و میبینه و همه اونو میبینن توی تاریکی آدم میتونه خیال کنه چیزی،جایی،کسی منتظرشه"