نمایش ژوزف علاوه بر متن خوب و بازیهای قشنگ و طراحی های درست بسیار گیراست.
میشه گفت زمان حس نمیشه و این فوق العادست . روند داستان درست پیش
... دیدن ادامه ››
میره ب طوری که تا یک جایی شناخت پیدا میکنیم نسبت به قصه و از جایی به بعد همزاد پنداری میکنیم با اتفاقاتی که
بولگاکف باهاش سر و کار داره ، زیرا با اینکه نمایش هیچ ارتباطی با زمان حال و شرایط فعلی ما نداره اما تمامی اش برای ما آشناست .
از ابتدای کار که متوجه تیغ ممیزی شوروی میشیم و میبینیم یک هنرمند هنرش را باید فدای یک سیستم کند تا بتواند آثارش را زنده نگه دارد ، تا جایی که همه آنچه دارد را فدا کرده اما دوباره از این چرخه حذف میشود .
نشان دادن اختلاف طبقاتی در این کار بسیار خوب بود از لحاظ اینکه تمامی معیار های زندگی یک کارگر در زمانی که بولگاکف قبول میکند نمایشنامه را بنویسید تغییر میکند!
و نشان میدهد چقدر انسان میتواند گول یک سیستم را بخورد که در هر دو صورت (زندگی راحت و زندگی سخت) به برابری ایمان داشته باشد.
آن هم نه آنکه بگوییم وقتی زندگی سختی داشت با همه کارگرها و رعیت برابر بود یا زندگی راحتی داشت با تمام مقام داران شوروی برابر بود . بلکه میبینیم حتی در آن زندگی راحت هم اختلافات کلانی میان زندگی آنان پیداست (پلیس مخفی و بولکاگف)
براحتی با دیالوگ های کمی نشان داد که چه راحت این چرخه میچرخد و همه به کام این سیستم است ، که چه زمان یک پلیس مخفی و مامور بتواند از آن بهره ببرد و چه زمان یک هنرمند اسیر شده .
با اینکه هردوی آنها مدافع این سیستم هستند . حتی به اجبار .. و نشان داد وقتی زوری بالای سر آنان نباشد و به آخر خط برسند همگیشان ریزش میکنند و به نوعی به آن سیستم خیانت میکنند
نمایش براحتی نشان داد در زمان داشتن یک زندگی سخت میتوان روح انسان را زنده نگه داشت.
نشان داد هرچند آب گرم ندارند اما میتوانند عشقی فروزان داشته باشند !
اما در زمانی که هرآنچه میخواستند در اختیارشان بود ، خودشان در اختیار همدیگر نبودند و کم کم انسان های زندگی بولگاکف از پیش او حذف میشدند و او تنها تر به زندگی بدبختانه اش در این سیستم نا برابر ادامه میداد
زیبایی دیگر نمایش در جابجا کردن نقش های استالین و بولگاکف در سیستم شوروی بود . که حتی در دکور هم این را نشان میداد.
نشان داد که تفکر جامعه را یک دیکتاتور تعیین میکند و یک هنرمند تنها میتواند یک سیستم سرتا پا غلط را زنده نگه دارد .
آنهم تا زمانی برقرار است که این دو سرجای خود نباشند ..اگر همه چیز سرجایش برود دیگر کسی نیست جامعه را به میل خود اداره کند و دیگر هنرمندی نیست که با هنرش کشور را راضی به ادامه با همچین سیستمی کند. پس بطور عادی این وضعیت دگرگون میشود.
و زیبایی های دیگر نمایش که بسیارند.....
اما در مورد نقد بازی ها میتوان گفت کمی نقش استالین میتوانست استالین تر باشد !
نقش استالین یک دیکتاتور نبود..کمی میتوانست جدی تر باشد و کمی میتوانست دیکتاتور تر باشد .
البته همه این ها بستگی به شخصیت پردازی کارگردان دارد اما هرچه باشد این استالین آن استالین معروف دیکتاتور که همه شناخت دارند با تفکر چپ گانه نبود.
بازی نقش بولگاکف فوقالعاده بود و با آنکه همه اش در صحنه بود تکراری نمیشد.
برخلاف یکی دو نقشی که بود و نبودشان تفاوتی ایجاد نمیکرد.
در آخر باید چنین کاری را دید .
این نمایش به درستی آنچه باید را نشان داد و شمارا برد به آن زمان و آن شرایط شوروی .