با توجه به اینکه من هم متن را خواندم هم اجرا را دیدم چند نکته به ذهنم رسید که توجه به آنها شاید مفید باشد.
1- شخصیت و سرنوشت حسن (برادر بزرگتر) برغم آنکه در نمایشنامه در هاله ای از ابهام قرار دارد اما چند جا کدهایی داده میشود که ما دریابیم فرزند ناخلف موسی بوده و میخواسته ره صد ساله را یک شبه طی کند و لذا در الهیه ی شمیران خانه ای خریده و آنجا را تبدیل به عیاش خانه کرده و مورد نفرین والدین خود قرار گرفته و درنهایت هم به طرز مشکوک و عجیبی مرده یا کشته شده و حالاموسی در مورد او تجاهل میکند چون آن را لکه ننگی برای خود می داند. در اجرا این ماجرا بعلت حذف بعضی قسمت ها نامفهوم و گنگ مطرح می شود.
2- محسن (برادر کوچکتر ) در اجرا جوانی انگل صفت و بی کار و سیگاری نشان داده می شود که جهیزیه خواهر خود را می شکند و عربده می کشد .بدون اینکه مخاطب دریابد درد او چیست و فقط در یکجا اشاره می کند که چون از کوکو و آش بدش می آید با خانواده ناسازگار است . در حالیکه در متن پیچیدگی شخصیت محسن ترسیم و تحلیل می شود و خواننده او را نه فردی انگل و ولگرد بلکه یک روشنفکر واقعی از نوع جوانان روشنفکر جوان دهه 40 شمسی می یابد که علت یاغی گری و تلخ اندیشی اش در نفرت از فریبکاری و سنت های غلط و دروغ و فرهنگ ستیزی پدرش است و صرفا یک دانشجوی سیگاری و شرابخوار نیست.
3- مادر (با بازی فرزانه کابلی) در نمایشنامه زنی کدبانو خانواده دوست و پیرو مذهب معرفی می شود که البته در اجرا تاحدودی به این موارد پرداخته
... دیدن ادامه ››
می شود اما به قدری در بکاربردن ناسزا افراط می کند و فریاد میکشد که سایر جنبه های شخصیتی او تحت الشعاع قرار می گیرد.
4- اقای جلوه در نمایشنامه فردی جدی و محجوب است ولی در اجرا (با بازی فردوس کاویانی) او عملا تبدیل به یک دلقک شده که خنده دار نیست و تنها لودگی می کند و نه چیز دیگر.
5- قیصر (زن آقا بالا / پریسا مقتدی) در متن زنی لوند است که از 14 سالگی به ازدواج مردی مسن و غشی در آمده و هرگز احساس خوشبختی نکرده و سروگوشش می جنبد و در واقع خواننده او را زنی مظلوم و بیچاره می بیند که نمی شود او را 100% مقصر دانست. اما در اجرا او یک ... به نمایش در می آید و کاملا تک بعدی در نظر گرفته می شود.
6- آقا بالا در متن مردی غشی و ناتوان و کمی شیرین است اما در اجرا مافنگی و خلوضع نشان داده می شود.
7- بیشترین تطابق بین شخصیت های نمایشنامه و اجرا را در مورد حسین (امین زندگانی) و موسی (علی نصیریان) شاهد هستیم و بازی آنها بیشتر به دل می نشیند چون شخصیتند و نه تیپ. یعنی میتوان با آنها همذات پنداری کرد. مثلا درخصوص شخصیت پدر با وجود اینکه او پسرش محسن را به باد ناسزا میگیرد اما در صحنه بعد حسین را نصیحت می کند که به محسن پناه بدهد. یعنی رفتارش فراز و نشیب دارد و بد مطلق نیست.
به نظر من یکی از معایب این اجرا اصرار در تبدیل شخصیت های نمایشنامه به تیپ در اجرا بوده و این درحالی است که مخاطب امروز به این راحتی ها با تیپ همراه نمی شود چون پذیرش تیپ احتیاج به خوشبینی و ساده اندیشی دارد و مردم امروز دنیا فاقد این خوشبینی و ساده اندیشی هستند .