نقدی که توسط تیوال امروز حذف شد
«وقتی فرم، بدل به زوال معنا میشود»
نقدی نظریهمحور بر نمایش «بر زمین میزندش» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس
در بررسی نمایش «بر زمین میزندش»، آنچه در ابتدا مخاطب را جذب میکند، تلاش آشکار کارگردان برای خلق تجربهای چندرسانهای، متکی به بدن، سینوگرافی، و ضدساختار است. اما این جاذبه اولیه، در عمل، خیلی زود جای خود را به خستگی، سردرگمی و طرد شدگی میدهد. از این منظر، لازم است با اتکا به نظریات معتبر تئاتری، به بررسی دقیق تضاد بین ادعا و اجرا در این اثر بپردازیم.
۱. ضدلوگوسنتریسم لمان یا مرگ معنای تماشاگر؟
هانس-تیرش لمان در نظریه «تئاتر پسادراماتیک» خود، میکوشد جایگاه «متن» را از سلطهی کلاسیک رهایی دهد و در عوض، اجرای تئاتر را مبتنی بر لحظهی
... دیدن ادامه ››
زیستهی تماشاگر، بدن، صدا، تصویر و فضا بازتعریف کند. با این حال، لمان نیز هشدار میدهد که حذف لوگوس (منطق زبانمحور) نباید به حذف ارتباط بین اجرا و تماشاگر منجر شود. در اجرای شمس، متأسفانه شاهد نسخهای سطحی از تئاتر پسادراماتیک هستیم که تنها به فرم بصری و ترکیب اجرایی اکتفا میکند و هیچگاه موفق نمیشود «معنای تئاتری» را در بافتی میان بازیگر، فضا و تماشاگر تثبیت کند.
نتیجه: آنچه لمان پیشنهاد میدهد، «جایگزینی معنا» است، نه انکار آن. اما «بر زمین میزندش»، عملاً معنا را به قتل میرساند و تماشاگر را از هر نوع درک دراماتورژیک، مشارکت احساسی یا حتی لذت زیباییشناسی محروم میسازد.
۲. تئاتر بدنمحور باربا: از بدن بهمثابه زبان، تا بدن بهمثابه تزئین
یوجینیو باربا، در «تئاتر انسانشناختی»، بدن بازیگر را هستۀ اصلیِ معنا میداند. بدن، در نظر باربا، باید واجد منطق حرکتی درونزا، بیانی، و انتقالگر باشد. اما در اجرای مورد بحث، بازیگران اگرچه با بدنهای آماده روی صحنه ظاهر میشوند، اما تحرکشان فاقد منطق دراماتورژیک است. چرخشهای بیهدفی که گاه به نردبان چسبیدهاند و گاه بر صندلی میلولند، صرفاً بازنمایی خلاقه نیست، بلکه نشانۀ اغتشاش اجرایی است که از بیمبنایی مفهومی رنج میبرد.
نتیجه: در «بر زمین میزندش»، بدنها زبان ندارند؛ آنها ادای زبان درمیآورند. این بدنها نه واجد دلالت، بلکه صرفاً پرکنندهی فضای خالی معناییاند.
۳. حضور تماشاگر: از نظریه پذیرش فیش تا تبعید ادراکی
استنلی فیش، نظریهپرداز مهم حوزه خوانش، معتقد است که معنا نه در متن، بلکه در تجربهی خوانش (یا در اینجا، تماشا) ساخته میشود. اگر تماشاگر نتواند معنا را در لحظهی مواجهه کشف یا خلق کند، اثر شکست خورده است.
در «بر زمین میزندش»، آنچه از سوی کارگردان بهمثابه پیچیدگی مفهومی عرضه میشود، در عمل مخاطب را به جای بازیگر همپیوند، به تبعیدی ادراکی تبدیل میکند. روایتهای تکهپاره، غیاب ساختار علیـمعلولی، و شکست در ایجاد رمزگشایی موقعیتی، باعث میشود که مخاطب، از همان دقایق نخست، از تجربهی حضور در اثر کنار گذاشته شود.
نتیجه: تئاتر، چه متنی چه فرامتنی، بدون مشارکت تماشاگر بیمعناست. اینجا، تماشاگر نه تنها مشارکت نمیکند، بلکه عملاً حذف میشود.
۴. سینوگرافی؛ آوانگارد یا آوانس؟
در گفته های شمس و تحلیلهای جانبدارانه، بارها به سینوگرافی عظیم و متحرک اشاره میشود. اما باید از منظر نظریههای صحنهای معاصر (از جمله نظریه رومئو کاستلوچی) پرسید:
آیا سینوگرافی صرفاً باید چشمگیر باشد یا باید در متن روایت ادغام شود؟
در این اثر، سینوگرافی تبدیل به نوعی اسباببازی مفهومی میشود که بهجای افزودن لایه به معنا، صرفاً حضور بصری دارد. چرخشهای پیاپی نه تنها بر محتوا نیفزوده، بلکه در فقدان پیرنگ و انسجام، بر حس بیجهتی و خستگی افزودهاند.
تئوری صحنه زمانی موفق است که فرم، معنا بسازد—نه آنکه آن را دفن کند.
۵. بازگشت به متن؛ نه تکرار تاریخ، بلکه بیتاریخی
گرچه نظریههای پستدراماتیک خواستار عبور از متنمحوریاند، اما متن بهمثابه ساختار، هنوز عنصری کلیدی در خلق تجربهی تئاتری است. در «بر زمین میزندش»، روایت از عناصر بنیادینی چون تعلیق، انسجام، تداوم و حتی ایجاز تهی است. اشارههایی به اوستا، گالیله، نظریه ریسمان و... بیشتر از آنکه در سیر روایی تنیده شده باشند، شبیه نامانداختنهای روشنفکرانهی بیمحصول است.
نتیجه: متن در این اثر غایب نیست، اما بیکیفیت، بیجهت و بیاثر است. و این، بر خلاف تمام درکهای معاصر از متن-صحنه در قرن بیست و یکم است.
جمعبندی: تجربهای که از تجربهگرایی تهی است
«بر زمین میزندش» نه تئاتر پرفورماتیو است، نه تئاتری تجربی، نه اجرایی فلسفی. این اثر، تجربهگرایی را با بینظمی، بدنمحوری را با پرسهزنی بیهدف، سینوگرافی را با نمایشگری، و غنای روایی را با تکهگویی نمادین اشتباه گرفته است.
اگر تئاتر مدرن را میدان برهمنهی متن، بدن، صحنه و مخاطب بدانیم، اجرای شمس، در هیچکدام از این ساحتها موفق نیست.
این اثر نه تماشاگر را بر زمین میزند، نه معنا را؛ تنها چیزی که قربانی میشود، خود تئاتر است.