اجرای اخیر نمایش «باغوحش شیشهای» با کارگردانی جسورانه و تیم پر بازیگر ، تجربهای متفاوت از اثر کلاسیک تنسی ویلیامز را پیش چشم مخاطب میاورد. ۲۰ بازیگر اصلی، هرکدام با چهار بازیگر زاپاس، تصویری از یک تئاتر بزرگ و پرتلاش را در ذهن شکل میدهند؛ تئاتری که انگار نهفقط از متن، بلکه از خودِ صحنه هم دفاع میکرد.
کارگردان تصمیم گرفته بود تا بهجای وفاداری صرف به روایت، به فرم و احساسات تکیه کند. نورپردازی کاملاً مینیمال و مبتنی بر شمع، انتخابی زیبا اما پرریسکی بود. شمعها همزمان که فضا را شاعرانه میکردند، گاه تمرکز مخاطب را از بین میبردند؛ اابته حس ناپایداری نور، با جهان شکنندهی «لورا» همخوانی داشت
بازیگران در یک هماهنگی منظم، تلاش میکردند تا داستان را درون شیشهای ترکخورده اما هنوز نریخته روایت کنند. بعضی نقشها درخشانتر بودند؛ استفاده از چهار بازیگر برای هر نقش بهنوعی آزمونی برای وحدت در تنوع بود؛ در برخی صحنهها به نظر میرسید این تنوع کمک کرده تا لایههای شخصیتی نقش پررنگتر شود، ولی در بعضی لحظات باعث افت تمرکز و افت در روایت یکدست شد.
طراحی صحنه ساده اما مؤثر بود؛ پودکسهایی با طرحی از آپارتمان به عنوان صندلی که د فضای خالی و سرد، که با شمعهایی گرم میشد، استعارهای بود از جهانی که در آن انسانها بیشتر از آنکه کنار هم باشند، در تنهاییشان گیر افتادهاند.