در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین چیانی درباره نمایش ملت بلون: دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش ملت بلون با تمرکز بر شخصیت خسرو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:16:06
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش ملت بلون با تمرکز بر شخصیت خسرو، استاد دانشگاهی که پس از مرگ مادرش در دوران کرونا دچار وسواس شدیدی به ... دیدن ادامه ›› تمیزی شده، تلاش می‌کند تا به بررسی روانی و اجتماعی انسان در مواجهه با بحران‌ها بپردازد. اگرچه نمایش سعی دارد به عمق روانی شخصیت خسرو بپردازد، اما در برخی بخش‌ها، پرداخت موضوع به سطحی‌نگری دچار شده و از عمق لازم برخوردار نیست.
این نمایش کوششی است برای ترسیم پرتره‌ای روان‌پریش از انسانی گرفتار در پیامدهای روانی یک بحران جمعی، یعنی همه‌گیری کرونا. اثر با صحنه‌ای از یک کلاس آنلاین دانشگاهی آغاز می‌شود، جایی که استاد درباره مفهوم «قربانی شدن» و اسطوره ادیپ سخن می‌گوید؛ اما آنچه در ادامه می‌آید، نه تنها گسترشی در راستای آن مفاهیم نیست، بلکه از حیث منطق دراماتیک و پیوستگی محتوایی، گسستی عمیق میان مقدمه و بدنه روایت به چشم می‌خورد.
بخش عمده‌ای از نمایش در قالب مونولوگ‌های یک‌نفره شخصیت اصلی سپری می‌شود. اگرچه این فرم می‌تواند ابزار قدرتمندی برای کاوش درونیات یک شخصیت باشد، اما در این‌جا با غیاب هرگونه پیش‌برندگی روایی، مونولوگ‌ها به بازگوکننده صرف حوادث گذشته تنزل می‌یابند. این شکل از روایت، بدون ایجاد تعلیق، کشمکش یا پیشرفت شخصیت، به سرعت دچار فرسایش می‌شود. شخصیت، تنها سخن می‌گوید و مخاطب را از خلال کلماتش به گذشته‌ای می‌برد که صرفاً با الگوی تکرارشونده‌ی «شناخت – خشم – حذف» تعریف شده است. تکرار فرمول «این شخص باعث مرگ مادرم بود، پس او را کشتم» بدون تغییر لحن، عمق یا پیچیدگی، نمایش را به متنی ایستا و قابل پیش‌بینی بدل می‌کند.
یکی از مهم‌ترین ضعف‌های دراماتیک ملت بلون، نبود نقطه عطف قابل‌اعتنا در روایت است. نمایش از ابتدا تا انتها با همان انرژی، لحن و زاویه دید ادامه می‌یابد؛ نه تغییری در درک شخصیت از وضعیت خود ایجاد می‌شود، نه مخاطب با پرسشی تازه یا کنشی پیش‌بینی‌ناپذیر مواجه می‌شود. منحنی تحول شخصیت تخت باقی می‌ماند، چرا که نه کشمکش بیرونی دارد و نه تعارض درونی را بسط می‌دهد. روایت، بر بستری ایستا حرکت می‌کند و در فقدان ضرب‌آهنگ رویداد، به تجربه‌ای خطی و کم‌رمق بدل می‌شود.
در آغاز نمایش، از قربانی شدن و اسطوره ادیپ سخن گفته می‌شود؛ مفاهیمی که در نظریات انسان‌شناسانی چون رنه ژیرار یا در تراژدی یونان باستان جایگاهی کلیدی دارند. در این نظام فکری، قربانی شدن نه یک رویداد صرفاً فیزیکی، بلکه فرآیندی آیینی، پالاینده و معطوف به بازسازی نظم اجتماعی است. قربانی باید شأن قربانی شدن را داشته باشد؛ انتخابی آگاهانه یا نمادین باشد، و جامعه از آن بهره‌ای ببرد، ولو به بهای حذف یک فرد. آغاز نمایش از این جهت نوید یک اثر متفکرانه را می‌دهد. اما در نمایش «ملت بلون»، مفاهیم فلسفی یادشده صرفاً نقش تزئینی و نطق آغازین را ایفا می‌کنند و در متن دراماتیک گسترش نمی‌یابند. کنش شخصیت اصلی از جنس پالایش اجتماعی یا حتی مجازات اخلاقی نیست؛ او نه در مقام یک سزار یا ادیپ، بلکه در موقعیت یک قاتل زنجیره‌ای فاقد انسجام فکری و عاطفی ظاهر می‌شود که قربانیانش صرفاً بهانه‌ای هستند برای تخلیه خشم سرکوب‌شده؛ بی‌آن‌که کنش شخصیت، مخاطب را با سؤالات اخلاقی یا اگزیستانسیال مواجه سازد. از این‌رو، بهره‌گیری از نظریه قربانی و ارجاع به اسطوره ادیپ، کمکی به غنای اثر نمی‌کند.
نمایش، که مدعی مواجهه با مفاهیم بزرگ انسانی چون سوگ، انتقام، و قربانی شدن است، در نهایت به پایانی بسنده می‌کند که از فرط تکرار در آثار مشابه، به کلیشه بدل شده است. پایان‌بندی نه از پس تعلیق می‌آید، نه حاصل پیچشی درونی یا منطقی داستانی‌ست، بلکه همان‌قدر که قابل پیش‌بینی است، تهی از بار عاطفی و دراماتیک نیز هست. این پایان بیش از آنکه بسته‌شدن یک مسیر روایی باشد، همچون کوششی شتاب‌زده برای نتیجه‌گیری از متنی‌ست که خود فاقد مسیر تحول بوده است. نبود شگفتی، دوگانگی یا حتی ابهام در پایان، آن را به شعاری از پیش آشنا تقلیل داده که مخاطب را در موضع انفعال قرار می‌دهد، نه اندیشه یا تزلزل.
از دیگر معضلات نمایش، جایگاه تاریخی و اجتماعی آن است. در حالی‌که جامعه در حال عبور از خاطره دردناک کروناست و بسیاری از آثار هنری تلاش کرده‌اند این تجربه را در بسترهای سیاسی، اجتماعی، یا حتی فردی با رویکردی نو بازخوانی کنند، «ملت بلون» به روایتی شخصی و منزوی محدود شده که فاقد هرگونه چشم‌انداز گسترده‌تری‌ست. کرونا در اینجا نه به‌مثابه معضلی جمعی یا بازتابی از ضعف‌ها و شکاف‌های اجتماعی، بلکه صرفاً به عنوان ماشه‌ای روانی برای یک فروپاشی ذهنی ظاهر می‌شود. این در حالی‌ست که اکنون، با گذشت زمان، مخاطب خواهان تحلیل و بازخوانی آن بحران از زاویه‌ای نو است، نه صرفاً تکرار اضطراب و وسواس فردی.
هومن کیایی در نقش خسرو، با ارائه‌ی یک بازی دقیق و پر از جزئیات، توانسته است پیچیدگی‌های روانی شخصیت را به خوبی به نمایش بگذارد. سحر خطیبی نیز با بازی متعادل خود، مکمل مناسبی برای کیایی بوده است. گرچه بازیگرها، با تمام تلاششان، به خصوص هومن کیایی با وجود کوششی که برای ارائه یک پرتره روانی دقیق از شخصیتی متلاطم می‌کند، عملاً قربانی متن شده‌اند. تلاش هومن کیایی برای ایجاد تنوع آوایی و بدنی در مونولوگ‌های پی‌در‌پی نسبتا قابل تحسین است، اما وقتی شخصیت فاقد تحول، عمق روان‌شناختی یا چالش بیرونی باشد، هرگونه بازی نیز به تکرار بدل می‌شود. او در نقش یک راوی تنها گرفتار است؛ نه امکان دیالوگ دارد، نه مجال کنش، و نه حتی فرصتی برای بازی با عنصر دیگری جز کلمات.
طراحی صحنه و نورپردازی نمایش، با استفاده از عناصر مینیمالیستی، فضای ذهنی و اضطراب‌آلود خسرو را به خوبی منتقل می‌کند. ریتم کلی نمایش در برخی بخش‌ها کند و یکنواخت است، که ممکن است باعث کاهش توجه و درگیری مخاطب با داستان شود. استفاده از نمادهایی مانند کیسه‌های پلاستیکی، اگرچه قصد دارد به وسواس خسرو اشاره کند، اما در برخی موارد بیش از حد تکراری و بدون تنوع است، که ممکن است برای مخاطب خسته‌کننده باشد.
ملت بلون تلاشی ناتمام برای پرداخت یک سوژه روان‌پریشانه در بستر بحرانی جهانی است. نمایش نه از منظر ساختار دراماتیک، نه از لحاظ فلسفی، و نه از حیث جایگاه تاریخی توان اقناع مخاطب امروز را ندارد. اثر، در عین برخورداری از تلاش‌های اجرایی محترم، در پرداخت محتوا، عمق مفاهیم و خلق تجربه‌ای تئاتری، به شدت دچار کاستی است. نمایش اگرچه با نیت جست‌وجوی معنا در پس بحران آغاز می‌شود، اما در پایان چیزی جز پژواک خشم فروخورده و مونولوگ‌های تکراری بر جای نمی‌گذارد. خیلی ممنونم از همه عوامل.
با سلام خدمت شما جناب چیانی عزیز

از نقد دقیق، حرفه‌ای و محترمانه‌ای که بر نمایش “ملت بلون” نوشتید، بسیار سپاسگزاریم. مطالعه‌ی دقیق شما بر متن و اجرا، نشان‌دهنده‌ی توجه ارزشمندتان به جزئیات ... دیدن ادامه ›› اثر است.

در خصوص نکاتی که مطرح کردید، لازم می‌دانیم چند توضیح کوتاه ارائه کنیم:

نمایش “ملت بلون” از ابتدا با نیت ساختن پرتره‌ای روان‌شناختی از یک فرد گرفتار در بحران طراحی شد؛ تمرکز ما بر درونگرایی مطلق یک ذهن آسیب‌دیده بود، نه بازنمایی یک بحران جمعی. انتخاب این رویکرد آگاهانه بود تا حالت ذهنی وسواس‌آلود به شکل تدریجی و فرسایشی به مخاطب منتقل شود؛ حتی به قیمت ایجاد حس ایستایی و خطی بودن روایت. ما در اینجا هدف‌مان خلق تجربه‌ای بود که تماشاگر را وارد زیست ذهنی شخصیت کند، با تمام تکرارها، وسواس‌ها و بی‌ثباتی‌هایش.
طبیعتاً این رویکرد ممکن است از منظر انتظار یک روایت کلاسیک با گره‌افکنی و گره‌گشایی، رضایت‌بخش نباشد.

در مورد اشاره‌ی درست شما به پیوند مفاهیم قربانی و اسطوره‌ی ادیپ، باید بگویم که انتخاب این مفاهیم در نمایش نه برای بازسازی آیینی یا جامعه‌شناختی آن‌ها، بلکه بیشتر برای بازنمایی تحریف ذهنی و وسواس‌آلود شخصیت اصلی صورت گرفت. در نگاه خسرو، این مفاهیم به صورت ناقص، شخصی‌شده و بیمارگونه بازخوانی می‌شوند؛ او نه یک قهرمان تراژیک است و نه یک پالاینده اجتماعی. بلکه قربانیِ سوءبرداشت‌های خودش است. از این منظر، گسست میان مقدمه و بدنه‌ی اثر، نوعی بیان فرمیک از همین تحریف ذهنی بود.

درباره‌ی تکرار فرمول شناخت–خشم–حذف، این روند عمداً بدون دگرگونی شدید طراحی شد تا یأس و بی‌تحولی روانی خسرو، که در باتلاق وسواس و انتقام شخصی گیر افتاده، آشکارتر شود. البته می‌پذیرم که این انتخاب ممکن است در برخی لحظات، منجر به حس یکنواختی و فرسایش شده باشد.

در نهایت، بابت نقد ارزشمندتان درباره‌ی ضرورت نگاه تازه‌تر به تجربه‌ی کرونا، کاملاً موافقم. “ملت بلون” تلاش کوچکی بود برای ثبت یک بُعد خاص و شخصی از این بحران؛ و بی‌شک جای کار بسیار بیشتری در تحلیل ابعاد اجتماعی و جمعی این بحران وجود دارد.

بار دیگر از نگاه تیزبین و تحلیل جدی شما سپاسگزارم. امیدوارم این پاسخ بتواند بخشی از نیت‌ها و مسیر طراحی این اثر را روشن‌تر کند.

نماینده گروه اجرایی
۰۹ اردیبهشت
نوید آغاز
با سلام خدمت شما جناب چیانی عزیز از نقد دقیق، حرفه‌ای و محترمانه‌ای که بر نمایش “ملت بلون” نوشتید، بسیار سپاسگزاریم. مطالعه‌ی دقیق شما بر متن و اجرا، نشان‌دهنده‌ی توجه ارزشمندتان به جزئیات ...
خیلی خیلی سپاسگزارم از توضیحات کامل و جامعتون جناب آغاز عزیز🙏
۱۰ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید