گویا این نمایش رو بازیگران هستند که میگردانند و نه کارگردان!
بار اول که به تماشای در انتظار گودوی امیرحسین جوانی نشستم، خرداد 1403 در هیلاج بود. بیتعارف بگویم که امتیاز من به آن اجرا یک از پنج بود بدون احتساب بیش از نیم ساعت تاخیر شروع. چرا که نه بازیگران مسلط بودند، نه میزان سن بخصوصی مشهود بود و نه حتی طراحی لباس و صحنه چنگی به دل میزد. نورپردازی هم صفر. کاری کاملا بیکیفیت و لوده و با این حال سرشار از بازخورد مثبت.
اینبار تنها نام آشنای حمید رحیمی و کیفیت اثبات شده نمایشهای تماشاخانه لبخند بود که مجابم کرد باز به تماشاش بنشینم و باید اعتراف کنم با لبخندی گشاده از سالن خارج شدم :) اجرای اخیر بدل شد به تجربهای دلنشین و خاطرهای به یاد ماندنی از یکی از محبوبترین نمایشنامههام.
بنظرم هنوز جای کار دارد تا به پختگی کامل برسد و حق مطلب را در قبال شاهکار بکت ادا کند و ای کاش که اقتباس کاملتری بشود. اما حالا حداقل گروه بازیگران حرفهایند و طراحی لباس قابل قبول است و (احتمالا از صدقه سر تجهیزات لبخند) طراحی نور دارد.
راستی کمی هم سرخورده شدم که آقای قاسمی (تنها عنصر قابل قبول آن دور اجرای کذایی) دیگر در نقش لاکی هنرنمایی نمیکنند.