در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین چیانی درباره کنسرت-نمایش دردنوشان (برای سعدی): دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش دُردنوشان، تلاشی است برای ترکیب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:49:41
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش دُردنوشان، تلاشی است برای ترکیب عناصر روان‌درمانی، موسیقی سنتی و ادبیات کلاسیک در قالب یک کنسرت-نمایش (گرچه عوامل کار در رورانس کشدار و خسته‌کننده خود تاکید موکد بر کنسرت-نمایش نبودن اثر داشتند و با اتکا به حدفی از استاد علی نصیریان، آن را "چیز خوبی" خواندند). با این حال، این اثر در تحقق اهداف خود ناکام می‌ماند و بیشتر به یک مونولوگ شخصی تبدیل می‌شود تا یک تجربه تئاتری منسجم.
ادعای اجرای سایکودرام در این نمایش، بدون حضور یا مشورت با روان‌درمانگران حرفه‌ای، باعث شده است که مفاهیم روان‌شناسی به‌صورت سطحی و گاه نادرست ارائه شوند. این امر نه‌تنها به اعتبار علمی اثر لطمه می‌زند، بلکه می‌تواند مخاطبان را در درک صحیح مفاهیم دچار سردرگمی کند. استفاده از واژگانی چون سایکودرام و گروه‌درمانی در معرفی آثاری همچون دردنوشان نه‌تنها نادقیق، بلکه نوعی تحریف حرفه‌ای و سوءاستفاده از مفاهیم علمی و روان‌درمانی‌ست. این نمایش با ژست‌هایی از همدلی، بیان احساسات و خوانش‌های سطحی، ادعا دارد که در چارچوب سایکودرام یا درمان جمعی اجرا می‌شود، در حالی که نه مبانی نظری این شیوه‌ها را رعایت می‌کند و نه واجد بستر بالینی، تخصصی یا حتی نمایشی آن‌هاست.
سایکودرام، به عنوان شاخه‌ای تخصصی از روان‌درمانی، نیازمند حضور یک روان‌درمانگر آموزش‌دیده، فضای درمانی امن، قواعد مشخص و تعامل بین‌فردی ساختارمند است؛ نه صرفا مونولوگ‌های شخصی، اشعار کلاسیک و موسیقی سنتی بر صحنه. کارگردان در دردنوشان با تلفیق مبهم عناصر ادبی و روان‌شناختی، صرفا ظاهری از درمان را به نمایش می‌گذارد که نه تنها درمانگر نیست، بلکه می‌تواند گمراه‌کننده، شبه‌علمی و حتی آسیب‌زا باشد.
بدتر آن‌که این دست آثار، با اتکا بر محبوبیت واژگان روان‌درمانی در فضای عمومی، اعتماد مخاطبانی را جلب می‌کنند که در جست‌وجوی آرامش یا شناخت ... دیدن ادامه ›› خود هستند. اما آنچه نصیب تماشاگر می‌شود، ترکیبی بی‌ربط از جمله‌های دل‌نواز، موسیقی احساسی و کلی‌گویی‌هایی‌ست که نه درمان می‌کنند و نه حتی به درک خود واقعی کمک می‌زنند.
در واقع، ادعای گروه‌درمانی یا سایکودرام در چنین قالب‌هایی، یک شکل از مصرف‌گرایی روان‌شناختی‌ست؛ فروکاستن مفاهیم پیچیده به خوراک‌های فرهنگی سطحی که تنها ظاهر درمان دارند اما از معنا و عمق تهی‌اند. ادامه این مسیر، نه‌تنها بی‌احترامی به دانش روان‌درمانی‌ست، بلکه انحرافی خطرناک در ذهن مخاطب نسبت به چیستی درمان واقعی ایجاد می‌کند.
از نظر فنی، نورپردازی نمایش با ایرادات جدی مواجه است. پرتوهای نور مستقیما به چهره بازیگران تابیده می‌شود، که نه‌تنها از نظر زیبایی‌شناسی ناپسند است، بلکه تمرکز مخاطب را نیز مختل می‌کند. همچنین، کیفیت صدا در بخش‌هایی از نمایش پایین است، به‌طوری‌که صدای خواننده گنگ و نامفهوم به گوش می‌رسد، که این مسئله احتمالاً به مشکلات سیستم صوتی بازمی‌گردد.
در بخش‌های موسیقیایی، اگرچه نوازندگان و خواننده تلاش خود را می‌کنند، اما هماهنگی میان موسیقی و روایت داستانی وجود ندارد. این عدم انسجام باعث می‌شود که موسیقی به‌جای تقویت روایت، به‌عنوان عنصری جداگانه و بی‌ارتباط با داستان به نظر برسد.
استفاده از اشعار سعدی در نمایش، به‌جای افزودن عمق به اثر، بیشتر به‌عنوان تزئینی سطحی عمل می‌کند. این اشعار بدون پیوند معنادار با روایت اصلی، تنها به‌عنوان قطعاتی جداگانه در نمایش گنجانده شده‌اند، که این امر باعث کاهش تاثیرگذاری آن‌ها می‌شود. اصولا اشعار سعدی ارتباطی به این نمایش (اگر که بشود اسم آن را نمایش گذاشت) ندارد و صرفا برداشتی سطحی و سانتیمانتال از آثار سعدی شده است تا یک کار با روانشناسی زرد شکل بگیرد. نمایش دردنوشان در استفاده از اشعار سعدی، نه‌تنها مرتکب خطای انتخابی شده، بلکه در نسبت‌دادن این اشعار به مفاهیمی چون روان‌درمانی، خودکاوی و سانتیمانتالیسم سطحی، یک مغلطه ادبی-فرهنگی آشکار را رقم می‌زند. آثار سعدی، با آن‌که واجد لطافت و زبان نرم‌اند، اما هرگز در دام احساسات‌گرایی مبتذل نمی‌افتند. او شاعری است عقل‌گرا، تربیتی و ناظر بر واقعیت‌های انسانی با نگاهی عمیق و پیچیده، نه مُبلغ "حال خوب کن" سطحی‌نگر.
اشعار گلستان و بوستان، پر از پیچیدگی‌های اخلاقی، طنز ظریف و نگاه‌های واقع‌بینانه به ماهیت انسان‌اند. آن‌ها در پی ساختن انسانِ خردمند و آگاه‌اند، نه تسکین‌های زودگذر و شعارهای عامه‌پسند. نمایش دردنوشان اما با بریدن اشعار سعدی از زمینه‌های مفهومی‌شان، و چسباندن آن‌ها به پاره‌گفتارهایی از روان‌شناسی زرد و خودیاری عامه‌پسند، عملا روح اثر سعدی را تحریف می‌کند و آن را به ابزاری برای جلب همدلی سطحی مخاطب تقلیل می‌دهد.
یکی از موارد آشکار گم‌چیدگی مفهومی در نمایش دردنوشان، استفاده‌ی نابه‌جا و بی‌زمینه از رقص سماع است؛ حرکتی آیینی که به‌طور بنیادین در سنت عرفانی مولوی و سلسله‌ی مولویه ریشه دارد، نه در آثار سعدی. سماع، در سنت مولانا، بازنمایی حرکت هستی، سلوک درونی و اتصال عاشقانه‌ی انسان با معشوق ازلی است؛ حرکتی نمادین، عارفانه و دقیقا معنادار. اما در این نمایش، سماع صرفا به‌عنوان یک عنصر بصری تاثیرگذار و احساسی، بی‌هیچ پیوند مفهومی با اشعار سعدی، به صحنه افزوده شده تا بار عاطفی نمایش را افزایش دهد؛ نتیجه، نه تنها سطحی‌سازی این آیین است، بلکه تحریف محتوای آن نیز هست.
از طرفی، اجرای موسیقی در این نمایش نیز از تعادل و تناسب لازم برخوردار نیست. حجم و شدت موسیقی بارها از صدای خواننده پیشی می‌گیرد، به‌طوری که کلام (که در نمایشی متکی به شعر، باید حامل معنا باشد) عملا زیر امواج صوتی دف و ساز گم می‌شود. این اختلال صوتی نه‌تنها تمرکز مخاطب را از بین می‌برد، بلکه عملا نقش موسیقی را از همراهی با روایت به یک عنصر غالب و مزاحم تقلیل می‌دهد.
دردنوشان با انتخاب‌هایی آشفته و تلفیق‌هایی بی‌ریشه (از سماع بی‌ربط تا صدای گم‌شده در موسیقی) نشان می‌دهد که بیش از آن‌که اثری مبتنی بر درک عمیق از شعر، عرفان و روان‌شناسی باشد، تلاشی است برای تاثیرگذاری ظاهری و احساسی، بی‌آن‌که در محتوا یا اجرا انسجام یا اصالت قابل‌دفاعی داشته باشد.
نکته تاسف‌بار آن است که این بهره‌برداری نمایشی نه از سر درک متنی، که بیشتر شبیه به استفاده تزئینی از نام سعدی برای اعتباربخشی به محتوایی بی‌ریشه و گل‌درشت است؛ گویی سعدی را صرفا برای این به صحنه آورده‌اند که در لابه‌لای جملات شبه‌روان‌کاوانه، تلطیفی صورت گیرد و پوششی باشد برای کم‌محتوایی روایت.
واقعیت این است که پیوند دادن سعدی با ادبیات انگیزشی امروز، از اساس یک خطای مبنایی است. سعدی اخلاق‌گراست، اما نه احساساتی؛ شاعر انسان است، نه مبلغ آرامش‌های زودگذر. او زبان هشدار دارد، نه دل‌نوازی‌های نمایشی. هرگونه تلاش برای فروکاستن او به سخنگوی تئاتری پرادعا و بی‌پشتوانه، نه تنها بی‌ثمر، که ضد ارزش فرهنگی است.
در نهایت، دردنوشان به‌عنوان تلاشی برای ترکیب هنر و روان‌شناسی، به‌دلیل عدم انسجام در روایت، ضعف‌های فنی و ارائه سطحی مفاهیم، نتوانسته است به یک اثر موفق تبدیل شود. این نمایش بیشتر به‌عنوان یک تجربه عامه‌پسندانه باقی می‌ماند تا یک اثر تئاتری جدی و قابل‌تامل. خیلی ممنونم از همه عوامل.
با درود

آقاى چیانى ارجمند
سپاسگزارم که با حوصله و دقت نگاهتان را با ما در میان گذاشتید

تا کنون بالغ بر پانصد روان درمانگر با نگرش ها و روش هاى گوناگون روان شناسى و به ویژه پیشکسوتان این علم، نظیر آقاى دکتر محمد صنعتى ... دیدن ادامه ›› و خانم دکتر معینى و آقاى دکتر مهدى دوایى و و نیز تعداد کثیرى از جامعه پزشکى از جمله متخصصین سرطان و همچنین تعدادى از نظریه پردازان ادبى به تماشاى دردنوشان نشسته اند و جز اختلاف سلیقه درباره شیوه ارائه اثر، همگى مهر تایید بر درستى و راستى مطالب مطروح در روایت زده اند و از طرح این روایت قدردانى کرده اند.

همچنین شایان نشان است که دردنوشان با مشاوره سه روان شناس برجسته و دو ادیب فرهیخته نگاشته شده است.

همچنین دردنوشان یک شب در فرهنگسراى نیاوران میزبان یکصد و ده بیمار سرطانى بود که از تماشاى آن خرسند و خرم و خشنود گشتند

این کارى ست که دردنوشان مى کنند و آیینه را به روى مخاطبانشان مى گردانند و این پذیرش نیم نخستین فرآیند درمان است

درباره دیگر مسائلى هم که ابراز نظر کرده اید، همچون سماع و اختصاص آن آیین هفت هزارساله به مولانا، مى توان به تفصیل گفت و گو کرد که مجالش نیست. باشد که قدر تلنگر را بدانیم
۳۰ فروردین
Parisa Teymouri
شما خودت باید تفاوت ها و تناقضات متن اول و آخر خودت رو پیدا کنی.. و اینطوری به رشد خودت کمک کنی .. اینو از من توقع نداشته باش!!!
نه من از شما که کلا توقعی ندارم.
۲ روز پیش، سه‌شنبه
Parisa Teymouri
شما خودت باید تفاوت ها و تناقضات متن اول و آخر خودت رو پیدا کنی.. و اینطوری به رشد خودت کمک کنی .. اینو از من توقع نداشته باش!!!
پریسا جون خود آقای تفتی بی خیال شدن. شما همه کاسه داغ تر از آش نباش. هنرمندی که نتونه با مخاطب خودش درست گفتگو کنه و اشتباهات خودش رو بپذیره و اصلاح کنه سرنوشت محتومش سقوط. پس شما دخالت نکن بذار خود آقای تفتی با نظر مخاطبانشون مواجه بشن.
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید