جعبه سیاه
احتمالا همه برای یکبار هم که شده، نام این دستگاه مهم، یعنی جعبه سیاه را شنیدهاند. درصورتیکه حادثه ناگواری برای هواپیما رخ دهد، محققان میتوانند با بررسی جعبه سیاه هواپیما، علت را شناسایی کرده تا از بروز حادثه تکراری جلوگیری کنند، در رمان نوشته ی اگلوف یک هواپیما که از قضا در پایان رمان سقوط می کند، نقش اساسی در روزمرگی یک جوان و مادربزرگ بدخلقش ایفا می کند، حالا تصورش را بکنید در فضای پست مدرن یک چمدان کوچک همراه همیشگی جوانک داستان می تواند آنقدر بزرگ شود که خودش راوی زندگی اودر جغرافیایی شود که او آنرا به تصویر می کشد، یا همان جعبه سیاه زندگی او، جایی که درآن رویا، کشتارگاه یا همان محل کارش، محل تفریحش با عشق دنیایی اش، محل زندگی اش با مادربزرگ بدخلقش و حتی جاهای دیگر باشد… شاید بتوان بعد از این روایت از حوادث ناگوار بعدی جلوگیری کرد، رفتن و یا نرفتن چیزی را حل نمی کند، صرفا تجربه ی یک منگی است، ترجمه تحت الفظی اسم رمان(گه گیجه) است، و یا منگی ای که در لحظاتی پیش از مرگ، هر جانداری تجربه می کند…
پست مدرن همه چیز را خراب می کند تا بسازد.