نظر جناب محمدحسن کیانی که به دلیل محدودیت اکانت تیوالشون بنده افتخار انتشار نظر رو دارم:
// در بهار آزادی، جای ماندلا خالی... //
چرخه گسست
... دیدن ادامه ››
ناپذیر خشونت در جهان سوم، جایی که انقلابیون همان مسیر را می روند که حاکمان به زیر کشیده شده همان مسیر را رفتند و دوباره انقلابیون امروز توسط انقلابیون فردا سلاخی می شوند و این چرخه تکرار می شود...
شاید تنها استثنای اش، نلسون ماندلا بود که آگاهانه به این چرخه انتقام گیری پایان داد..
سئوال:
۱.چرا چنین است؟
۲.چرا این چرخه پایان نمی پذیرد؟
پاسخ:
کافی است نگاهی به زندگی شخصی مدعّیان ساخت آرمانشهر ( در همه جای جهان ) بیاندازیم. همه چیز واضح است!
متن:
ایده اولیه خوبه، به بیراهه نمیره، روی یک موضوع متمرکز میشه، اما این زندگی شخصی می تونست برای هر کسی اتفاق بیافته، ربطی به انقلاب در جهان سوم نداره...
یعنی مثلث قدرتی که نویسنده با برهم زدن تعادل اش سعی در پیشبرد داستان داره و هر طرف به سمتی متمایل میشه می تونست برای آدم عادی اتفاق بیافته...
پارانوئید یا اختلال جنسی یا اختلال های دیگه می تونست دلیل اصلی باشه و زندان رفتن و شکنجه و این جور مسائل الزاماً باعث این موضوع نیست، همان طور که زندان و شکنجه الزاماً شخصی را اینگونه بیمار نمی کند...
انگار متن از جایی یادش می رود مناسباتی با ۲۰ دقیقه اول اش و تعریف آمریکای جنوبی و انقلاب داشته...
و ۱۰۰ درصد این دوپارگی و بی ارتباطی با نمایشنامه نویس است....
بازی ها...
ایمان مثل همیشه خوب است اما بازی اش تکرار می شود..
این تکرار وقتی با متن های ضعیف دوستان جدید و قدیم اش قبل از ۱۹۸۹، بعد از ۱۹۸۹ و حتی شاید خود ۱۹۸۹ ترکیب می شود مخاطب را ( مرا ) دچار " ایمان زدگی " می کند...
کم کم باید ایمان را فراموش کنیم و به سمت کفر پیش برویم!
امین اسفندیار بازی اش خیلی بد نیست ولی حرفه ای نیست، مثلاً نمی تواند احساساتی مثل خشم و تنفر و وادادگی و ضعف و قدرت و حسادت و غیره را حتی با توجه به داشتن زمان برای تغییر، منتقل کند و لنگ می زند... شاید اصول اولیه مثل بیان و البته بدن ( در اینجا میمیک صورت ) نسبتاً خوب باشد ولی بازی اش آماتور گونه و غیرحرفه ای برای یک بازیگر تئاتر است....
و خب مقصر خودش و البته کارگردان نیز هست که نتوانسته بازی خوبی از بازیگرش بگیرد..
بازیگر زن تا قبل از به زنجیر کشیده شدن نسبتا خوب است، بیان و بدن نسبتاً خوب...
اما از جایی به بعد یک بازی منفعل دارد و یادآور کارتون های ۲ بعدی زمان ما مثل تام و جری است...
در کارتون های ۲ بعدی، یک شخصیت فریز می شود گویا منتظر است و بعد مثلاً جری با چکش به دُم تام می کوبد، حالا تام واکنش نشان می دهد و جری منفعل می ایستد...
خانم الوند هم اینگونه اند...
هیچ حسی در صورت شان نیست، منتظر می مانند تا نوبت شان برسد بعد حس می گیرند و بازی می کنند...
کمی با بازی ایمان مقایسه کنید متوجه می شوید...
هر چند بازی ایمان هم در جاهایی مشکل داشت و البته مقصر کارگردان است...
کارگردان مکلّف است این ایرادات را برطرف کند...
در کل به نظر می آید خانم الوند از بازیگری در تئاتر دور هستند...
جناب چارلی بد نبود ولی در بیان شان، اضطراب و دویدن روی کلمات مشهود بود...
و احساس میشد متن را از رو خوانده و حفظ کرده و در کلاس (( لِکچر )) می دهد و حالتی مانیفست گونه به خود می گیرد...
اما این متن خدا را شکر، خدا را شکر 🤲🤲از شعار و مانیفست به دور است...
در مجموع نمره ۱۲ با ارفاق..
نمره اصلی ۱۰
۱ نمره ارفاق به خاطر ارتباط سوژه این نمایش با کنون مان..
۱ نمره ارفاق به متن به خاطر اینکه متن کوتاه است و کِش نداده و مخاطب را آزار نمی دهد...
.....
پی نوشت:
به نظرم کارگردان اش، کارگردانی نکرده و گذشته به اختیار خودشون...
یا بنده خدا تلاش اش کرده بهش وقعی ننهادند!
البته با توجه به متن اش البته با فرض اینکه دچار سانسور نشده، احتمالاً بی تجربگی یا تعداد جلسات کم تمرین عامل این همه ضعف در کارگردانی است....