در جستجوی آگاهی
شاید یکی از شاخصه های عصر جدید سرعت بیش از اندازه انجام کار باشه، حالا تفاوت چندانی هم نداره که صحبت از گذران فراغت باشه یا تکلیفی حرفه ای! همه چیز سرعت بیشتری گرفته و اهمیت شرح و تفضیل و یا جزئیات به مراتب کمتر شده، رشد مدیا های گوناگون نیز همه بر این اساس طراحی شده که تنها یک تیتر یا هدلاین را ببینیم و از آن عبور کنیم، گویی در یک فست فودی نشسته ایم و یک غذایی سفارش دادیم که در اکثر موارد حتی قبل از سفارش ما آماده تحویل بوده، ریتزر این مهم را به مک دونالدیزه شدن جوامع تعبیر میکند، جایی که حق انتخاب و کیفیت کمتر میشود و جای خودش را به محاسبه پذیری و کارایی بیشتر میدهد و گویی بشر در یک عقلانیت بی عقلانیتی گرفتار میشود که همه چیز در یک راستای نظام پیش بینی پذیر و محاسبه شده قرار میگیرد.
اگر به نمایشهای امروزه هم نگاهی کنیم تقریبا نمایشهایی که از یکساعت عبور کنند به ندرت دیده میشوند و از سویی دیگر خود تماشاگر نیز تحمل نشستن طولانی بر جایگاه مخاطبین را ندارد، و مهمتر از همه این اقتصاد (بودجه و زمان) است که همه چیز را کنترل میکند و اصولا گروه های اجرایی ریسک هزینه های مادی و خستگی تماشاگر را انجام نمیدهند.
برادران کارامازوف یک تجربه ناب و یک مثال نقض است، کارامازوف برای من یک زیبایی ادامه دار بود، یک ساختار شکنی جذاب، گروه اجرا با ساخت شکنی
... دیدن ادامه ››
در عرصه متن، زمان و فرم اجرا در جست وجوی راهی بود تا تمامی ایده ها، نکات و روش هایی که ممکن است گروهی به اجرا ببرند اما به هر دلیلی حاضر به پردازش و معرفی آن نبودند و یا به طور کلی به دست فراموشی سپرده شده است را عملی کنند. گمان میکنم همین که تماشاگر بر روی صندلی خود نشسته و نمایش را دنبال می کند و مشتاق به ادامه آن است یعنی گروه اجرایی و خیل نژاد کار خودش رو انجام داده.
اما متن اجرا برای من خیلی دوست داشتنی بود هرچند که خب در این ۶ ساعت فراز و نشیب هایی داشت اما هرگز ریتم خود را از دست نداد، طنز کار را هم خیلی دوست داشتم مخصوصا قسمت های میانی نمایش که واقعا از خنده اشک از چشمهایم خارج شد و خیلی خندیدم، راستش هرگز فکر نمیکردم روزی کارامازوف ببینم آنهم ۶ ساعته و لحظاتی بخندم، حتی همین مسئله را هم در اجرا خیلی دوست داشتم.
از آن گذشته ترکیب جذاب گوته و داستایوفسکی در هنگام مشاهده نمایش مخصوصا در میانه آن برای من شوقی وصف ناپذیر داشت.
فروید بر این باور است که برادران کارامازوف بهترین رمان همه زمانهاست و فاوست نیز طرفداران بزرگی چون لوکاچ را به همراه دارد، خود برادران کارامازوف یک اثر کاملا ناب از داستایوفسکی است که بیشتر تم کارهای روانشناختی دارد اما این اثر یک رویه مجزا تر است، داستایوفسکی اینجا بیش از هر چیز یک فیلسوف اجتماعی است، یک جامعه شناس است و مهمتر از همه در اینجا در قامت یک جامعه شناس دین قرار میگیرد. قدسی زدایی، پدرکشی و ساخت اجتماعی در این اثر همانند یک سونات موسیقی به خوبی کنار هم قرار میگیرد و به گمانم اجرا نیز در این مهم به خوبی موفق بوده، حتی در شخصیت پردازی آنها، به خوبی دلقکهای اشرافیت، تکنوکراتها، مردم احساسی، دینداران، لومپن پرولتاریا، روشنفکران و .... برایم ملموس بود. از سویی دیگر تز دولت به مثابه یک ایدئولوژی ( دین) نیز که حضورش چشمک زنان بود جذابیت زیادی داشت و این همسویی متن و اجرا را دوست داشتم.بحث نامیرایی و یا ناتمامی به زیبایی هرچه تمام تر بیان میشود و به خوبی دیالکتیک تراژیک صدای خدا یا ندای شیطان بسط داده میشود. شاید در پایان این قسمت این نقل از خود کتاب خالی از لطف نباشد، اگر خدا وجود نداشته باشد، باید اختراعش کرد.
دقیقا در همین نقطه است که پای گوته و فاوست هم به داستان باز میشود و بحث تطور، تکامل، آگاهی و من (به مثابه یک هویت اجتماعی) شکل میگیرد که آگاهی انسان به دامنه معانی آنها نزدیک می شود و دانش از واقعیت های اجتماعی بر مقیاس مطلق های اخلاقی قرار می گیرد، چیزی که بیشتر از هرچیز در بحث آگاهی هگل میبینیم. شاید بتوان اشاره کرد که هگل هم برای نشان دادن فرایند شکلگیریِ آگاهی، از موضوع یا ابژهی تجربهای که آدمی در خود (آگاهی، ذهن و یا جان خود) کسب میکند، بهمثابه خودِ بیگانه یاد میکند. چیزی که به قولی میتوان آنرا دگر شدن، در قبال خویشتنِ (خویشتن خود) میداند. به هرروی خود اجرا نیز برای من صحبت از یک آگاهی در جریان داشت از یک شکل گیری هویت نوین از یک هستی دیالکتیکی، و دقیقا شبیه آنچه هگل از هستی در حرکت سخن میگوید و معتقد است که نمیتوان به هستی بلاواسطه نگریست و آنچه هست خود در حرکت منطقی، فلسفی، تاریخی پدیدارشناختی شکل میگیرد.
به هرتقدیر ما شاهد یک روایتی که از کوته نظری و بی مایگی هستیم که جای خود را به خودآیینی و به دست گرفتن سرنوشت داده است. هر چند که این تحولات هویتی و آگاهی بخش که ابعا تاریخی-جهانی دارد، هر گز فارغ از ناملایمات و نابسامانی ها نخواهد بود، اما نجات، رهایی و رستگاری در نهایت ممکن میشود.
خب در آخر اشاره ای هم به بازیهای خوب نمایش داشته باشم که خوب سرامد آنها شاید برای تیاتر دوستان حامد رسولی و میلاد شجره بود اما به گمانم تقریبا یک کار یکدست را مشاهده میکنید و تقریبا سطح بازیها برابر است، تنها برخی از دیگران تجربه بیشتری داشتند.
در نهایت با توجه به زمان اجرا و ظرافتهای موجود در متن و ایجاد یک فضای صحیح نمایشی این اجرا برای من امتیاز کامل را داشت.
گروه اجرایی مانا و برقرار باشید.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️