در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا پرهان درباره نمایش دلغک: دلقکی که دلغک شد! اگر کودکی در خانه دارید، تماشای این اثر شریف به ش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:17:50
دلقکی که دلغک شد!

اگر کودکی در خانه دارید، تماشای این اثر شریف به شدت پیشنهاد می شود
و اگر سالهاست کودکی خود را فراموش کرده اید، تماشای این ... دیدن ادامه ›› اثر غریب به شدت پیشنهاد می شود

کودکی برای شاد کردن مردم، دلقک می شود. همۀ صحنۀ نمایش را (همۀ سرزمینش را) در پی یک دماغ سرخ جستجو می کند، دماغی که لازمۀ هر دلقک است، لکن این دماغ سرخ، سر سبزش را نشانه رفته است. دلقک به استخدام سیرک درمی آید تا با به ارمغان آوردن شادی، منجی مردم خسته اش شود. اما دلقک کم کم درمی یابد که همۀ منفعت خنداندن مردم، تنها متعلق به یک نفر است: رئیس!
دلقک آگاه می شود که حرفه اش چیزی جز شکلک درآوردن های بیهوده و متعاقباً خنده های بیهوده تر تماشاچیان نیست. اما رئیس نیز اجازه نخواهد که او دیگر دلقک نباشد. گویا در این سیرک بزرگ، آن که دلقک می شود، راه بازگشتی ندارد. قوانین سیرک مشخص است: یک دلقک حق ندارد آرزو کند، حق ندارد عاشق شود و حق ندارد به کودکی اش فکر کند، او فقط باید با ادا و اطوارهایش دیگران را بخنداند، همین. و اینجاست که دلقکِ قصه، در دوراهی بزرگی گرفتار می آید: دلقک ماندن به زیر سلطۀ رئیس، و یا دلقک نماندن و طغیان بر علیه رئیس.
همۀ صحنۀ این نمایش از جنس کارتن است. کارتنی که در گذر زندگی مان وظیفۀ کوچ از خانۀ قدیم به خانۀ جدید را بر عهده داشته است. دلقکی که در این سیرک، در چمدانی از جنس کارتن آشیانه کرده است تا تحت فرمان رئیس، بتواند صاحب شغلی و درآمدی باشد. او شبانه سر از چمدان بیرون می آورد و هراسان و پنهانی، آرزوهای کودکی اش را به یاد می آورد. - به یاد آوردن! - همان کنشی که رئیس هرگز تاب تحمل آن را ندارد. پس نیروهای سانسور سر می رسند. نیروهایی که تمام کله شان فقط یک چشم است. نه از مغز خبری هست، نه گوش و نه دهان، فقط یک چشم برای ثبت تخطی از قانون رئیس. اما دلقک در چمدان تنگ خویش، خسته از خفقان و سلطۀ رئیس، سودایی بزرگ در سر دارد، سودایی به ظاهر دست نیافتنی، همچون پوستر نمایش: پرواز با بالی از جنس کارتن های پاره!

تخطی از قانون، قانونی که امری ضروری تلقی می شود (بالاخص برای کودکان). حال نمایش دیوانه وار خطوط زوار دررفتۀ ذهن کودک را پاره می کند و از پس تقبیح صدای رئیس (آن صدای خداگونۀ بالادستی)، استقلالی را به کودک پیشنهاد می دهد که بچه ها را گیج و گنگ از سالن به خانه شان روانه می کند (انصافاً سکوت معنادار کودکان در سالن نمایش ستودنی ست!). کودکان پس از تماشای نمایش، همچون گنگ های خواب دیده، با جهانی جدید در جدل اند. جهانی که می گوید: آرزو کن، برای آرزویت بجنگ، از رئیس نترس و اگر همۀ سرزمینت "دلقک" شدند، تو "دلغک" باش!

دستاورد بزرگ دیگر این نمایش برای کودکان (فارغ از محتوا) فرم بصری نمایش است. در این نمایش خبری از رقص و آوازهای مرسوم نمایش کودکان نیست. خبری از رنگ و لعاب مهدکودک وار نیست. تمامی قواعد ذهنی کودکان در مواجهه با یک تئاتر کودک به هم می ریزد اما نمایش با ظرافتی مثال زدنی کماکان در قالب تئاتر کودک باقی می ماند. پانتومیم های تمرین شده باعث می شود که کودک، جهان نمایش را بپذیرد و متعاقباً به جای خنده و سرگرمی به تفکری ترسناک دعوت شود. نمایش (حداقل به لحاظ شکلی و بصری) برای کودک به مثابه پله ای ارزشمند است در جهت رسیدن به تئاتر جدی و تفکربرانگیز.
یک خسته نباشید صمیمانه به گروه پرتلاش این نمایش، که ظاهرا هیچ چیز (از درآمد ناچیز تئاتر کودک تا صندلی های خالیِ سالنِ مهجور پارک لاله) باعث نشده است شرافتشان را از یاد ببرند...


تماشای این نمایش واجب شد
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
به عنوان کسی که همین امروز برای بار دوازدهم تماشاگر این نمایش بودم اگر یک چیز حالا بیشتر از خود #دلغک به دلم نشسته باشه این متن شما درباره‌ی دلغک هست. به سهم خودم قدردانم که نوشتید 🙏💙🕊
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
آقای پرهان ممنون از نوشته تان. کلید این نمایش دست شماست 🙏🌷
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید