در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هستي فلاح درباره نمایش بک تو بلک: مدت ها بود که دلم می خواست برای بک تو بلک بنویسم و این حس رو تا ابد ای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:48:31
مدت ها بود که دلم می خواست برای بک تو بلک بنویسم و این حس رو تا ابد اینجا موندگار کنم اما حقیقتاً بعد از هر بار دیدنش ، ترجیح می دادم با خودم و حسی که بعد از بک تو بلک درون قلبم موندگار می شه خلوت کنم .
بارها گفتم و باز هم می گم که من به بک تو بلک ، به چشم یک تراپی نگاه می کنم . به چشم جلسات مشاوره . هربار که از سالن یک شهرزاد میام بیرون دوباره میام توی تیوال و باز هم بلیتش رو می خرم . چرا که روحم به دیدن بک تو بلک اعتیاد پیدا کرده و در راستای آرامش ، به دیدنش پناه می برم .
کاری ندارم اگر هر انتقادی به این اجرا شده ، چه عادلانه و چه ناعادلانه .
تک تک لحظه های این اجرا رو می شه با پوست و گوشت لمس کرد. میشه با چشمای اشکی خندید .
بک تو بلک تورو با خود خود واقعیت مواجه می کنه . همون خودی که هممون مدت هاست در انفرادی وجودموم حبسش کردیم . همون خود درونمون که درست مثل علی تنهاست..
توی ده دقیقه ی انفرادی پایان نمایش ( که نمی دونم چطور بعضیا دلشون میاد توی اون ده دقیقه کله شونو بکنن توی گوشیشون ! ) ، تو به قعر وجود خودت میرسی . به همون خودِ واقعیت .
اولین باری که توی اسفند ١٤٠٠ این اجرارو قرار بود ببینم ، فکر نمی کردم که یک فرد با دو تا صدا و یک چهارپایه ، بتونن ... دیدن ادامه ›› ٧٠-٨٠ دقیقه منو با خودشون همراه کنن اما جوری من رو جزئی از خودشون کردن که حالا بلیت اجرا برای بار ششم توی دستمه .
علی خودِ ماییم . همه ی ما ، که توی زندان درون خودمون حبس شدیم و برای بقا می جنگیم و دل بستیم به ساده ترین کارها که احساس زنده بودن کنیم ، مثل علی که روزی هزاربار نوشته های روی خمیر دندونو می خونه ..
هربار که می رم اجرارو می بینم ، توی اون ده دقیقه روحم به زنده ترین و خالص ترین حالت ممکنش می رسه . هر بار گریه امونم رو می بره اما ارزش حس و حال بعد از اجرا رو داره . از در سالن که میام بیرون احساس سبکی مفرطی دارم . احساس آزادی ، اما موقت:))
اگه امکانش برام فراهم میبود شاید هرشب به تماشای این اجرا مینشستم . با تک تک دیالوگ های این نمایش می شه زندگی کرد که البته این توانایی سجاد افشاریان رو در نویسندگی میرسونه . دیالوگ ها گویی تمام حرف هایین که همه ی ما در طول زندگیمون میخواستیم بزنیم اما نمیدونستیم چطور کلمات رو کنار هم بچینیم تا حق مطلب ادا بشه .
از زمان شرقی غمگین دنبال کننده ی پر و پا قرص سجاد افشاریانم و شاهد پیشرفتی که توی بک تو بلک به شدت هویداست و نشون دهنده ی میزان شایستگی و توانایی سجاد افشاریانه .
و در نهایت شش ماه و چه بسا بیشتر ، هر شب زندگی کردن روی اون صحنه ، تک و تنها ، کار ساده ای نیست و گمان نمیکنم که هرکسی از پسش بربیاد .
احسنت و خسته نباشید می گم به تمامی عوامل این اجرا و بک تو بلک رو به شدت توصیه میکنم به هرکسی که هنوز این اجرا رو ندیده / روح هممون به دیدن بک تو بلک نیاز داره .
🤟
حالا من باید برای چشمهایت “و ان یکاد” بخوانم:
“وَ یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنون”
مجنون منم این روزها در میانِ میان وعده های جنون.
“وَ ما هُوَ اِلّا ذکرُ لِلعالَمین” مجنونم! مرا وعده دیداری بده در یک صبح به بوسیدن دستهات……

"سجاد افشاریان"
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
چقدر خوب و کامل نوشتید...
تک تک جملاتتون قلبم رو لمس کردن، چون من هم دقیقا همین احساسات رو تجربه کردم.
احساساتی که برای همیشه یکسری دیدگاه هام رو درباره زندگی تغییر دادن...
پذیرش ماهیت رنج آورِ زندگی خیلی درد داشت اما با کمک این نمایش برام راحت تر شد و من تا همیشه این کوله بار از تجربه دو بار دیدنِ بک تو بلک رو با عشق به همراهِ خودم حمل ... دیدن ادامه ›› خواهم کرد.

پ.ن: از خوبِ روزگار، خوندن کتاب "زنده باد زندگی" تو مترو درباره زیست رنج آورِ فریدا و در مسیر رسیدن به پردیس تئاتر شهرزاد این قاب غمناک اما زیبای پذیرش رو برام کاملتر کرد...
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
حالا من باید برای چشمهایت “و ان یکاد” بخوانم: “وَ یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنون” مجنون منم این روزها در میانِ میان وعده های جنون. “وَ ما هُوَ اِلّا ذکرُ لِلعالَمین” مجنونم! مرا وعده دیداری ...
آخ آخ ..
حالا من در خانه راه می روم و هوایی که تو جا گذاشتی را نفس می کشم . آخر کجا روم که یادت نباشد و یادت نیایم :))
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید