خسته نباشید. سرگرم کننده بود.
نور و صدا و اکت ها ناهماهنگی هایی داشت. شروع موسیقی گاهی اوقات همزمان با گفتگوی بازیگران بود.
کاراکتر امیر علی با پیانیسته خراب شده بود جوری که اینگار راوی پیانیست دانای کلی بود که هدفش کلا روایت امیر علی بود. چه بهتر بود فقط پیانوشو میزد و این کار رو به فرشاد که وظیفش همین بود میسپرد.
داستان دهه شصت رو اینجور روایت میکرد: آدمهای ساده، آرزو مدار، سطحی، دارای ضعف شدید فرهنگی دز در میان جنگ. به همراه عشق بازی نویسنده در مورد چیزهایی که خودش باهاشون خاطره داره و دلش براشون ضعف رفته. گریم واقعا ضعیف و بی ربط بود و طراحی لباس نیز ضعیف بود.
داستان رو به عقب روایت میشد ولی گویی صحنه های ما پیوسته بود به عبارتی تاریخ رو منقطع روایت میکرد نه پیوسته.
تیم بازیگری مردان ضعیف بود فرشاد کلا پرت بود کارکتر رو نپذیرفته بود. اون دوتایی دیگه از فرشاد بهتر بودن ولی هم در ادای کلمات مشکل داشتن
... دیدن ادامه ››
هم در بازی بدنی. پذیرفتن کاراکتر به این معنی هستش که بدن و کلام با توجه به کاراکتری که روایت میشه باید شکل بگیره لحن سازی صورت نگرفته بود و بازیگران متناسب با موقعیتی که قصد بازیش داشتن از تیپ استفاده میکردند تیپ هایی که به شخصیت نمیخورد و جدا بودن مشخص بود.
تیم بازیگران زن: بازی قابل قبولی داشتن هرچند بازی های بدنی مشکل داشت و بیش از حد اگزجره بازی میکردن. اگر هم کارگردان برای این سبک از بازی دنبال کانتکس خاصی بود باید بگم نتوانسته بود کانتکس رو اجرا کنه.
راضیم از تئاتری که دیدم چون واقعیت تئاتر ما همینه و باید توقع رو پایین آورد.