میشود ساعت ها شایدم روزها درباره نمایش غلامرضا لبخندی صحبت کرد،از متن تا کارگردانی تا بازیها تا…،ولی واقعا در چند سطر از این اثرِ هنری نوشتن اجحاف به کلیت این اجراست که پیشاپیش از نویسنده،کارگردان و همه اعضای گروه مجری عذرخواهی میکنم؛
در مبحث نویسندگی وقتی روایتی مستند از یک حادثه اجتماعی داریم، آن هم با مستندات متفاوت و با وجود سالها گذرِ زمان،پا گذاشتن بر روی لبه تیغ است؛باید در نوشتار بی طرف بمانی،احساسات را کنار بگذاری و صرفا روایتی زشت و زیبا از کلیت ماجرا داشته باشی و مخاطب را درون متن غرق کنی و قضاوت را به عهده بیننده بگذاری که کاری بس دشوار است که کهبد تاراج عزیز بخوبی از پس آن بر آمده است؛
و یا در مقامِ کارگردان روایت را در مدیوم تئاتر به تصویر کشیدن و به تمامِ زوایای این اتفاق در تک لوکیشن(دکور) پرداختن باید رقصی دلنشین بین بازیگر،دیالوگ،نور و موزیک صورت گیرد که مخاطب با آن همسو شود و چشم از صحنه بر ندارد که واقعا هنر میخواهد و باز هم دست مریزاد دارد کارگردان…
و حال تکمیل کننده این تکه های پازل در کنار یکدیگر؛
بازیهای روان،اندازه و آگاهانه؛
طراحی صحنه ساده فارغ از گُلدرشتی و بزرگنمایی حتی در نشان دادن طناب دار! فقط با یک پیکان که خیلی هوشمندانه برای بازی گرفتن به دو تکه تقسیم
... دیدن ادامه ››
شده است؛
موسیقی در خدمت کار،بخصوص ضرب آهنگِ پایانی،
نورپردازی هندسی(مستطیل،دایره) کار که بشدت به فضاسازی صحنه کمک میکرد…همه و همه باعث شد تا از تماشای نمایش غلامرضا لبخندی لذت ببری،با تک تک شخصیت ها همزاد پنداری کنی..گاه اشک به چشمانت بیاید،گاه به فکر فرو روی،گاه وحشت وجودت را فرا بگیرد و گاه دلت بخواهد به وسط صحنه بروی و با تمامِ خشم ات خودت از غلامرضا انتقام بگیری و با دستانت خفه اش کنی…
خلاصه مطلب غلامرضا لبخندی تا مدت ها مخاطب را به فکر فرو می برد…
خدا قوت و عرض خسته نباشید جانانه به کهبدخانِ تاراج و بازیگران درجه یک و همه عوامل اجرایی این نمایش…
۵ از ۵ شاید کمترین قدردانی مخاطب به این اثر اجتماعی و تاثیرگذار باشد.
درود..♥️🎭