در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسن جوادی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:27:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
حسن جوادی (hjavadi)
درباره نمایش دروغ i
نمایشی جذاب و دیدنی بود خصوصا با دراماتورژی قابل توجه جناب هاشمی عزیز که انصافا نمایش جذاب و در خور توجهی رو ساخته بودند.
یک چالش همیشگی و پایان ناپذیر بین حقیقت و دروغ که هیچگاه پایان ندارد! چه بین زوج ها و چه با اطرافیان در تمامی صحنه های زندگی!
چقدر زیبا و تامل بر انگیز به همه نشان دادند که تا چه اندازه از شنیدن و دانستن حقیقت فراری هستیم و ناخرسند! و تا چه اندازه زیبا نشان دادند که چقدر به دروغ بیشتر مانوسیم!
بازی جناب هاشمی را از همه بیشتر دوست داشتم.
حسن جوادی (hjavadi)
درباره نمایش سیزیف i
عجب نمایش جالب، عجیب، میخکوب کننده و خوبی بود! با اینکه دو سه روزی از تماشای این نمایش میگذره، هنوز در حال و هوای آشفتگی کابوس وار این نمایش و نمایش خیره کننده بازیگران دوست داشتنی این نمایش هستم. چقدر جسورانه با خودش، پارتنرش و حتی تماشاگران در تعامل است این جناب گرجی! با آن صدای رسا و کوک و جذابش چقدر خوب کلمات و معنای آنها را بازی می کند و بیان می کند.
شاید بهتر بود به جای سیزیف نام کابوس رو برای این نمایش انتخاب می کردند؛ تنها وجه مشترکی که بین این نمایش و افسانه سیزیف به نظرم میرسه، تکرار پایان ناپذیر کابوسها و زایش و مرگ شخصیتها روی صحنه است.
متن نمایش به همان اندازه کابوسها وحشت آور و دلهره آورند، واقعا جای تبریک دارد برای نویسنده که اثر ارزشمندی به جای گذاشتند. بازیگران هم انصافا چقدر خوب تونستند این متن سنگین و آشفته رو با این زمان نسبتا طولانی نمایش به اجرا در بیاورند.
میزانسنها بسیار عالی و کاملا گویا و منتقل کننده حال و هوای پریشانی و گیج کنندگی یک کابوس تکرار شدنی مرگ آور و واقعی هستند.
به تمامی عوامل این نمایش تبریک میگم و دستانشان را می فشارم.
سلام دوستان و هنراهان عزیز. من چندین بار سعی کردم بلیط تهیه کنم اما موفق نشدم.
لطفا اگر کسی بلیط اضافی یا لغو برنامه داره لطفا به بنده اطلاع دهند. با تشکر
آقای سوبژه (محمد لهاک) این را خواند
یلدا معصوم، آذرمهر و Negin Fooladi این را دوست دارند
من هم التماس دعا دارم
۲۳ اسفند ۱۳۹۷
سلام خانم نوری عزیز و بزرگوار. نوروز بر شما مبارک و فرخنده باد
زبان من قاصر است در مقابل این همه لطف و بزرگواری شما و هزاران افسوس در دل که نتوانستم از این لطف بی کران شما بهره مند باشم.
گرفتاری ها و سردر گمی های هیچ و پوچ مربوط به آخر سال باعث شد که از دیوار تیوال کاملا غافل شوم و از آنجا که امیدی در دل نداشتم تا بلیط آن نمایش را به دست آورم، پاک فراموش کردم ماجرا را! اما غفلت بزرگتر، لطف دوستان و همراهان بزرگ منش و با مرامی چون شما بود که هرگز به مخیله ناقص بنده هم خطور نکرد که ممکن است چنین لطف بزرگی شامل حالم شود!
در هر صورت لطف و بزرگواری شما بر جای ماند و شرمندگی و افسوس من!
امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم محبت و عنایت شما را به نیکی پاسخ دهم.
ایام پرشور و نشاط آور بهار بر شما خجسته باد. شاد باشید و پاینده
۰۵ فروردین ۱۳۹۸
سلام آقای جوادی گرامی. سال نوی شما هم مبارک باشه.

کاری نکردم، بزرگوارید.
امیدوارم که به زودی دوباره اجرا برن و بتونید ببینید کار رو.

سال خوبی داشته باشید.
۱۶ فروردین ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در مجموع نمایش خوب و قابل قبولی بود. از تماشای آن لذت بردم.
دکور نمایش در نوع خودش خیلی جالب و متفاوت بود و فضای داستان رو به خوبی منتقل میکرد. استفاده از نور و صدای محیطی هم خیلی خوب بود.
در مورد بازی ها باید بگم که بازی آقای شادمان و خانم حبیبی از همه بهتر و باور پذیرتر بود. نقش خودشون رو بازی نکردند، گویی زندگی کردند. وقتی در پایان نمایش اشک جاری شده روی صورت آنها را می بینی، متوجه می شوی که تا چه اندازه نقش خودشان را زندگی کرده اند. سایر بازی ها خیلی تصنعی بود و بازیگر خیلی زحمت زیادی می کشید تا نقش را ایفا کند!
و اما داستان نمایش، داستانی جالب و جسورانه که در نوع خود گاهی از خطوط قرمز هم عبور می کرد و تماشاگر را با خود همراه میکرد. مطرح کردن داستان نمایش با موضوع شراب جسارتی می خواهد که هر کسی ندارد. نان را به نرخ روز خوردن آن هم برای اقشاری که قدرت در دست آنها است، موضوعی است که مطرح کردن آن جرات می خواهد.
زندگی اخلاق مدارانه و گاهی آب کشیدن جا نماز واقعا نقشی است که اکثر ما انسانها هر روز و هر روز ماسک آن را به چهره می زنیم و شخصیت کاسب کارانه خود را پشت آن پنهان می کنیم. ای کاش یاد بگیریم که خودمان باشیم و به دیگران هم اجازه دهیم خودشان باشند.
مردم تحت فشار که قرار بگیرند، تغییر نمی کنند، ماسک صورتشان را عوض می کنند.
Negin Fooladi و حمیدرضا مرادی این را خواندند
آذرمهر و Nazanin Shadmani این را دوست دارند
بلہ کاملا درستہ آقای شادمان واقعا خیییلی طبیعی و باورپذیر بازی میکنن و بہ قول شما اون نقش رو زندگی میکنن طوری کہ مخاطب اصلا فکر نمیکنہ کہ این یک نمایش یا فیلمہ و حتی مخاطب با ایشون و قصہ نمایش ھمراہ میشہ و این خیییلی امتیاز بزرگیہ واقعا از صمیم قلبم بہ ایشون خستہ نباشید میگم و آرزوی بھترین ھا رو براشون دارم.
۲۱ فروردین ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی خوب و عالی بود اما چند نکته را لازم میدانم مطرح کنم.
در مورد نمایش:
من در این نمایش کاملا خودم را بازیافتم. خیلی از آرزوهایی که هرگز محقق نشدند و تبدیل به حسرت و آه شدند شبیه شخصیت تئاتر خرده نان بود. گویی سرنوشت محتوم اکثر ما همین است! آرزوهایی که بر باد میروند و جالب اینجا که برایش بهانه ای هم میتراشیم و خودمان توجیه میکنیم! محافظه کار می شویم و حتی جرات مخالفت با همسرمان را و گفتن آنچه در دل داریم را پیدا نمیکنیم! بازی خوب رضا بهبودی انقدر خوب بود که بتواند بازی ضعیف تر و پر از تپق خانم اقبال نژاد را پوشش دهد. و نکته ای که به نظرم خیلی جلب نظر کرد، برخورد مبادی آداب جناب سلیمانی بود که در نوع خودش منحصر به فرد بود.
در مورد تماشاگران:
هرگز متوجه نمیشوم در نمایشی که موضوعش بحرانها و چالشهای جسمی و فکری و روحی انسان در میان سالی است آیا دستمایه خنده هایی است که صدای قهقهه آن سالن را به هم بریزد؟! شاید تلخندهایی بر روی لب بیاید آن هم از سر تجربه های مشابهی از سر هم ذات پنداری با شخصیت نمایش، اما خنده های سرخوشانه را بر نمی تابد!
در مجموع نمایش در خور توجهی بود که حداقل پس از دیدن آن تا ندتی با ماجرای آن درگیر خواهی بود و تماشگر را به مروری هرچند سریع به گذشته خود و ارزیابی زندگی گذشته اش خواهد کرد
درود بر شما جناب جوادی ... نکاتی که درباره ی نمایش اشاره کردید برای ما ارزشمند است ... موفق باشید ...
۱۵ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حسن جوادی (hjavadi)
درباره گیم تئاتر غیرمنتظره i
با تمام اشتیاقی که داشتم بالاخره موفق شدم این گیم تئاتر رو تجربه کنم!
به واقع عنوان غیر منتظره، عنوانی بسیار هوشمندانه و برازنده برای این گیم تئاتر است. این نمایش که فقط برای یک نفر که شما هستید اجرا می شود، شما را در فضایی قرار می دهد که هرچند نمایش است، اما سعی دارد مخاطب را به تجربه ای ناب و رئال از موضوع نمایش بکشاند.
شش مرحله جداگانه طراحی شده که در هر مرحله شما با یک شخصیت خاص مواجه می شوید و باید با او در نمایش همراه شوید! شروع کنید به بازی کردن! می توانید شخصیت واقعی خودتان را بازی کنید یعنی خودتان باشید؛ و یا می توانید یک شخصیت خیالی برای خودتان بسازید و در تقابل با شخص مقابلتان قرار دهید. هر بار که با هریک از این شخصیتها مواجه می شوید و با آنها به صحبت و بازی می پردازید، شما را در شرایط رئالیستی از یک مشکل و درد موجود در اطراف ما در جامعه قرار می دهند. گویی که هریک از آنها قاصدان پردرد و رنج مشکلات این جامعه هستند. (به قول اخوان، قاصد تجربه های همه تلخ، و دلم می گوید که دروغی تو دروغ، که فریبی تو فریب!) پس از گذر از شش مرحله و تجربه ای ناب و نزدیک از شش مشکل موجود در جامعه، شما در معرض یک انتخاب قرار می گیرید! یک انتخاب که اگر درست باشد شما را به مرحله هفتم ویک شخصیت جدید (یک مشکل جدید) می رساند، یا مسیری را انتخاب می کنید که از بازی خارج می شوید.
در هر یک از این هفت مرحله، با هفت مشکل متفاوت و عمیق در جامعه برخورد میکنید و اینجاست که گویی در یک شرایط واقعی قرار می گیرید. اینجاست که هر فرد یک محک جدی می خورد. اگر واقعا ما با چنین مشکلی روبرو شویم چه خواهیم کرد؟ چه رفتاری را از خود بروز خواهید داد؟ چه انتخابی ... دیدن ادامه ›› خواهید کرد؟
این بازی-نمایش یا همان گیم تئاتر، حس عجیب و جالبی را در مخاطب ایجاد می کند. هر مرحله و مواجهه با هر فرد با مشکل خاصش، مخاطب را در یک حس و فضای اگزیستانسیالیستی فرو می برد. خودت هستی و خودت؛ خودت هستی و انتخابت؛ با هر انتخاب می توانی مشکلی را تسکین دهی یا به آن دامن بزنی و نمکی به زخمی بپاشی!
شاید پیام اصلی این نمایش همین باشد!
شاید هم باز به قول اخوان:
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد!
نمایش بوف نه چندان کور!
نمایشی نسبتا خوب و درخور توجه که با نگاهی جدید و متفاوت به مسئله ی صادق هدایت نگاه میکند و البته محمد علی سجادی در این نگاه سعی دارد برخی زوایای پنهان و رازآلود آن را واکاوی و آشکار سازد.
این نمایش نگاهی دوباره دارد به مسئله سرگشتگی انسان در رابطه با جامعه ی درگیر با آداب و پای بست های سنتی و آزادیهای طبیعی ره آورد مدرنیسم که در نهایت این انسان است که ماهیت و ذات وجودی خود را گم میکند و به پوچی مطلق می رسد!
نکته جالب توجه این نمایش این بود که کارکتر اصلی (که گاهی پسر هدایت بود و گاهی خود هدایت) درحالی که سعی می شود به عنوان شخصیتی منزوی، معلول، خشک و به دور از آداب اجتماعی معرفی شود، هر بار که به احساسات واقعی و درونی خودش نزدیک می شد، گویی که از تمام محدودیتها و معلولیتها رهایی می یابد؛ گویی بوفی که همه کورش می خوانند، چندان هم کور نیست!