در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ع.ح.س | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:04:24
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام دوستان
از این به بعد شعرهام رو اینجا می ذارم
https://www.facebook.com/abbashakisima

از: خود
یعنی اینجا دیگه شعر نمیزارید !؟
۲۲ بهمن ۱۳۹۲
یعنی تو تیوال دیگه نمی ذارین ؟
۲۲ بهمن ۱۳۹۲
با اجازتون
۲۲ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آتشی دارم به سر این بار هم بر سان شمع
محفلم اما چه هنگامی که یک پروانه نیست

از: خود
دور آتش دور می گردم بسی دیوانه وار

نرگس و شهلای لیلایم بجز افسانه نیست

..........
بر شاعر شیرین بیان درود...درود
۲۰ بهمن ۱۳۹۲
ممنون جناب صدری
۲۰ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ز ریش ریش حریر دل و سیاهی روزم
عجب مدار که عمریست همنشین دواتم

از: خود
نا خواهری قرمز و شیرین سیب ها
اسلیمی مشوش قوم نجیب ها
باران جل جلی و به خوناب می چکی
امید من ز گردش دور نسیب ها
تیغ خجند و لعل یمانی به یک وجب
خوش موطنی برای تمام غریب ها
هم کشتی منات عتیقی به سومنات
برمانده یادگار فراز و نشیب ها
چون پوزخند سخره ی دهری حکیم وار
بر رفته و نیامده ی دلفریب ها
انگشت بر دهان و به گل مانده کرده ای
با ... دیدن ادامه ›› دست درد من همه صنف طبیب ها
فهم از چرای منطق بلبل نکرده اند
از نامعاصری همه گان ادیب ها
از خلق تا به حشر به یمن تو خوانده اند
هم بلبلان هم همه ی عندلیب ها
دیگر ملال مستمعان نیست بعد از این
فن سخن وری به زبان خطیب ها
با قامتت خمیدگی ام را سبب شدی
با خرمنت تداوم نعم الحسیب ها
در کاشغر به عمرو و به زیدم نظر نبود
در ارشلیم بر سکنات صلیب ها
ابحار هفتگانه تحمل نمی کنند
ابراند اگر برون فکنم این لحیب ها
مجنون نکته دان تری از من سزای توست
گم بادم از تذاکر نام خطیب ها
حرف نداشت..واقعا عالی بود...به وجد اومدم..
نمیتونم با چندکلمه بهتون آفرین بگم...
.............
بسیارمتشکرم از شاعر شیرین بیان
آقای حکیم
۱۶ بهمن ۱۳۹۲
بسیار زیبا....سپاس
۱۷ بهمن ۱۳۹۲
ممنون آقای آتشبار
۱۸ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از مدرسه ی عقل بجایی نرسیدیم
در مصطبه عشق شرابی نکشیدیم
پروانه نگشتیم که تاری نتنیدیم
افسوس که نا پیله ی خود را ندریدیم


از: خود
خیلی قشنگه
........
مرسی آقای حکیم
۱۷ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسقبال آخرین غزل خانم کهربائیان با مطلع

برای دیدن روی تو استخاره گرفتم
چنان که خواسته بودم نشد، دوباره گرفتم

...........................................................

چرا برای چنین خیر استخاره گرفتی
عجب نمودی از این خیر ، کان دوباره گرفتی

میان برکه شبانگه گره ز جامه گشودی
خود التفات نبودت چه جز ... دیدن ادامه ›› ستاره گرفتی

گوزن پیر همه عمر در هوای تو بوده
کمند کهنه گشادی و وی دوباره گرفتی

هزار تعبیه کردی مرا جنون زده بینی
مرا جنون زده دیدی و در کناره گرفتی

حرام کهنه ز غم دیده ی فتاده ستاندی
حلال سینه ی مادر زشیرخواره گرفتی

کنار مادر انگور مثل دایه نشستی
ولی ز شیره ی جان من این عصاره گرفتی

به تیر آه من از فیض طوف خانه بماندی
وبال من نگشادی، نایب الزیاره گرفتی
خیلی ممنون آقای حکیم سیما، شرمندم کردین :)
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
احسنت آقای حکیم سیما...
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
ممنون جناب اسماعیلی
ممنون جناب صدری
ممنون جناب میلاد
۱۵ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در صدق تو ای آینه شک نیست ولی ما
اندر تو ندیدیم مگر حیرت خود را

از: خود
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!

از: سید حسن حسینی
انار ترک خورده

اناری ترک خورده
با دانه هایی نه چندان قرمز
که لهجه اش را هجا هجا زیر روسریش پنهان کرده بود
درخت انار آنقدر بلند هست تا باری بیاورد
فقط برای اینکه دستت به آن نرسد.
درخت انار آنقدر بلند هست تاباوری بیاورد
فقط برای اینکه دستت به آن نرسد. بسیار خوب بود. اگر درست فهمیده باشم مفهوم و نگاه انسان شناسانه به رسیدگی میوه ای زمینی. ممنون
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
...
روی بر می تابدو آنگه خلاصم می کند
.......
ممنونم از آقای حکیم
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
ممنون از جناب مزدک
ممنون جناب صدری
۱۰ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قبل آنکه به شام لحد رسی به سرم
به حق صحبت دیرین نشین شبی به برم
جوانی ام به هوای جوانی تو گذشت
رسد زمان چو به خاک اندرم رسی به سرم
حوالت دل غم دیده ام به غیر مکن
حیا کن از رخ زردم ز دیدگان ترم
به حق که باغ بهاری به حق که سیم تنی
به حق که برگ خزانم به حق که روی زرم
گران نبود مرا هیچگاه پند پدر
چگونه گوش بگیرم نصیحت پسرم
گلایه چون کنم ای دلنشین ز شیوه ی تو
من ... دیدن ادامه ›› از سماجت دندان خویش خون جگرم
چو عندلیب فنون سخن نمی دانم
نگو که زاغ سیاهم نگو که بی هنرم
سزای خرمن بی خود چه غیر آتش توست
هزار شکر که عمریست سرو بی ثمرم
بسیار بسیار زیبا
احسنت :)
۰۷ بهمن ۱۳۹۲
"جوانی ام به هوای جوانی تو گذشت
رسد زمان چو به خاک اندرم رسی به سرم
حوالت دل غم دیده ام به غیر مکن
حیا کن از رخ زردم ز دیدگان ترم
....
گلایه چون کنم ای دلنشین ز شیوه ی تو
من از سماجت دندان خویش خون جگرم"

خیلی زیبا و خوش آهنگ و روان سرودید. حالِ خوشی برفت. قلمتان پرتوان
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
ممنون جناب بیگ محمدی
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پایت را دوباره درآب فرو ببر
رود نه آنی است که بود
و تو نیز
اگرنه آنی که بودی
پس بودی
پس
هستی
شاید
بر سان تصویری بر دیوار غار
خانه هایی که دروازه هایشان رو به مشرق گشوده می شود
میراث معلمین چراغ به دست نیستند
وشاعرانی که به ... دیدن ادامه ›› شهرهای آرمانی وارد می شوند
چیزی برای سرودن نمی یابند
ای معلم بزرگ
بگذار پشت دروازه های آرزو بمانیم
کاری از تو ساخته نیست
اشتباه بزرگ این بود
که برسر در خانه ننوشتند
هرکس هندسه می داند
دانایی اش را پشت در بگذارد
خوش به حال کسانی که می اندیشند
مطمئن اند که می اندیشند
عدسی هایت را بتراش
عدسی هایت برای بودن کافی است
اگر هیچ تجربه ای
آن قدر توانایی ندارد
تاعلتی را دریابد
درحالی که عقربه های ساعت ها در حرکتند
و کشتی ها دردریاها فرو نمی روند
شاید
همین کافی باشد تا یقین کنیم
هرپنبه ای روزی در آتشی خواهد سوخت
......
به نمی دانم هایت ایمان بیاور
نادانی اندوخته ی بزرگی است
به آسمانی که بالای سرم است
و بذرهایی که دردرونم کاشته اند
ایمان دارم
امٌا
تا من به بذر هایم بیندیشم
تو از کونیکسبرگ رفته ای
می دانم
می دانم
دربغداد جایی برای من نیست
حتی در رباط ابوسعید
اگر نگریخته ام
راه قدس را نمی دانم
می دانم
همان طور که جاذبه
سخت مدیون سیب هاست
من نیز به چشمان تو مدیونم
توپلک می زنی
پس من هستم
فیلسوفانه بود
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
ممنون دوستان
۰۶ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر باد تر از زلف تو ایمان من است
این دفتر و دیوان پریشان من است
پس می نزن این دست پر از خالی من
سرمایه ی من خیسی چشمان من است
دوبیتیِ قدری سرودین.
۰۱ بهمن ۱۳۹۲
ممنون دوستان
۰۱ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فقط یک اشتراک لفظی بود
رنگ شرابی موهایت از اندوهی نکاست
ناگزیر بودیم بپذیریم
تقصیر قابله ها نبود
اگر کمی قبل از مرگ پدربزرگ هامان به دنیا آمدیم
ناگزیر بودیم بپذیریم
شعرهایی را که می خوانیم
به زنان نه چندان زیبایی مدیونیم
که چیزی از شعر نمی دانستند
آرزو داشتم مرا با نامی غیر از نام خودم صدا بزنی
ویرانی های بزرک
از نطفه ی آرزویی در بطن مردی زاده می شوند
قسمتم نیست که بر زلف تو دستی بکشم
از غم دل برهم لذت مستی بکشم
حاصلم چیست از این حول و هیاهوی جهان
خوش تر آن لحظه که پای از سر هستی بکشم
زورقی شب زده ام لعبت امواج نظر
پای از این لجه به در به که به جستی بکشم
فتنه ی چشم تو چون عهد به احد ازل است
جاهلم ار که به بر بار الستی بکشم
جاهلم من که خرد ورزم و با این همه لاف
سالهایی است که صد جور ز مستی بکشم
خرمنت ار چه پر آشوب سپاهی ... دیدن ادامه ›› است ولی
من نه مردم که دگر باره شکستی بکشم
بین بدین رخوت مردابی خود دلشادم
همتم نیست که موجانه فرازی و نشستی بکشم
راضیم بر قلم روز نخستین هر چند
قسمتم نیست که بر زلف تو دستی بکشم
درود بر آقای حکیم
............
همتم نیست که موجانه فرازی و نشستی بکشم...فکر کنم دنبال کلمه مناسب میگشتید و یکیشو حذف نکردید.
.......
تو این چندهفته شاعران شیرین سخن وارد تیوال شدن
۲۷ دی ۱۳۹۲
ممنون جناب صدری
تکرار دو کلمه از جهت ایجاد تضاد صورت گرفته همچنین فراز ارتباط با بیت قبل رو حفظ می کنه و نشست زنگ قافیه رو
۲۷ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به ملاقاتم آمدی
اصلاً شبیه خودت نبودی
همان قدر گرم
همان قدر دوست داشتنی
همان قدر زیبا
سرت را روی بالشم گذاشتی
گشتیم و دلیلی برای دل آزردگی یافتیم
خواهرت و ناشناسی میانسال به ملاقاتمان آمدند
با ترس از مرد میانسال رو برگرداندم
گناهانم را گردن نگرفتم
اما تو اعتراف کردی زن ها همیشه شانزده ساله باقی نمی مانند
ناگهان همه چیز به پایان رسید
از ابتدا می دانستم خواب می بینم
زیبا بود
۲۵ دی ۱۳۹۲
به به زیبا بود
.........
متشکرم از آقای حکیم
۲۶ دی ۱۳۹۲
خیلی ممنون
۲۶ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای یار بیا و شعله در طور انداز
بر این شب ظلمانی ما نور انداز
رستم ز مجاز نکته را می گویم
در کاسه ی ما شراب انگور انداز
به به آفرین
.........
متشکرم از آقاحکیم
۲۷ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شبیه ثلث شد آخر، خط شکسته ی بی خود
دمی که مشق نمودم، به یاد سرو روانت
مکنی از غم عشقت به حق ، ابا الابراتم
در آرزوی تو عمریست رشک نیل و فراتم
به وجد گرم سماع، همچنان خاموش رومم
به عجز غرق مناجات همچو پیر هراتم
مرا چه بیم و امیدی ،مرا چه رغبت و رهبی
که بر سبیل سرای تو سال ها به صراطم
ز ریش ریش حریر دل و سیاهی روزم
عجب مدار که عمریست همنشین دواتم
به گور می نروم تا تو در کنار من آیی
گمان مبر که دل آسوده ای به دور مماتم
مگیر خرده سخن دان به لفظ غامض بی خود
نهاده چرخ به روز ازل ز خیل غلاتم
سمانه کهربائیان، محمد جواد صبرجو، sanaz m.barin و امین این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید