نمایشی مهیب،تاریک و دلهره آور!
آنچه در این نمایش مشاهده می شود،بازیگری نیست،جنونِ بازیگری است.
در این نمایش دیوار چهارمی وجود ندارد!
استادی
... دیدن ادامه ››
دو بازیگر، تسلطی که بر صحنه دارند و تبهر آن ها این دیوار را در هم می شکند؛و تماشاگران خود، گویی همگی در این نمایش سهیم می شوند.که این امر تجربه ای بسیار تازه را برای تماشاگران رقم می زند.
گریم دو بازیگر به گونه ای ست که که فراموشمان می شود چه کسانی را روی صحنه می بینیم،و نازنین چنان باورپذیر بر روی صحنه حاضر می شود که الهام کردا از یاد می رود!
صابر ابر بدون هیچ دیالوگی چنان تماشاگر را به بازی می گیرد که ترس بر او حاکم می شود،این در حالی است که الهام کردا بدون آنکه نفس بکشد بی وقفه دیالوگ می گوید!
طبیعتا آنکه رمان نازنین داستایفسکی را خوانده باشد یا نمایش اول این سه گانه را دیده باشد،درک بهتری از روایت خواهد داشت،اما آنچه نازنین روایت می کند،چنان قابل درک و با جزئیات است که برای آنکه اولین بار، با این اثر اقتباسی مواجه می شود،چندان دور از درک نخواهد بود.
با هر جمله ای که نازنین می گوید یکی زخم هایی که از سر گذرانده، سر باز میکند و فضایی سنگین را رقم می زند.او انگار روایت گر رنج تمامی زنانی می شود که سکوت کرده و همیشه در جایگاه قربانی ماندند.
در این میان اما آنچه پوشیده می ماند نقشی ست که صابر ابر آن را ایفا می کند.که بدون کلام،بدون اینکه دقیقا واضح باشد او کیست،در کنار نازنین حاضر می شود.و به او در روایت گری اش کمک میکند.
تعویض لباس نازنین از سپید به سیاه،با شمایل متفاوت،نمادی از فرو رفتن او در سیاهی ست.
با اینکه او انگار از آن نقش قربانی بیرون می آید اما سیاه می شود.سیاهی که معصومیت او را بلعید بود و در نهایت جانش را می گیرد.
و در آخر دیدن این نمایش را به شخصه به آنان که میخواهند شب شان را به شادی به پایان رسانند پیشنهاد نمی کنم.چراکه فضای سنگین نمایش و آنچه در این نمایش رخ می دهد می تواند احوالات شان را درگیر کند.