در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی کشاورز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:33:38
 

فعال هنری

 ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸

فیلم کوتاه آن روبرو

۰۰٫۰
ن و ک: سمیرا کریمی

فیلم کوتاه آخر هفته

۰۰٫۰
ن و ک: الهام محمدزاده

فیلم کوتاه آلاگارسون

۰۰٫۰
ک: مصطفی کشاورز / ن: علیرضا رواده، مصطفی کشاورز

فیلم کوتاه شوفر

۸۳٫۵ فیلم کوتاه
ن و ک: رضا نجاتی
۱۰,۰۰۰ تومان

فیلم کوتاه برنو

۰۰٫۰
ک: محمد ثریا / ن: محمد ثریا، مرتضی شهبازی

فیلم کوتاه فقط برای من

۰۰٫۰
ن و ک: امیرحسین امینی یزدی

فیلم کوتاه ماهکان

۰۰٫۰
ن و ک: حسام حسینی، عباس حسین‌زاده

فیلم کوتاه کین

۰۰٫۰
ک: علی طبیبی / ن: علی طبیبی، الهه لاری

فیلم یک و نیم اسب بخار

۰۰٫۰
ک: رسول کاهانی / ن: سُرور پیروانی، حسن نجم آبادی، ...

فیلم کوتاه نان و انار

۰۰٫۰
ن و ک: مهتاب حسنی

فیلم کوتاه راه

۰۰٫۰
ن و ک: مهدی رضایی

فیلم کوتاه نیجریه

۱۰٫۰
ک: صباح گویلی / ن: آکو زندکریمی

فیلم کوتاه هیچکس خانه نیست

۰۰٫۰
ن و ک: میثم شمسی

فیلم کوتاه خاکخونی

۰۰٫۰
ن و ک: حجت حسینی

فیلم کوتاه آنارشی

۰۰٫۰
ن و ک: مجید کاظمی

فیلم کوتاه پس از پدر

۰۰٫۰
ن و ک: نوشین معراجی

فیلم کوتاه غریبه کوچک

۰۰٫۰
ن و ک: شکیلا معزی

فیلم کوتاه ماشین‌باز

۰۰٫۰
ن و ک: نصیر گل‌زاده

فیلم کوتاه خانه ماه

۰۰٫۰
ن و ک: حمیدرضا مقصودی

فیلم کوتاه کَفَر

۰۰٫۰
ن و ک: مهدی برزُکی

فیلم کوتاه نازپری

۰۰٫۰
ن و ک: محمدرضا محمدی

فیلم کوتاه آخرین وسوسه

۰۰٫۰
ن و ک: علی سعادتمند

فیلم کوتاه بازسازی یک صحنه بخصوص

۰۰٫۰ با تکنولوژی هوش مصنوعی
ک: علیرضا ربیع مقدم / ن: امیرحسین نعمتی

فیلم کوتاه چمدان

۰۰٫۰
ن و ک: آکو زندکریمی، سامان حسین‌پور

فیلم کوتاه کُر

۱۰٫۰
ن و ک: سامان حسین‌پور

فیلم کوتاه تنها کنار هم

۰۰٫۰
ن: امید میرزایی

فیلم کوتاه مرزها نمی‌میرند

۱۰٫۰
ک: حمیدرضا ارجمندی / ن: سامان حسین‌پور و آکو زندکریمی

فیلم کوتاه انگشتر

۰۰٫۰
ن و ک: رهام رسولی

فیلم کوتاه نارنجی

۰۰٫۰
ن و ک: ارمیا ربانی

فیلم کوتاه غزل

۰۰٫۰
ن و ک: فاطمه حسینی

فیلم کوتاه کَت‌وُمَن

۰۰٫۰
ن و ک: هادی شیبانی

فیلم کوتاه مدار بسته

۱۰٫۰
ک: سمیرا کریمی / ن: حسن نجم‌آبادی

فیلم کوتاه همستر

۱۰٫۰
ک: فاطیما نوفلی / ن: امیرحسن نوفلی، کیارش اردشیرپور

فیلم کوتاه رویا

۰۰٫۰
ن و ک: محمدرضا محمدی

فیلم کوتاه آمرغ

۰۰٫۰
ن و ک: محسن قزل سوفلو

فیلم کوتاه کودکان کاغذی

۰۰٫۰
ک: مصطفی کشاورز / ن: علی سلطانی، مصطفی کشاورز

فیلم کوتاه ریبوار

۱۰٫۰
ن و ک: فرگل مسروری‌راد، سید‌حسین زیتون‌نژاد

فیلم کوتاه خلیل

۰۰٫۰
ن و ک: سید پیام حسینی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
.
قصه نمایش «شالهنگ»، بسیار ساده، از دور هم جمع شدن اعضای یک خانواده، آغاز می‌شود؛ اما هر چه جلو می‌رویم، مهارت نویسنده در پرداختن به قصه‌ها، پی‌رنگ‌ها، رفتار، علت و واکنش شخصیت‌ها، چنان پیچیده؛ ولی واقعی و منطقی پرداخت می‌شود که مخاطب، خود را در دورهمی و به‌عنوان یکی از حاضرین می‌پذیرد. نویسنده (آرزو خانجانی) از ده نقش خانواده (حتی نسبی و سببی آن)، به‌راحتی نمی‌گذرد و با ردوبدل کردن دیالوگ‌های دونفره پینگ‌پنگی، چند نفره و گاه در قالب تیکه‌های کلامی بین سایرین، نکات پنهان شخصیتی و شناختی نفرات از هم را برملا می‌کند. سخت‌تر اینکه، تمام این زندگی‌ها، شخصیت‌ها و اعمالشان باید در قالب داستانی یک شبه و در یک مکان، بدون حس چیدمان یا ضرورت به مخاطب معرفی شوند و از کار بیرون نزنند.
نویسنده با دستمایه قرار دادن مشکلات روز جامعه مثل دروغ، خیانت، فضای مجازی، شرط‌بندی، مهریه، نقش پول در روابط و... در قالب روابط زناشویی و همین موارد در ارتباطات یک خانواده، خود و مخاطب را جای تک‌تک این افراد و گاه در جایگاه قضاوت برای توجیه رفتار آنان قرار می‌‌دهد؛ طوری که در بیشتر موارد می‌توان حق را به دو طرف درگیر در یک دعوا یا اختلاف داد. پرهیز از خوب و بد نشان‌دادن محض و اصرار درست بر بُعد خاکستری وجود هر انسان در موقعیت‌های مختلف خانوادگی، اجتماعی و بالطبع تصمیم‌های درست یا اشتباه ناشی از آن، سخت‌تر از ساختن و خلق قهرمان پاک و ضدقهرمان است.
کارگردان (بابک قادری) با درک درست از فضا و داستان این متن، می‌داند که قهرمان و نقش اصلی ندارد و همه بازیگرانش باید در تکمیل پازل این نمایش، دست‌به‌دست هم بدهند. او فضای خشک اجرا را با طراحی صحنه درست، به حال و پذیرایی و دو اتاق تقسیم کرده است. تماشاگر، داخل اتاق‌ها را بدون هیچ مانعی می‌بیند. ... دیدن ادامه ›› این اتاق‌ها هر کدام علاوه بر کارکرد استراحت از جلوی صحنه و تنفس برای برخی بازیگرها، کم‌کردن به‌جای نفرات در برخی صحنه‌ها، به‌خودی‌خود، داستان دارند، خلق موقعیت می‌کنند و با ذکاوت در خدمت داستان هستند (اتو، کارتن، لایو و...). ریتم کار مثل زندگی واقعی در یک خانواده به فراخور، تند و پر دیالوگ، کند و ساکن با خنده و گریه، دعوا و شوخی همراه است؛ چیدمان و حرکت بازیگران در یک نمایش بدون تعویض صحنه و دکور در زمان بالای یک ساعت و عدم خستگی تماشاگر از جمله مواردی است که هدایت و رهبری خاص خود را می‌طلبد که کارگردان این کار، به‌درستی از عهده آن برآمده است.
بازیگران، آن‌قدر با هم تمرین کرده‌اند و به جا هدایت شده‌اند که از پس یک اجرای احساسی، خنده‌دار، پر از موقعیت و درگیری با جابجایی بسیار در صحنه، بی تپق، سربلند بیرون بیایند. آنها انگار بدون تیپ و گریم، در خانه واقعی خود هستند؛ در نقش، زندگی می‌کنند؛ میوه و شیرینی می‌خورند؛ لم می‌دهند؛ می‌رقصند و... . طراحی لباس و گریم هم متناسب با شخصیت‌ها و فضای دورهمی قبل از مهمانی، همه در خدمت بازی و در نهایت باورپذیری نقش‌هاست. با این همه حُسن، واقعاً می‌توان از چند ضعف در اکت و طراحی‌ها (کارتن خالی با صدای صدای خارج صحنه گربه در فضای رئال، طبیعی نبودن چاقی مفرط کاراکتر، عدم نورپردازی اتاق‌ها، نحوه ورود بازیگر آخر و...) گذشت.
«شالهنگ» به معنی گرو، گروگان، مکر، فریب و در صفت، نافرمانی و سرکشی است. تمام مواردی که ردی از آن در داستان روابط خانوادگی این نمایش دیده می‌شود؛ اما مهم جانمایی این موارد پیچیده در محدوده زمانی یک اثر است که در «شالهنگ» به کمک توانایی نویسنده، کارگردان و مجموع عوامل، بسیار ساده و درست، میسر و اجرا شده است.


به گزارش فیلم نت نیوز،علی کشاورز نویسنده و منتقد در یادداشتی به فیلم سینمایی «درب» ساخته هادی محقق پرداخته است. او معتقدست روایت فیلم درست مثل زندگی است، همین‌قدر منطقی و سخت، همین‌قدر غیرمنطقی و معجزه‌وار.

«دِرب» که در بخش «سینمای دیگر» فیلم نت اکران آنلاین است در همان نمای اول پس از عنوان‌بندی، تکلیف خود را با تماشاگر روشن می‌کند. مردی با ناتوانی جسمی در سراشیبی دره‌ای، مشغول جمع‌آوری گیاهان دارویی است. این سخت‌کوشی در محیطی بِکر با قاب‌بندی تماشایی، همراه با صدای طبیعت منطقه، دوربینی ثابت و مشاهده‌گر، اصرار کارگردان بر نمایش کل یک اتفاق یا رفتار، بدون خُردکردن نما و کات‌های عرف سینمایی در سراسر اثر، تکرار می‌شود و درون‌مایه و جهان فیلم‌ساز را برای مخاطب مشخص می‌کند.

باید پذیرفت که «دِرب»، مخاطب خاص خود را دارد. در سینمای هنر و تجربه طبقه‌بندی می‌شود؛ ولی هادی محقق، در قامت کارگردان، هنرمندی باتجربه است. او می‌خواهد داستان تلاش مأمور برقی را برای وصل کردن برق خانه یک ناتوان جسمی و کودکی زمین‌گیر روایت کند؛ پس سراغ زیست‌بومی می‌رود که از آن شناخت دارد. در دِه یا روستایی دورافتاده‌‌ در چهار محال‌ و بختیاری، قطعاً بافت و ریتم زندگی با فضای شهر، متفاوت و قابل درنگ و مکث بیشتری است. مردی که به‌ واسطه ... دیدن ادامه ›› معلولیت برای راه‌رفتن از دستانش کمک می‌گیرد و شغلی سخت و خطرناک دارد و کم‌حرف است؛ در زمانی طولانی‌تر، در شخصیت و رفتار معرفی می‌شود. اضافه بر این‌ها، محقق، علاقه به سینمای کیارستمی و شهید ثالث را هم پنهان نمی‌کند. پس، کارگردان با علم، منطق و نگاه هنری خود، دنبال روایت داستان و شناساندن شخصیت‌هاست و هدف او، رضایت مخاطب عام و تمجید برخی منتقدان نیست.

شخصیت‌ها در این فیلم کم و بی دیالوگ، با کمک تصویر، رفتار، صدای محیط، نگاه، طراحی لباس، صحنه و نور، به‌درستی معرفی و باورپذیر می‌شوند. مثلاً با نمای اول و کوبیدن یک گیاه در حضور مشتری به شغل مرد ناتوان و با لوکیشن خانه‌ای متروکی که پنجره دیگر آن آجر و کاهگل گرفته شده و فقط قسمتی از آن قابل‌سکونت است، شُستن پسر در خانه، باز و بسته کردن فرش، سنگ‌های زیر رختخواب، فضای نمور و تک نور اتاق، به فقر شدید خانواده اشاره می‌کند.

مأمور برق، قانون‌مدار، مسئول و مهربان است؛ در جاده بی تردد، کمربند می‌بندد و راهنما می‌زند. در شهر، میز اغذیه‌فروشی را که پشت آن غذا خورده، تمیز می‌کند. لحن و رفتار او با همه، از بی‌بی که سواد ندارد تا مأمور پشت بی‌سیم، یکی است. خسیس نیست و از مناسبات بازار خبر ندارد. در تکرار کشیدن کارت برای خرید و حتی فروش بُز، باتوجه‌به احتیاج مالی، یک‌بار، چانه نمی‌زند. دیالوگ تکرارشونده او، ممنون و تنها هدف و رفتار او در کمک‌ و تعهد خلاصه می‌شود. این هدف، در نگاه معنادار او به پسربچه در چند نما، تأکید می‌شود.

باور به مروت، یاری و درک مسئولیت مأمور برق، خارج از چارچوب شغل و تکلیف، ملموس و حقیقی درآمده و این یقین در مخاطب، به‌واسطه بازی بدون اغراقِ هادی محقق است. او با شناخت کامل از کاراکتر و خود، نقش را نوشته و قطعاً در طول کار به آن افزوده است. او علاقه و عشق خود به حسین پناهی را فریاد زده است و جالب اینکه در فیزیک چهره، سادگی و بیان او، یک پناهی دیگر برای مخاطب، تداعی می‌شود. محقق در بازیگری نیز کم نمی‌گذارد و چنان در نقش مأمور برق فرو می‌رود که بدون بدل از تیر چراغ و دکل برق بالا می‌رود و از رودخانه خروشان می‌گذرد.

مردم دِه و روستا و مناسبات آنان، با بافت متراکم روستاهای دیگری که در ذهن داریم؛ متفاوت است. چون اقلیم آنان علاوه بر دورافتاده و متروک بودن از شهر، بین خودشان هم بافاصله است. اگر به فاصله خانه‌ مرد ناتوان از پیرمرد و پیرزن، فاصله خانه بی‌بی از دهیار و… توجه کنیم؛ متوجه تک خانه‌ها می‌شویم. یک دِه یا روستای متراکم خالی از سکنه در فیلم هم دلیلی می‌شود که اصولاً زندگی بی امکانات، فقر، سختی و شاید مهاجرتی در بین بوده است؛ اما مهربانی و سخت‌کوشی در این مردم، هنوز از بین نرفته است. همه باتوجه‌به گرفتاری، به هم کمک می‌کنند، سؤال نمی‌پرسند، حرف اضافه نمی‌زنند. برای حل مشکلات، کسی بود، کمک می‌گیرند و نبود، خود اقدام می‌کنند. بازیگران اصلی و غیراصلی با فکر، چهره انتخاب نشدند و مخاطب، انگار فیلم مستند محضی از روستایی با مردم بومی، شاهد است.

دوربین در این فیلم، ثابت و از لحاظ تکنیکی در بیشتر نماها آن‌قدر از عمد، مخفی، ساده و دور است که انگار تماشاگر، خود در روستا نشسته و مثلاً رد شدن دو نفر از رودخانه یا عبور یک ماشین در روز یا شب یک جاده را در زمان واقعی اتفاق و در وسعت دید چشم یک انسان، تماشا می‌کند. صدا و نور هم در جای درست به درک طبیعت محیط، بِکربودن و سادگی زیست مردم این روستا کمک کرده است. مثلاً: نور پنجره در شُستن بچه، نور چراغ ماشین در شب و بُعد فاصله با چراغ‌های شهر، نور ماشین بر خانه بی چراغ مرد در کنار نور آتش و… . صدای باد، پرنده، رودخانه، حشرات در کنار دوربین، آواز وسط فیلم و حتی موسیقی پایانی با تار و… همه در خدمت فیلم، دوربین کاشته شده و اتمسفر حاکم بر آن هستند.

در مسیر فیلم از ابتدا تا انتها، مثل یک زندگی واقعی، شاهد داستانک‌هایی هستیم: اینکه مرد، به پیرمردی در نخ‌کردن سوزن کمک کند تا جوراب پاره همسرش را در فرم طبیعت بی‌جان گونه، بدوزد. اینکه مأمور برق، مسیر را اشتباه برود تا به مرد نابینای عاشقی کمک کند؛ وسط رسالتش، گل بچیند و دست آنان را در دست هم بگذارد و با خاموش‌کردن ماشین، مکث کند، فکر کند و خلوت دو عاشق (حتی اگر در عشق نامتعارف باشند) را بر هم نزند. اینکه زنی را ببیند که بی‌سواد ولی تا دم مرگ، مسئول و امانت‌دار است؛ روی مرگ او، باید پارچه‌ای گل‌دار کشید. اینکه وسیله‌ گذر از آب، خراب شود و باید تن به رودخانه مواج بزند؛ ولی وسط جاده‌ای متروک، مردی با قاطر، بهترین تعمیرکار ماشین ‌شود. درست مثل زندگی، همین‌قدر منطقی و سخت، همین‌قدر غیرمنطقی و معجزه‌وار.

دِرب در گویش لُری به معنی زمین سِفت است. ارجاعات و مفاهیم فیلم، این معنی را می‌رساند؛ اما در کل، از به خانه رسیدن مرد ناتوان و آتش روشن‌کردن (شاید برای چای، شاید برای شُستن پسر) در ابتدای فیلم تا تکرار همان صحنه در انتهای فیلم، چند روز بیشتر نمی‌گذرد؛ این چند روز که بس است تا از قدرت باور، ایمان و اراده یک انسان به محبت و تکلیف در روستایی دور، یک جهان مهربانی را به تصویر ‌کشید.

علی کشاورز

کارگردان تئاتر«محرمانه‌های یک زن» درباره این نمایش گفته بود: «نمایش تک‌نفره در تئاتر برای بازیگر و کارگردان، راه‌رفتن روی لبه تیغ است». به روایت دیگر نمایش‌های یک‌نفره از داستان، ساختار تا بیان و حس و... باید آن‌چنان در قامت یک بازیگر دوخته شده و بنشیند که مخاطب را بر نشستن و دیدن، مجاب کند. مخاطبی که آمده نمایش ببیند تنها با یک نفر مواجه می‌شود. آن یک نفر، تمام تئاتر است. کوچک‌ترین لغزش تک بازیگر باعث ازدست‌رفتن نمایش می‌شود و وسایل صحنه، نور، موسیقی و حتی بازیگری دیگر برای پوشش اشتباهات حتی سهوی نمی‌توانند به کمک او بیایند. همه چیز تنها بستگی به حس، درک بازیگر از نقش و انتقال درست آن در همان روز و همان ساعت اجرا دارد.
حُسن «محرمانه‌های یک زن»، دقیقاً بر پی‌ریزی درست و استحکام ستون اصلی یک تئاتر تک‌نفره، یعنی بازیگر آن استوار است. میترا قلعه پور در طول نمایش، شخصیت یک زن روان‌پریش را در محضر یک قاضی دادگاه بازی می‌کند. دادگاهی بدون حضور فیزیکی و حتی صدای قاضی، تنها راوی دفاع یک زن از خود نیست؛ بلکه راوی کل زندگی اوست. او باید از خود دفاع کند و درعین‌حال تمام احوال و زندگی کاراکتر یعنی عشق، خیانت، نفرت، ازدواج، حس مادری، قتل، بیماری و... را بازی کند. اینجاست که کار و هنر قلعه پور مشخص می‌شود. فراز و فرودهای حسی درست، حرکت و بیان مختص هر یک از این حالات و مو‌قعیت‌ها با کمک وسایلی مثل کُت، کراوات، کلاه‌گیس، عینک و... که هر کدام نماد و شخصیت فرد غایب در صحنه هستند؛ با بازی باورپذیر، نحوه درست برخورد با آن وسیله، حرکات، لحن بیان منطقی قلعه‌ پوراست که جان می‌یابند. (مثلاً کُت نقش شوهر و حالت انداختن آن رو شانه، همراه با لحن، اعتیاد شوهر را نشان می‌دهد و...)
متن نمایشنامه به‌خوبی برخورد زن با تنوع شخصیت‌های نمایش را در ظرف محدود خود و اجرای یک‌ساعته آن جا داده است. مثل یک زندگی واقعی گاهی شخصیت‌ها با ذکر علت معرفی و شخصیت‌پردازی می‌کند و گاه گذرا از آن فرد عبور می‌کند؛ اما هدفمند به زیر متن، علت‌ها، گذشته، جامعه مردسالار و حالات روانی کاراکتر ... دیدن ادامه ›› اصلی و دنیای نامتعادل و پریشان او تا آخر نمایش وفادار است.
حسینعلی بینوایی کارگردان نمایش، از امکان مهم نور، طراحی صحنه و موسیقی، کم استفاده کرده است؛ اما استفاده به جا از آکسسوار محدود صحنه نشان می‌دهد که او کارش را بلد است. نیمکت ساده وسط صحنه، گاه تبدیل به صندلی برای یک قرار عاشقانه و با یک چیدمان و برعکس کردن تبدیل به تریبونی برای دفاع در دادگاه، خانه، ماشین و... می‌شود و جالب‌تر آن که مخاطب آن را می‌پذیرد و پس نمی‌زند. تمامی این چیدمان‌ها، تک‌گویی‌ها، رسیدن به نوسان حس‌ها، لحن و بیان شیوا، رسا و بی تپق بازیگر در کل نمایش، حاصل تمرین‌های مداوم و رسیدن به نگاهی مشترک بین او و کارگردان است.
کارگردان و بازیگر «محرمانه‌های یک زن»، با بار تمرین‌ها، تحمل سختی‌ها و کمبود امکانات مالی و صحنه‌ای عرف، روی لبه تیغ تئاتر یک‌نفره راه رفتند؛ مخاطب را قانع به نشستن بر صندلی‌ها نامناسب خانه نمایش دا کردند و قطعاً لایق تشویق‌های تماشاگران در انتهای این کار هستند.
امیر مسعود و سپهر این را خواندند
مهرناز موسوی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به فیلم « وضعیت اورژانسی »
تاملی در اضطرار / علی کشاورز
http://fna.ir/1vqfs
مهرناز موسوی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تاریخ تار به روایت بهرام / علی کشاورز
انیمیشن " سیم ششم " به کارگردانی بهرام عظیمی، نگاهی گذرا ولی پخته به زندگی " غلامحسین درویش " ملقب به درویش خان، هنرمند عرصه موسیقی ایران دارد. درویش خان نوازنده چیره دست سه تار و تار، شخصی بود که سیم ششم را به تار اضافه کرد که عنوان این انیمیشن کوتاه سه بعدی هم دقیقا به این موضوع اشاره دارد.
سیم ششم به جهت خلق بهتر فضا و تصویر ذهنی مخاطب از گذشته، انیمیشنی سیاه و سفید است. با هوشمندی دارای ریتمی تند و بی دیالوگ، یادآور فیلم های چاپلین و گاها به سبک و سیاق آن فیلم ها، نوشتاری سفید در صفحه ای مشکی، کل بار دیالوگ را به دوش می کشد.
طراحی و اجرای کاراکتر درویش خان در مقایسه با تصویرهای به جا مانده از او و آن انبوه سیبیل، بسیار هنرمندانه ،جذاب، مهربان ساخته و پرداخته شده است. غم و شادی و عصبانیت و مهر در صورت کاراکتر به دل می نشیند و قابل باور است.
بهرام عظیمی خوب می داند که پرداختن به تمام ابعاد زندگی شخصی ،هنری، اجتماعی یک هنرمند نامی، گاهی درقالب یک فیلم سینمایی، مستند یا تلویزیونی هم نمی گنجد. پس با تجربه چندین ساله ساخت انیمیشن، علاوه بر بیان صریح بخش های مهم زندگی و داستان، سایر ابعاد شخصیتی واجتماعی هنرمند را در چیدمان درست صحنه ها بیان می کند: علاقه درویش خان به گل وگیاه و روحیه لطیفش را با تکرار گلدانها در جای جای اتاق شخصی، بالکن
، نحوه آبیاری و... همینطور نظم و ترتیب ... دیدن ادامه ›› و نوآوریهایش را بدون توضیح اضافه ودرست در همان ابتدا به مخاطب عریان می کند.
توجه انیمیشن به جزییات بافت سنتی خانه ایرانی آن دوران مانند چراغ نفتی ، گرامافون ، قاب عکس قدیمی، ترمه ، قلیان ، علاءالدین ، طاقچه ، آویزهای دیواز تا ورود به ریزه کاری های این وسایل مانند نقش قاجار روی قندان و سرویس چایخوری و... کلیات بافت شهری مانند طراحی المانهای شهری آن دوره، اماکن ،درشکه، دوچرخه، اسب، ماشین و... تا ریزه کاری هایی مثل تنوع پوشش رهگذران خانم (چادر و کلاه) نوع پوشش و مدل مو، کلاه و سیبیل مردان و... همه نشان دهنده تحقیق و بررسی تاریخ، رسیدن به شناخت و سپس شروع به کار طراحان، عوامل و کارگردان فیلم است.
درویش خان ساز هم می سازد این را از چوب، ابزار خراطی، کاسه تار، انواع ساز به آویزان به دیوار و ... می فهمیم اما چیزی در تار کم است چیزی که روزها او را در بالکن خانه و در ساعت مشخصی ناتوان از نواختن قطعه دلخواه می کند. اینجا کارگردان عوامل بیرونی را به شکل درست و در جهت کمک به موضوع و فهم دوره وارد می کند: شهر و مردم. نمایش شهر و میدان از زاویه بالا، بالکن خانه و ماشینی در کنار درشکه و دوچرخه و... داستان تا آنجا می رود که درویش خان، ناتوان، تار را می شکند و سیم ششم در اتفاقی به وجود می آید.
علاوه بر طراحی درست، کاراکتر مادر به لطافت در فیلم گنجانده شده مراقبت های نامحسوس مادر پشت در اتاق، نگرانی، غمگین شدن، خوشحالی و شادی همراه با رقص با پسرش، دستپخت مادر ... تصویر آشنای همه ماست.
بعد دیگر درویش خان " عشق " است. همان طور که در کار قبلی کارگردان با نام"ماسوله " دیدیم، بهرام عظیمی پرداختن هنرمندانه و لطیف به عشق را استاد است. درویش خان در لوکیشن کاملا ایرانی طراحی شده در حیاط خانه ای میان حوض و گلدان های کنار حوض، فواره و پنجرهای بزرگ در میان کسانی که سیم ششم تارش را مسخره می کردند مشغول نواختن تار است ... در میان بهت و شرم اطرافیان از شنیدن تبحر و صدای تار شش سیمی او، دختری در طبقه بالای خانه و مسلط به حیاط، با کندن و رها کردن گلبرگی از گلی آن را به درویش می رساند. این نماد تا پایان زندگی درویش خان درجعبه ای کنارش حفظ می شود .
کارگردان و نویسنده از اجتماع آن دوران نیز غافل نیستند طبق تاریخ، درویش خان موسیقی را از دربار خارج و به میان مردم می برد. مصداق انیمیشنی آن شاید برگزاری کنسرتی در گراند هتل است ولی با یک فرق اساسی ، این بار زیرکی و تیزبینی کارگردان کنسرت را با تماشاگرانی هم عصر و معروف در آن دوره زیست درویش خان برگزار می کند مانند: صادق هدایت، پروین اعتصامی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، ملوک ضرابی، نیما یوشیج، قمرالملوک وزیری، میرزاده عشقی، ابوالحسن صبا . .. با همان تصویرآشنایی که از صورت این اشخاص در ذهن داریم و با نیم نگاهی همه را از هم تمیز می دهیم. موسیقی در این انیمیشن رکن اصلی است که کارگردان با کمک فردین خلعتبری و علی قمصری و از پس آن برآمده است. سینک بودن صدای تار و حرکات منظم دست با کاراکتر، همه عینی و ملموسند طوری که فراموش می کنیم انیمیشن می بینیم. در آخر به روایتی درویش خان اولین قربانی حوادث ماشینی در ایران است که انتهای اثر به زیبایی و در شب با نورپردازی مخصوص وتنوع سکانسها به نمایش در می آید. هنگام فوت درویش خان روزنامه ها نوشتند: " تار مُرد " اما بهرام عظیمی، با ساخت و پرداخت این انیمیشن، ساز و هنرمندان این بخش از تاریخ را برای مردم، دوباره زنده می کند. این اثر آخرین بار در باکس فیلمهای کوتاه جشنواره جهانی فیلم فجر گنجانده و به نمایش درآمده است.
مهرناز موسوی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی کشاورز (ali.keshavarz)
درباره فیلم کوتاه کلاف i
نگاهی به انیمیشن کلاف؛
کلافی از نخ به نخ خاطره / علی کشاورز
جنگ‌های داخلی و خارجی، ویرانی، مرگ، اسارت و کوچ اجباری جنگ‌زدگان به کشورهای دیگر… موضوع بسیاری از فیلم‌نامه‌ها بوده و هست؛ اما این انسان‌ها هم ‌ارزش جان به دربرده خود مَملو از یادها و خاطرات کودکی، زندگی، خانه، خانواده از سرزمین به‌جا گذاشته هستند. انیمیشن کلاف درباره این مردم و آن یادهاست.
ملیحه غلامزاده نویسنده و کارگردان این انیمیشن هفت‌دقیقه‌ای برای پرداخت داستان خود به سراغ دختری باقیمانده از این خانواده‌ها می‌رود. کلاف برخلاف انیمیشن‌هایی که با رنگ و بُعد دنبال جذابیت بصری هستند دوبعدی و سیاه‌وسفید روایت می‌شود که با توجه به روایت تنهایی، جنگ، ترس و فضا، انتخابی منطقی به نظرمی رسد.
غلامزاده در کوتاه‌ترین زمان و باذکاوت در نمای قاب عکس دونفره و بَعد همان عکس با بچه‌ها روی دیوار جریان سال‌ها زندگی در خانه‌ای که اکنون در جنگ آوار شده را برای مخاطب می‌شکافد. آن هنگام است که دختر با دست کشیدن روی عکس، نخی را با خود همراه می‌کند. در خاطره بازی او هنگام ترک خانه از وجود هر شیی (قاب عکس، گلدان و…) نخی به وجود دختر الصاق می‌شود. نخ‌های سفیدی که در فضای خاکستری اشاره‌شده بسیار صحیح، هدفمند و عریان به چشم تماشاگر ... دیدن ادامه ›› می‌آید.
انتخاب کاراکتر اصلی، نوع لباس، طراحی و چیدمان شهر جنگ‌زده، ساختمان‌ها، پرهیز از نشان دادن جغرافیا، مکان، اِلِمان، نوع معماری و هر چیزی که تماشاگر را به یاد شهر یا فضایی خاص بیندازد نیز از دیگر نقاط مثبت کلاف است. حتی در طراحی کاراکتر برای دشمن یا متجاوز به شهر، شخصیت، لباس، رنگ پوست، نوع سلاح و لحن انتخاب‌نشده است و به صدای شلیک، بمب و خمپاره بسنده می‌شود. این نکات کوچک ولی مهم، موضوع انیمیشن را در هر شهر، کشور و قاره درگیر جنگی باورپذیر کرده و حس هم ذات پنداری تماشاگر را برمی‌انگیزد.
علاوه بر نکات فوق، در انیمیشن بی دیالوگی مثل کلاف، موسیقی، ریتم، افکت و صداگذاری صحیح، تاثیرگذارتر می‌شود و کارگردان در جای‌جای اثر، شناخت خود از این امر را به رخ می‌کشد.
با ترک کردن اجباری خانه، وارد مصائب و سختی‌های کاراکتر برای نجات جانش از جنگ همراه می‌شویم. از موقعیت‌های جوی تا پستی‌وبلندی‌ها می‌گذریم تا به مرز برسیم. مرزی که مانند موارد اشاره‌شده بالا، مهم نیست کجا باشد. خط سفید مرزی که نخ‌های یادها، خاطرات و تعلقات را پاره می‌کند ولی باعث فراموش‌شدنشان نمی‌شوند.
سرزمین‌هایی بافته از نخ‌های خاطرات که هرزمان و مکانی در کلاف مهاجر جنگ‌زده‌ای شکافته و دوباره بافته می‌شود تا روانداز و بالاپوشی گرم در سرمای غربتش باشد.
علاوه بر کسب جوایز در جشنواره‌های داخلی (پویانمایی تهران، نهال، وارش، سوره و….)، انیمیشن کلاف با توجه به دیدگاه، موضوع و پرداخت فراملیتی، جوایز متعددی را از جشنواره‌های معتبر خارجی (سیاتل،لاس‌وگاس، لیسبون، نیویورک، بخارست و.) دریافت کرده است. این انیمیشن در آخرین موفقیت خود، کاندیدای بهترین فیلم پویانمایی جشن خانه سینما بوده است.
مهرناز موسوی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی کشاورز (ali.keshavarz)
درباره مستند آدور i
نگاهی به مستند «آدور» برنده جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره «سینماحقیقت»
بی مادر، شناسنامه ندارم / علی کشاورز
لینک کوتاه: https://www.Javann.ir/0047WB
مهرناز موسوی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
هنرهای تجسمی
تئاتر
شعر و ادبیات

تماس‌ها

ali_keshavarzz