در سالهای اخیر سینمای ایران، با نسل جدیدی از فیلمهایی با محوریت پدر، و اغلب پدران مفسد و بیخرد مواجه بودیم که به نظر میرسد با برادران لیلا
... دیدن ادامه ››
و دانه انجیر معابد به اوج خود رسید.
در خصوص “پیر پسر” نیز روال به همین ترتیب است. پدری پیر و رو به زوال، مفسد، سلطهجو، خودخواه و مستبد که هر فرد و حتی فرزندان خود را وسیلهای برای کامجویی و دستیابی به منافع فردی خویش میبیند. دو پسر با نامهای علی و رضا، که در عین تفاوتهای شخصیتی و رفتاری، هر دو قربانی تصمیمات و جنایات پدرند.
دو پسر، دو تایپ شخصیتی متفاوت را با دیدگاهی کلی گرایانه به تصویر میکشند، و با آنکه فیلم زمان کافی برای شناساندن بیشتر و بهتر این دو شخصیت را وامدار است، اما به حد کافی در عمق و ابعاد این شخصیتها نفوذ نکرده و تنها به ارائه عینی چند صفت ساده و گاها اغراق شده از هر یک بسنده میکند.
زن اغواگر داستان، رعنا، بیشتر به مثابه یک اهرم کلیدی در کنشهای میان خانوادگی در نیمه اول فیلم، و سپس بعنوان یک قربانی بالفطره در نیمه دوم عمل میکند. این شخصیت نیز همچنان، با صفتهای نصفه نیمه معرف شخصیتی لوند اما با اصالت است که به مرور بعلت مشکلات مالی، این اصالت را با پول معاوضه میکند و زمانی به خود میآید که پشیمانی دیگر سودی ندارد. در این میان، به نظر میرسد، بعنوان تنها زن ایفاگر نقش اصلی در این فیلم، شخصیت پردازی وی با کم لطفیهایی مواجه شده است.
رعنا، مصداق بازر اصطلاح عامیانه و نسل زدی “زنی نوشته شده توسط یک مرد” است. زنی دلبر و اغواگر که چندین هنر مختلف مانند نوازندگی، طراحی دکوراسیون داخلی، طراحی لباس، بازیگری و… بلد است. ماشین لوکس سوار میشود، لباسهای لوکس بر تن میکند، خانهای لوکس اجاره میکند و به بهترین شکل میآراید؛ اما در عین حال از مشکلات مالی به ظاهر شدیدی رنج میبرد که او را در ورطه سقوط میاندازد. سوال اینجاست که دقیقا چطور؟!
عامدانه خطرات محیطی را نادیده میگیرد، اما از وقوعشان نالان است. همچنان سوال اینجاست که دقیقا چطور؟!
بعنوان یک زن، تصور میکنم که هر زن در طی رشد و پروسه “زن شدن” غرایزی را در خود پرورش میدهد تا او را در برابر خطرات محیطی محفوظ بدارد. این آموختهها گاهی توسط زنان دیگر و گاهی به واسطه تجارب گوناگون دستمایه رشد اینگونه غرایز میشوند و در این میان، غرایز زنانه تفاوتی بین زن تن فروش، زن لوند یا زن سر به راه قائل نمیشوند.
بطور مثال، اغلب زنانِ تنها، هنگام رانندگی یا در منزل، در را قفل میکنند و یا در مواجهه با افراد خطرناک، رفتارشان را تمایز میدهند. اما آنچه در رعنا هویداست؛ یک بیباکی تمام عیار و غیر قابل باور برای من بعنوان مخاطب زن است. رعنا خطر را بو میکشد اما در خانهاش سکنا میگزیند، رعنا خطر را به خلوتش راه میدهد و خود بی پروا در اتاق کناری به خواب میرود(و چه عجیبتر که مردی چون غلام ناگهان چنین پاکدامن میشود و به حریم زن تعرضی نمیکند! کما اینکه تعرضش را در صبح فردای آن شب شاهدیم!)
رعنا برای تحویل محمولهای، ابتدا سوار ماشین غلام میشود (که با نیم نگاهی شرورترین مرد عالم به نظر میرسد و تعرضش را پیشتر به رعنا شاهد بودیم)، سپس پیاده شده، محموله را ایستاده تحویل داده و مجدد سوار میشود و در را پشت سرش میبندد!
در هنگام دزدیده شدن جیغ نمیکشد و تلاش چندانی برای فرار از چنگال دزد نمیکند!
و بطور کلی تناقضاتی از این دست، باعث میشود تا باورپذیری این شخصیت برای من بعنوان مخاطب زن چنگی به دل نزند.
در این میان بهترین و دقیقترین شخصیت پردازی متعلق به غلام است که فساد و دغدغههای ذهنی وی را جزئیتر و مکفیتر به تصویر میکشد؛ شاه نقش حسن پورشیرازی که در آن بغایت خوش درخشید.
از طرفی داستان با همه کشمکشها، از نیمه به بعد تا حدی قابل پیشبینی بود و شاید حتی میشد با یک ساعت مدت زمان کمتر، تاثیر بیشتری را در ذهن مخاطب به یادگار گذاشت؛ چه بسا که به عقیده من طلاییترین صحنهها متعلق به ۴۰ دقیقه پایانی بود، جایی که فساد و جنون با اخلاقیات و نسبتهای خانوادگی در هم آمیخت و جدالی سخت، تراژدی بیبدیلی را رقم زد.
در این میان باید اذعان کرد، که بازیها هیچ حرفی باقی نمیگذارند. انتخاب بازیگران تا حد زیادی با دقت رقم خورده و هر نقش به روی بازیگر زبدهاش به زیبایی مینشیند. حامد بهداد به راستی در ایفای هر نقشی تواناست و بارها در مقابل حاتمی خوش درخشیده، محمد ولیزادگان با وسواس و توانمندی مثال زدنی کارنامه خود را درخشانتر میکند؛ و مجددا حسن پورشیرازی که بازی اعجاب انگیزش همه کاستیهای فیلمنامه را تا حدی محو و بیاثر میکند. اما در این بین، انتخاب لیلا حاتمی برای ایفای این نقش کمی سوال برانگیز است و درست نمیتوانست فهمید که آیا ترکیب چهره معصوم و اصیل حاتمی با شیطنت و لوندی گاه و بیگاه کاراکتر رعنا قصد اصلی کارگردان برای تثبیت این دوگانگی در شخصیت رعنا بوده و یا فاکتورهای دیگری نیز در این بین دخیل هستند.
قاب بندیها و کارگردانی خوب در کنار فیلمبرداری حرفهای و خلاقانه و نیز صحنه پردازی هوشمندانه و متمرکز بر جزئیات بینظیر از عواملیست که این اثر را یک سر و گردن بالاتر میکشند.
به طور کلی تماشای پیرپسر در قاب سینما خالی از لطف نیست، هر چند که بع زعم من، بزرگترین حسن آن بازیهای درخشان و نه متن آن است.
برای همه عوامل و دست اندرکاران این فیلم پرآوازه، آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون دارم.