با مرگ در مپیچ که هر زنده مردنیست
در مرگ زنده باش که آنت ستودنیست
“عامدانه، عاشقانه، قاتلانه” روایت سه زن محکوم به اعدام و متهم به قتل عمده که بر اساس روایتهای واقعی در دهه ۷۰ و ۸۰، نگاشته شده و به اجرا در اومده.
بازیها همانطور که پیش بینی میشد، درخشان و تقریبا بی عیب و نقص بود. هر بازیگر سوار بر کاراکتر، نقش رو نه بازی، که انگار زندگی میکرد.
اما از منظر روایت، به عقیده من ایراداتی بعضا اساسی به کار وارده. متن بر پایه داستانهایی بیرون اومده از دل واقعیت، به همراه جزئیات وارده در پرونده هر زن به رشته تحریر دراومده؛ پروندههایی که بعضا نام و نشانی آشنا در ذهن مخاطبینش دارن. شیوه روایت مبتنی بر مصاحبه گرفتن یک خبرنگار با این افراد و تعریف داستان زندگی اونهاست. تاکید بر تک به تک جزییات در کنار متنی شبیه به یک نمایش رادیویی یا صفحهای از روزنامه، اصلی ترین دلیل به درازا کشیدن نمایش تا حدود ۱ ساعت و ۵۰ دقیقهست. این تاکید بر تک به تک جزییات بعضا بیاهمیت پروندهها، اون هم به شیوه روایی گاها مونولوگ محور و در مدت زمانی نسبتا طولانی(حدود ۳۰-۴۰ دقیقه برای هر کاراکتر) باعث خسته شدن تماشاگر در طول اجرا میشه و شاید با کاهش زمان نمایش و یا به کارگیری بازیگران در نقشهای فرعی و
... دیدن ادامه ››
روایت داستان در قالب بر هم کنش چند شخصیت و نه مصاحبه دو نفره، بشه ارتباط بهتری با داستانها برقرار کرد.
چراکه روایتها به خودی خود کاملا پتانسیل و کشش لازم برای همراه کردن مخاطب رو با خودشون دارن، علی الخصوص در برهه حال حاضر و با دغدغههای مربوط به حوزه زنان و در کنار انواع و اقسام خشونت بر علیه این دسته. اما این وسط شیوه روایی، استفاده از جملات کوتاه، ساده و گاها شعاری، زمان طولانی اجرا و در موارد اندکی جملات و مانیفستهای سفیدشویی شده موجب میشد در دقایقی ارتباطم رو با اجرا از دست بدم و تاثیر عمیق این روایتهای آشنا رو بر ذهنم شاهد نباشم.
طراحی صحنه و استفاده از شیشه و روزنامه مینیمال، مفهومی و جالب بود؛ هر چند که متوجه دلیل تغییر چیدمان شیشهها بین هر پرده نمیشدم.
اندکی ناهماهنگی در شب دوم اجرا وجود داشت که قابل چشم پوشیه. استفاده از موزیک به جا و تسهیلگر هر روایت بود.
از همه عوامل و به خصوص بازیگران، متشکرم و برای همگی آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون دارم🌹
ویرایش: داشتم به این فکر میکردم که شاید جالب میشد که بخشهای دیده نشدهتری از زندگی این زنها رو شاهد باشیم. فرضا به جز کاراکتر اول، شاید بد نبود که در مورد گذشته سایر کاراکترها هم اطلاعات دقیقتری رو شاهد بودیم و سیر تکاملی شخصیت هر قاتل رو مورد بررسی قرار میدادیم و تاکید نمایش بیشتر از خود واقعه، بر گذشته و خط فکری شکل دهنده اونها بود. یا شاید جالب میشد که بر آینده تمرکز کرد و از اتفاقاتی که پس از مرگ این افراد بر سر خانواده و اطرافیان یا جامعه اون روزها میاد گزارشی تهیه کرد.
در واقعا ریشهیابی و پیشگیری در کیسهای اینچنینی، فکتهای اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی عجیب و قابل تاملی رو برای مخاطبینش رو میکنه و میتونه جالب توجه باشه.