در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدرضا ریاحی پناه درباره نمایش جغد: مروری بر نمایش «جغد» ظهور برادر بزرگ رُمان 1984 در آلمان شرقی. درو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:24:59
مروری بر نمایش «جغد»
ظهور برادر بزرگ رُمان 1984 در آلمان شرقی.

درود. در انتهای نمایش بسیار از خود گله کردم که چرا از بعضی صحنه ها و دیالوگها به راحتی عبور کردم زیرا که اهمیت و نقش آنها در سکانس آخر نمایش مشخص شد. چرا از اول دقت نکردم که روی پوستر نمایش جغد، پرنده ای که در سکوت و آرامش شکار می کند، روی شانه های چه کسی نشسته! این بدین معنی بود که کارکتری که ظاهراً نقش مهمی در داستان ایفا نمی کرد، در انتها یکی از مهم ترین اتفاقات را رقم زد. کسی که مأمور مخفی اشتازی بود و می بایست اخبار و اطلاعات رفت و آمدهای این خانه را زیر نظر داشته باشد، با ماریا، که از مرگ محتوم می رَهَد و نجات پیدا می کند، وارد رابطه می شود و نرد عشقی دوجانبه بازی می کند و دست از همکاری می کشد و به مافوقش، حتی پس از تهدید به اخراج شدن، اطلاعات غلط می دهد. بازی مأمور اشتازی با کت و شلوار رسمی آنقدر خوب اجرا شد که دوست داشتم دیگر به صحنه بازنگردد زیرا که مرا یاد شخصیت نفرت انگیز «هانس لاندا» با بازی «کریستوف والتز» در فیلم «حرامزاده های لعنتی» اثر تحسین شده کوئنتین تارانتینو انداخت که نقش یک مأمور اس اس نازی را بازی می کرد که هم حیله گر و مکار بود، و هم عمیقاً بی رحم.

نمایش ادای دین به تمامی نویسنده ها، هنرمندان و شاعرانی است که در تمام دوره فعالیت خود سانسور، ممنوع الکار، و تبعید شدند، و یا کوچ اجباری ... دیدن ادامه ›› کردند. صحبت از وجدانهای بیداری است که از دست رفتند ولی از یاد نرفتند و علیه ساختار انسداد سلبی سرکوبگر مبارزه کردند و در زندانها شکنجه شدند. فشار نهاد های امنیتی آنقدر بالاست که انسانها را به هر قیمتی تطمیع می کنند حتی نویسنده ای که هزینه جراحی مادرش را ندارد. فضا آنگونه است که به هیچ کس نمی شود اعتماد کرد، و ماریا هم به علت همین فشار متوجه همکاری همسرش با نهاد های امنیتی می شود.

داستان اما از زمانی که ماریا با مأمور مخفی در ون پارک شده در خیابان ملاقات می کند عملاً لو می رود. ماریا متن نمایش را در نمایش عوض می کند. مرز واقعیت و مجاز بارها جابجا می شود چون ماریا هم گرفتار آن رابطه می شود و نمی خواهد کارکتر ماریا کشته شود. این قسمت از نمایش توانایی نویسنده و کارگردان در خلق فضایی ما بین رئال و سورئال را دو چندان آشکار می کند. رابطه ماریا با مأمور مخفی یا در نتیجه ترعیب و تخویف و تطمیع است و یا می تواند رنگ عشق به خود بگیرد خصوص آنکه خلع لباس کردن خود خواسته مأمور مخفی می تواند گمانه زنی در مورد رابطه عاشقانه را تقویت و تأیید کند. این سکانس بی شباهت به فیلم «به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمی کیا نیست که به همین صورت مأمور مخفی عاشق سوژه خود می شود. فیلم سینمایی «زندگی دیگران» را ندیده ام و حجم تاثیر آن بر متن نمایشنامه را نمی توانم قضاوت کنم ولی تنها انتظار بیشتری که از کارگردان داشتم طراحی صحنه کامل تر از بُعد آکسسوار صحنه و نزدیک تر به تماشاگر بود.

پایدار باشید.