از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
میان اینهمه آدمهای جورواجور آنقدر احساس تنهایی میکنم
که گاهی گلویم میخواهد از بغض پاره شود...
حس خارج از جریان بودن دارد خفه ام میکند.
کاش در جای دیگری به دنیا آمده بودم
جایی نزدیک به مرکز حرکات و جنبشهای زنده
افسوس که همه عمرم و همه تواناییهایم را باید فقط و فقط به علت
عشق به خاک و دلبستگی به خاطرهها در بیغولهای که پر از مرگ
و حقارت و بیهودگی
... دیدن ادامه ››
است تلف کنم، همچنان که تا به حال کردهام.
وقتی تفاوت را میبینم و این جریان زنده هوشیار را که با چه نیرویی پیش میرود
و شوق به آفریدن و ساختن را تلقین و بیدار میکند، مغزم پر از سیاهی و ناامیدی میشود و دلم میخواهد بمیرم، بمیرم
و دیگر قدم به تالار فارابی نگذارم
و آن مجله پرت پست پنج ریالی را نبینم.
فروغ فرخزاد