این نمایش نسبت به نمایش قبلی (امشب به صرف بورش و خون) روایتی معکوس داشت و کاراکتر زن روایتگر داستان بود که در قالب مونولوگ به طرز ماهرانه ایی توسط الهام کردا اجرا شد، و کاراکتر خاموش مومو این بار، مرد بود که صابر ابر به زیبایی و به طرز عالی و استادانه ایی در سکوت، به این کاراکتر جان بخشید.
نمایشی روانشناختی، داستانی از جانهای خسته، پریشان، سردرگم و پر دردی که مرهمی برای زخمهای درونی شان نمی یابند، یکدیگر را آزار میدهند، داستان عاشقانه ایی که به بن بست و پایان میرسد، چمدانی که بسته میشود و... خون...