چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش «معرکه در معرکه» به کارگردانی علیرضا امینی، بازخوانی معاصر و تأثیرگذاری از سنتهای نمایشی ایرانی است که با تکیه بر عناصر آیینی، موسیقایی و ساختار تمثیلی، مفاهیم اخلاقی و انسانی را بهگونهای ملموس برای مخاطب امروزی بازمیتاباند.
ساختار اجرایی نمایش بر اساس صحنهای دایرهای طراحی شده است. این فرم، ضمن یادآوری معرکهگیریهای سنتی، دارای کارکردی فراتر از فرم بصری است: نمایشی که نه آغاز دارد و نه پایانی قطعی، بلکه در چرخش دایرهوار خود، مفاهیم بنیادینی همچون خیر و شر، فریب، فداکاری، و جاودانگی را در لایههای روایی خود بازتاب میدهد. این فرم با استفاده از مؤلفههای آیینی، مخاطب را از زیست روزمره جدا کرده و به عرصهای از روایت قدسی وارد میکند؛ فضایی که در آن اجرای نمایش بدل به آیینی جمعی و تأملبرانگیز میشود.
روایت اثر در قالب یک معرکهگیری سنتی پیش میرود: پهلوانی دورهگرد با زنی مرموز روبهرو میشود که یادآور خاطراتی عاشقانه از گذشته است. این مواجهه، آغازگر مسیری پرمخاطره برای پهلوان است. در این مثلث نمایشی، پهلوان نماد خیر، لوطی نماد شر، و زن تجسمی از عشق و اشتیاق است. شخصیت زن در این میان واجد کارکردی فراتر از یک فردیت روانشناختی است: او محرک قهرمان، نماینده نیروی عشقی برانگیزاننده، و نماد چالشبرانگیز سیر سلوک است.
شخصیتها در نمایشنامهی میرباقری تیپیک نیستند، بلکه حاملان نمادها و مفاهیماند. آنان، نه افراد بلکه نقشها هستند—نقشهایی ریشهدار در ناخودآگاه فرهنگی مخاطب ایرانی که همچون «ماسک»های نمایشی، نه بازتاب روان، بلکه نماینده موقعیتهای فلسفی و اخلاقیاند. پهلوان و لوطی دو قطب متضاد و در عین حال مکمل ساختار متنیاند، درحالیکه زن در میانه این دو قطب، همچون نیرویی محرک و رازآلود، تعادل و بحران را همزمان خلق میکند. شخصیتهای فرعی نیز، در جایگاه
... دیدن ادامه ››
صدای جمعی یا پژواک وجدان اجتماعی، کارکردی تمثیلی دارند.
در بطن این روایت، ما با ساختار کهنالگوی «سفر قهرمان» مواجهایم؛ سفری که از مواجهه عاشقانه آغاز میشود، از آزمونهای سهمگین میگذرد، و به فداکاری و رستگاری ختم میشود. این روند، در دل سنت عرفانی ایرانی ریشه دارد و با مرگ و رستاخیز روحانی در آثار عطار و مولوی همسنگ است. در اینجا «معرکه» نهتنها مکان اجرا بلکه استعارهایست از میدان کارزار هستی؛ جایی که انسان برای رسیدن به تعالی و جاودانگی، باید از مسیر عشق و خطر عبور کند.
علیرضا امینی با وفاداری به ریشههای آیینی نمایش ایرانی، فضایی خلق کرده که در آن عناصر سنتی نظیر موسیقی زنده، حرکات موزون آیینی و طراحی صحنه مینیمال، به خدمت روایت درآمدهاند. موسیقی زنده در این اجرا، صرفاً عنصری تزئینی نیست بلکه جزئی جداییناپذیر از بیانگری معنوی و حسی نمایش است؛ عاملی که با استفاده از سازهای سنتی و آواهای اصیل، فضایی آیینی و سحرآمیز پدید آورده است.
زبان نمایش، ترکیبی از گفتار محاورهای تهرانی، ضربالمثلها و لحنی آهنگین و شبهنقالانه دارد. این زبان، افزون بر آنکه بر بافت فرهنگی اثر تأکید میگذارد، بازیگر را نیز به چالشی جدی فرامیخواند: تسلط بر ریتم گفتار سنتی و انتقال حسی آن به مخاطب. بازیگری در چنین ساختاری باید فراتر از لحن صرف باشد؛ بازیگر نیازمند بدنی قدرتمند، صدایی رسا و اکتهایی آیینی است. فرم اجرایی، به ذات خود، نیازمند اجرای غیررئالیستی و اغلب اغراقشده است—شیوهای که با سنت معرکهگیری، تعزیه و نقالی همخوانی دارد و نباید با بازیهای مدرن روانشناسانه خلط شود.
در اجرای پیشرو، کیفیت بازیها در سطحی قابلقبول اما نه درخشان قرار داشت. بازی علیرضا امینی در نقش لوطی، حضوری مؤثر و درخورتوجه داشت، اما سایر بازیها در برخی مقاطع فاقد جانمندی لازم بودند و گاه به مرز روخوانی نزدیک میشدند. با توجه به اقتضائات خاص این فرم، ضرورت دارد که بازیگران بیش از این با بدن و صدای خود در خدمت روایت قرار گیرند. این اجرا اگرچه در مقایسه با نسخههای کلاسیک مانند اجرای ماندگار سیاوش طهمورث در سطح پایینتری قرار میگیرد، اما اگر از منظر خودبسندگی اثر سنجیده شود، مجموع عملکرد بازیگران را میتوان در سطحی متوسط ارزیابی کرد.
از ویژگیهای موفق اجرا، شکستن دیوار چهارم است—عنصری که در سنت معرکهگیری نقش حیاتی دارد. در این شیوه، مخاطب صرفاً تماشاگر نیست بلکه بخشی از آیین اجراست. حضور مستقیم بازیگر در مواجهه با تماشاگر، رجوع به چشمهای بیننده، و درگیرکردن او در روند نمایش، از نقاط قوت این اجرا بود. در غیاب این تعامل، اجرا بخشی از انرژی خود را از دست میداد.
ریتم نمایش نیز بهخوبی مدیریت شده بود. اثر نه دچار کندی شد و نه شتابزدگی؛ بلکه با ضربآهنگی پویا، توانست مخاطب را در فضای عرفانی، تمثیلی و آیینی خود نگه دارد و پیامهای اخلاقی نمایشنامه را بیمیانجی و خستگیناپذیر منتقل کند.
حرکات موزون و طراحی بدنی بازیگران نیز، که از آیینها و سنتهای نمایشی الهام گرفته بود، سهم چشمگیری در انسجام اجرایی و انتقال مفاهیم بهصورت غیرکلامی داشت. این حرکات، در کنار موسیقی زنده، نمایش را از مرز تئاتر صرف عبور داده و به ساحت تجربهای آیینی نزدیک کرده بود.
شایان ذکر است که در صورت اجرای مجدد این نمایش، از مخاطبان آینده چنین آثاری تقاضا میشود که از ضبط و فیلمبرداری در طول اجرا خودداری کنند؛ نهفقط به دلیل احترام به تمرکز دیگر تماشاگران (که در این اجرا بهدلیل روشن بودن نور سالن چندان محسوس نبود)، بلکه بهمنظور حفظ حقوق مادی و معنوی گروه اجرایی و جلوگیری از پخش نسخههای ناقص یا بیکیفیت از اثری که تمامیت آن تنها در تجربه زنده معنا مییابد. در شبی که ما به تماشای این نمایش نشستیم، متأسفانه مواردی از تصویربرداری توسط برخی تماشاگران مشاهده شد؛ اقدامی که نهتنها با اصول حرفهای و احترام به حقوق معنوی اثر در تعارض است، بلکه میتواند به پیکرهی اخلاق حرفهای در حوزهی هنرهای نمایشی آسیب وارد سازد.
در مجموع، معرکه در معرکه، با تمام نقاط و ضعفش، نمونهای از احیای نمایشهای سنتی در قالبی معاصر است. نمایشی که با وجود برخی کاستیها در کیفیت بازیها، توانسته بهواسطهی فرم اجرایی سنجیده، زبان نمادین، موسیقی زنده و روح آیینی جاری در آن، مفاهیم عمیق اخلاقی و انسانی را با بیانی زنده و مؤثر به تماشاگر منتقل کند. جمله آخر این که از منظر شخصی، بازگشت به سنت، اگر با درک و تکنیک همراه شود، میتواند یکی از راههای نجات تئاتر معاصر ایران باشد. خیلی ممنونم از همه عوامل.