با درود و تبریک به عوامل نمایش «خرگوش». نمایشی با محوریت معاشرت و نحوه تعامل جوانان نسل زد. شاید اگر این نمایش در همان سال 2007 که نوشته شده در ایران هم اجرا میشد تماشاگران کمتری با این نحوه تعامل ارتباط برقرار میکردند. ولی بعد از حدود 20 سال احتمالاً اکثر تماشاگران جوان ایرانی در مهمانی ها و تولدهای دقیقاً مشابه جشن تولد بِلا شرکت کرده اند. تعدادی از دوستان دختر و پسر تقریباً همسن که همزمان با هم حرف میزنند، موسیقی گوش می دهند، چیزی میخورند و می رقصند. در حین تعامل با یکدیگر از دست هم عصبانی و ناراحت می شوند و بعد فراموش می کنند و یا دوستان و پارتنر های قدیمی خود را ملاقات می کنند. این نمایش احتیاج به هیچ تفسیر و توضیح اضافه ندارد زیرا تماشاگر جوان آن را زیست کرده و به راحتی خود را در میان یکی از این کارکتر ها پیدا می کند. بازیگران تقریباً همگی خوب بودند بجز دو نفر که یا دیالوگ کمتری برای آنها نوشته شده بود و یا اینکه کارگردان به نقش های اصلی (بِلا، ریچارد، سندی) که حامل پیامهای اصلی نویسنده بود فرصت بیشتری داده. عنوان نمایش با شخصیت معصوم، کنجکاو، و در مسیر رشد بِلا همخوانی زیبایی داشت. ای کاش در آخرین پلان که ناگهان به یاد پدر بیمار که در بیمارستان بستری است می افتد و برای او گریه می کند یه موسیقی ملایم و آرام در راستای حس آن لحظه بطور همزمان پخش میشد.
تلاش برای نقد و بررسی معاشرت های اینگونه با چارچوب های عرفی و اخلاقی نسل های پیشین برای رسیدن به یک نظام ارزش گذاری اخلاقی به جایی نخواهد رسید. جوانان امروز قصد دارند تاریخ را از نو بنویسند و آنقدر آزمون و خطا کنند تا راه درست را بیابند. به نظر نمی رسد پیام های اخلاقی نویسنده که احتمالاً از زبان ریچارد جاری شد کار ساز باشد ولی تلنگر خوبی به بعضی خطاها در مسیر تعاملات پایدار بود. تشکر از کارگردان محترم بابت انتخاب نمایش، ترجمه و کارگردانی این اثر و معرفی نینا رین به تماشاگران ایرانی. پایدار باشید.