دیشب برای بار چهارم پای نمایش منگی نشستم
«منگی» نمایشی نیست که با یِـ بار دیدن تموم شه. اصلاً واسه مخاطب عام طراحی نشده. اگه اولین باره داری تئاتر میبینی، مناسبت نیست ،شاید اصلاً نفهمی چی شد. چون این کار مخاطب خاص داره؛ مخاطبِ کم اما باکیفیت.
پرفورمنس بالایی داره. اونقدری که مغز آدم قدرت پردازش همزمانش رو نداره. هر بار کِـ رفتم، فقط روی یِـ بخش تمرکز کردم:
یِـ بار فقط موسیقی رو گوش دادم؛ شاهکاره،
... دیدن ادامه ››
بینهایت.
یِـ بار فقط اکت بازیگر اصلی رو دنبال کردم.
یِـ بار فقط به دیالوگها گوش دادم.
یِـ بارم فقط فرم و سایهها رو دیدم.
و هنوزم حس میکنم لایههایی هست که ندیدم.
تو دور جدید اجرا ، یِـ سری تغییرات جالب بِـ چشمم اومد.
مثلاً بازیگران فرم کُـ سه نفر بودن، الان شده یه نفر. من فکر نمیکردم کسی بتونه بتنهایی از پس این همه مسئولیت و کار بر بیاد، ولی سحر قاسمی خیلی خوب از پس این مسئولیت سنگین بر اومد. تنها، ولی مؤثر.
توی اکت و لحن بازیگر اصلی هم تغییراتی ایجاد شده. یِـ سری تیکهها حذف شدن، یِـ سری چیزهای کوچیک اضافه. دکور هم یهکم تغییر کرده بود؛ نَـ اونقدر کِـ هویت صحنه عوض شه، ولی بهچشم میاومد. اکت پرفورمر هم با توجه بِـ تنها شدنش فرق کرده بود؛ و نکتهی بارز و خیلی درستش، فرمِ «آخرین شلیک» بود. هم تأثیرگذار، هم دقیق، و شاید بشه گفت نقطهی طلایی فرمِ جدید.
حس کردم با تکرار اجراها، کارگردان و تیم، بِـ یِـ پختگی رسیدن؛ تغییراتشون هدفداره، رو بِـ بهتر شدن.
و یِـ نکته مهم: بعد از اجرا، امین سعدی (کارگردان) و کلیه عوامل نمایش دم در سالن میمونن. میشه باهاشون حرف زد، نظر داد، انتقاد کرد، پیشنهاد داد. این ارتباط مستقیم و بیواسطه، خیلی باارزشه. توو خیلی از کارهای دیگه همچین چیزی نیست.
در کل، «منگی» یِـ تجربهست. یِـ فضای ذهنی تاریک، پیچیده، و چندلایه. برای فهمش، باید وقت بذاری، باید چند بار بری، باید غرق شی. وگرنه گیج و منگ میری بیرون... کِـ خب شاید دقیقاً همون چیزیه که کارگردان میخواد.