نمایش «ذرات آشوب» بیش از آنکه یک اثر نمایشی صرف باشد، بازآفرینی دردها و مقاومتهای تاریخی مردمانیست که قرنها سکوتشان را با فریادی حماسی شکستند. این اثر، با الهام از داستان تراژیک آنتیگونه و پیوند آن با روایتی واقعی از مقاومت مردم قشم در برابر استعمار پرتغال، موفق شد تماشاگر را به سفری در بطن تاریخ، اسطوره و آیینهای جنوب ایران ببرد.
در این روایت، آنتیگونه دیگر دختر یونانی نیست؛ او دختری از خطهی جنوب ایران است. دختری جسور و پرغرور که برادرش را در راه آزادسازی جزیره از دست داده و بیتوجه به تهدیدهای افسر پرتغالی، پیکر بیجان او را به خاک میسپارد. این کنش ساده اما شجاعانه، سرآغاز طغیانی بزرگ است؛ طغیانی زنانه، انسانی، و عمیقاً ایرانی.
مراسم زار، آیینی کهن و پررمزوراز از فرهنگ جنوب، در این نمایش به زیبایی به تصویر کشیده شده و به بستری برای نمایش خشم فروخورده، دردهای موروثی، و قدرت معنوی زنان تبدیل شده است. بازیگر نقش اصلی با تسلط مثالزدنی، همزمان در نقش دختر جنگجو و روحی خشمگین ظاهر میشود که قرار است خاک را از بند پاک کند.
یکی از نقاط اوج روایت، پردههایی بود که در آن دختران جزیره، قربانی معاملهگری خائنان داخلی میشوند؛ دخترانی که برای نجات جان خانوادههایشان، شبانه در اختیار افسران بیگانه قرار میگیرند. آنان پس از آن، خودکشی میکنند، با خود در ستیزند، اما در نهایت به نمادهای مقاومت بدل میشوند؛ دخترانی با دِستمالهای سیاه و قرمز که در روز حمله به قلعه، این نشانِ عزاداری را به ابزار دفاع و اتحاد تبدیل
... دیدن ادامه ››
میکنند.
گریمهای دقیق و حسابشده، بهویژه در بدن جوانی که زخم سینه و بدنش از فاصله دور نیز فریاد میزد، و پسر جوانی که با نگاهی خالی از یازده برادر ، مخاطب را درگیر لایههای عمیق اندوه و رنج میکرد، از نقاط قوت بصری اثر بودند.
داستان با جسارت دخترِ جنگجو به اوج میرسد؛ او با ورود به قصر افسر پرتغالی، خون در رگهای خاموش مردم میدواند و جرقهی حمله به قلعه را میزند. سقوط قلعه، نمادیست از پیروزی ایمان، غیرت و اتحاد بر استبداد و استعمار.
«ذرات آشوب» نامی استعاری از دیدگاه استعمارگران است؛ اما برای مخاطب ایرانی، این ذرات، جرقههای بیداریاند. نمایش با مهارت تمام، خشم مقدس مردم را با آیین، موسیقی جنوب، رقص فرم، و اسطوره، درهمآمیخته و اثری یکپارچه و تاثیرگذار خلق کرده است.
در مجموع، «ذرات آشوب» نمایشیست که نهتنها بازخوانی تاریخ و اسطوره است، بلکه بازتابی از واقعیت امروز ماست: مبارزه با فراموشی، با سازش، و با بیحسی. تماشای این نمایش، تماشای ریشهها و خونهاییست که هنوز در خاک قشم جاریست.