یادداشت نمایشنامهی «خرگوش» نوشتهی نینا رین
به قلم: احسان زیورعالم
تا پیش از مطالعه ترجمه نمایشنامه «خرگوش» که گویا نخستین اثر حرفهای نینا رین است، شناختی از این نمایشنامهنویس انگلیسی نداشتم. متنی که با مورد اقبال گرفتن برای نویسندهاش شهرت خوبی دستوپا کرده است، به نظر اثری در مسیر بخشی از متون انگلیسیزبانی که در پی کشف بحران فردگرایی انسان رفتهاند. بحرانی که شاید به جد بتوان گفت از غرب نشأت گرفته و اکنون دستوپای انسان شرقی را هم بسته است. وضعیتی که آدمها به نظر خواهان انبوهی چیزها به نفع خویشند و زیست خوب را خارج از دایره روابط اجتماعی میدانند و البته در غروری که این روزها با واژههایی چون اسنوبیسم و ایگوی متورم از آنها یاد میشود، چنان غرق شده است که از هیچ چیزی در واقع لذت نمیبرد. آدمهای «خرگوش»، بهخصوص شخصیت مرکزی نیز گویی در چنین رنجی به سر میبرد، البته نه به آن حدی که امروز، یعنی بیست سال پس از انتشار و اجرای متن رین بشر دوپا بدان دچار
... دیدن ادامه ››
شده است.
با چنین نگاه اولیهای خرگوش متن چندان عجیبی نیست. برخلاف اسلاف رین که همواره به دنبال خرق عادت و آشنازدایی در جهان ادبیات دراماتیک انگلستان بودهاند، تمایل نویسنده به زیست در یک فضای واقعگرا است که باز برخلاف واقعگرایان دهه شصتی، چندان زبان را آغشته به پیچیدگی و کنشها را معطوف به زدوخورد نمیکند. به عبارتی، او تصویری از انسان قرن ۲۱امی ارائه میدهد که بیشتر حرف میزند تا عمل. انسانی مملو از آرزو که برای به دست آوردنش صرفاً نق میزند و دیگران را مقصر میپندارد. این رویه چیز غریبی برای هنردوستان نیست. جهان سینما، ادبیات و تئاتر پر است از این گونه آثار که در آن آدمها قانع نیستند و در فقدان قناعت به بیماری تنهایی و سردرگمی دچار شدهاند. همانند قهرمان «خرگوش» که هیچ مفری برای خود نمییابد و در گفتگو با دوستانش مدام در جدال به سر میبرد. او دچار رکگویی مفرط است که از قضا ویژگی مهم متن رین هم است. همین رکگویی است که به نظر به مذاق منتقدان نمایشنامه خوش آمده است تا آن را کاوشی تیزبین، باذکاوت و بهلحاظ عاطفی پیچیده درباره زنی بیابند که در میانه بحران سوگ و هویت گرفتار شده است.
چون قصد لو دادن قصه نمایش را ندارم از بیان داستان نمایش میگذرم؛ اما به همین بسنده میکنم که این بحران به صورت تمثیلی به شب تولد قهرمان تقلیل یافته است که حال به شکل کنایی در آستانه بدل شدن به شب درگذشت پدرش است. بحران در خلال دیالوگهایی تند و پرتلاطم متورم میشود تا مدام در آستانه ترکیدن حافظه، نقشهای جنسیتی، سیاستهای جنسی و پیچیدگیهای بغرنج عاملیت زنانه در قالب ایدهها و عقاید بر زبان پنج شخصیت نمایش جاری شوند.
تناقضی که برمبنای دوتایی مرگ/تولد آشکار شده است، تبعاتی به همراه خود میآورد از دوتاییهای امروزی که شاید مخاطب امروز را دعوت به همذاتپنداری با خود کند: جسارت/آسیبپذیری، رهاشدگی جنسی/درهمشکستگی عاطفی، پذیرش مرد/ رقابت با مرد. البته چنین بحرانهای جدالسازی امر تازهای نیست. با شکلگیری نخستین نهضتهای فمنیستی، بهخصوص در آمریکا، خلق آثاری بر پایه جدال زن و مرد تب بازار شد. ایده «دنده آدم» برآمده از کتاب مقدس، با انبوهی از کمدیهای سبک هالیوودی دنبال شد. هنوز زوج کاترین هپبورن و اسپنسر تریسی مثال خوبی از تلاش شیرین زنان قوی علیه مردان باهوش است که طی آن زن، به مرد میفهماند که همچون او صاحب حق و واجد کمال است و حالا پس از انبوهی مبارزه هم توانایی کار در پیچیدهترین فضاها را دارد و هم دانایی فهم غامضترین مفاهیم. پایان این آثار هم عموماً خوش بود تا ضربهای برای شکستن ایده «دنده آدم» باشند. با این حال، امروز ما چندان شباهتی به عصر طلایی هالیوود ندارد. به نظر خوشخیالی فیلمسازان آن دوره، با حضور بازیگرانان زنی که نماد بر آزادی جنس دوم داشتند، حنای بیرنگی است که محصولش «خرگوش» میشود.
از دید رین، هنوز گفتمانهای مردسالارانه پابرجا هستند؛ حتی اگر رنگولعاب برابریخواهی و حمایتگری داشته باشند. گفتمانهایی که در آن تسلط با مهارت زبانی و کنترل گفتوگو پیوند خورده است و از همین رو شاید رکگویی به عنصری شاخص در نمایشنامه بدل شده است. شاید در تقابل با ایدههای فکری لکان که برای وجوه استعاری زبان، در پی انتساب به وجوه پدرسالار زبان داشت. پس گویی در مدل آثاری چون متن رین، رکگویی ابزاری برای منکوب کردن جهان پدرسالار که حالا در یک شب تولد، در قامت یک وضعیت استعاری بیشتر به چشم میآید و البته همین وضعیت استعاری، پارادوکس هم میشود. استعاره در قلمرو پدرسالاری زبان قرار داشت.
با این حال، گفتوگوهای خرگوش صرفاً گپهای اجتماعی نیستند، بلکه میدان جنگاند. تلاش قهرمان برای حرکت میان خواستِ تعلق داشتن و میل به مخالفت با این فضای جنگی، بازتابی از تنش همیشگی فمینیسم است: اینکه چگونه میتوان سوژگی زنانه را در فضاهایی بازتعریف کرد که با منطق مردانه ساخته شدهاند. آیا موفق به بازتعریف میشود؟ باید یا اثر را خواند به تماشایش نشست تا امکان قضاوت مهیا شود.