نوشته ای بر تئاتر «ژن زامبی»
تماشای -ژن زامبی- تجربه ای است شبیه افتادن ناگهانی در صفحه ی چهلم یا پنجاهم یک رمان؛ شروعی مبهم و گیجکننده که در ابتدا ارتباط گرفتن با آن دشوار است. در لحظات ابتدایی نمایش، مخاطب دچار نوعی سردرگمی می شود و تلاش می کند سرنخی از جهان اثر پیدا کند. اما چیزی حدود بیست دقیقه که می گذرد، طناب روایت کم کم در دست قرار می گیرد.
از همین نقطه، نمایش جان می گیرد؛ پیوند میان اجزای داستان آشکار می شود و تماشاگر وارد جهان خاص آن می شود. نمایش از آن لحظه به بعد جذاب می شود، با ریتمی که بهتر پیش می رود و لحظاتی که بالاخره معنا پیدا می کنند.
در کنار روایت، گروه موسیقی نقطه ی قوت مهمی ست. انتخاب قطعات، هماهنگی با فضای نمایش و اجرای زنده ای که داشتند، نقش بسیار پررنگی در فضاسازی نمایش ایفا کرد. موسیقی نهتنها مکمل روایت بود، بلکه گاه خود به بخشی از داستان بدل می شد.
در مجموع، «ژن زامبی» نمایشی ست که صبر می طلبد، اما در نهایت پاداشی قابل قبول به مخاطب می دهد.