در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سپیده حسینی درباره کنسرت-نمایش ژِن زامبی: آیا آینده درواقع شروعی از ابتدای بشره؟!آینده ای که انسان از هیچ اومد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:35:14

آیا آینده درواقع شروعی از ابتدای بشره؟!آینده ای که انسان از هیچ اومده و در هیچ سرگردانه!زندگی ابتدایی و کلونیزه شده ای که انسان مبتلا به ویروس پوچی و بی معناییست..دیالکتیکی درکار نیست و هرچه هست، میماند!و این ویروس حاصل چیه؟!پرخاشگری انسان مدرن!
گفتم پرخاشگری!پس بیاین بریم تو بغل فروید!پرخاشگری ملت ها که با بمب و موشک خودشو نشون میده درواقع بازگشت و پس روی انسان ب مرحله ی آلتیه..مرحله ایکه کودک کنجکاو به جنسیت و ابزار جنسیشه و تمام ادراک کودک دور همین یه تیکه میچرخه (دیدین میگن طرف عقلش تو لباس زیرشه؟!) پس بیاین اینجوری تفسیرش کنیم که درواقع انسان مدرن پرخاشگر،یه کودک واپس رانده شده ست پس ما با عقب گرد مواجهیم...در این نمایش هم منتهای مدرنیته شده یه کلونی ابتدایی (عقب گرد).بزرگترین آرزوی بشر،خدا شدنه!کسب هرچیز و ناچیز جهان و رسیدن ب قدرت اول و جاودانگی!این آرزو برمیگرده به کِی؟به دوران ادیپی ینی سه تا شیش سالگی..اولین و بزرگترین قدرت هر پسربچه،پدرشه!پدر خدای پسرشه ولی این خدا رو تو ناهشیارش دوس داره سرنگون کنه و خودش جاشو بگیره چون حسادت میکنه و برای به دست اوردن مهر مادرش باهاش رقابت میکنه...این میل سرکوب میشه ولی در پس ناهشیار یجور دیگه جلوه می کنه...حالا فرض کنیم ما با پرخاش کودکانه مون همه چیزو تصاحب کردیم و جاودانه شدیم(ب خدایی رسیدیم)بعدش چی؟! فرض کنین حالا که پدر(خدا)رو شکست دادیم و جاشو گرفتیم،حق داریم مجازات شیم واین خودشو به صورت پوچی و تکرار و زندگی نباتی نشون میده..چرا؟!چون حتی ناهشیار نویسنده ام نمیتونه اینو بپذیره که همچین عاقبتی زیباست! مثل جریان خود افسانه ی ادیپ!همینجور که تو این سرزمین ایزوله،هرغریبه ای که وارد شه به زندگی ابدی مجازات میشه!!!پس این ینی خود نویسنده ام این عاقبت رو یه مجازات و تنبیه میدونه...تنبیه تابویی که شکسته!عامل تغییر،مکالمه ست.تو این سرزمین,افراد پرش افکار دارن نمیتونن یه موضوعو پیش ببرن،نمیتونن رو یه چیز متمرکز شن،ولی وجود یه فرد غریبه و صحبت با او ایجاد چالش میکنه..جهل ... دیدن ادامه ›› ایجاد مقاومت میکنه ولی کم کم پذیرش اتفاق میفته و تغییر میکنن.دراینجا پژوهشگر (استاد)نماد یک ایده و فکره،نماد انسان کنجکاوه که میتونه رکود رو شکست بده.پس عامل دیگر تغییر،روحیه ی جستجوگری و پرسشگری انسانه..سرپادشاه تو قابه که به خودبینی و ذهن محدودش اشاره داره و نماد دیکتاتوریه ک مملکتشو به یه کلونی ایزوله عقب رونده.پس یه نماد دیگه اینه که حکومتهای توتالیته،ایزوله ن تا تغییری درشون رخ نده تا حاکمیت بتونه بقا کنه درواقع جاودان بمونه.حاکم اول و آخر!
بگذریم ک تک تک اسامی انتزاعی کاراکترها،لباسشون و حتی گروه موسیقی خفن ک متناسب با موضوع حرکت میکردن هم تماما نکته و نماد بود