وقتی نقد برخی کاربران و نمره کمتر از ۳ونیم و انبوه درخواست ها برای فروش بلیط های خریداری شده را دیدم اول کمی تعجب کردم. نمایش بتهوون آنقدرها
... دیدن ادامه ››
هم بد نبود! گرونی بلیط و سانس آخر شب و طولانی بودن نمایش و ایرادات اجراهای اول ممکن است به مذاق عده ای خوش نیاد ولی بازهم بتهوون آنقدرها هم بد نبود! کمی که فکر کردم بیش از گذشته معنی این عبارت معروف را فهمیدم که از هر دست بدی، از همان دست پس می گیری!
ممکن است با انواع ابزارهای مدیریت محترم تیوال و رفیقان درجه یک! کارگردان محترم، نامهربانی های برخی مخاطبان نسبت به اثر دیده نشود و یا به سرعت در لابلای نظرات برجسته! محو شود، (اقدام مسبوق به سابقه ای که بعید نیست شامل حال همین نوشته هم بشود!) اما خود دست اندرکاران نمایش حتما تاحالا متوجه موضوع شده اند و مثل من به چرایی آن فکر می کنند. واقعیت از این قرار است که بی مهری این روزهای مخاطبین به اثر، ریشه در نامهربانی نویسنده و کارگردان اثر نسبت به محیط پیرامون خود و حتی شخص بتهوون دارد! به کارگیری چکمه های سیاه سربازی در طراحی لباس و پاکوباندن های متوالی اعتراضی و فریادهای کر کننده آزادی، آزادی آن هم در شرایط رها شده سیاسی و اجتماعی امروز جامعه ما که نگرانی افتادن از طرف دیگر پشت بام را تداعی می کند، از جنس همان بی انصافی و بی مهری است که امروز نسبت به اثر مشاهده می کنیم. این نامهربانی و ناآرامی که لااقل با ظاهر مهربان و نجیب کارگردان محترم در تضاد است ممکن است به رسم بسیاری از آثار نمایشی دیگر صرفا برای جلب رضایت تماشاچی نا آرام و همیشه معترض، به ناچار تجویز شده باشد اما در هرحال مصداق عبارت کاری که عوض داره گله ندارد است.(اگر قرار نبود بلیط ۶۰۰ هزارتومانی فروخته شود، یحتمل اپیزودی هم در باب اینکه چقدر اوضاع اقتصادی وخیم است و ما مردم چقدر بدبختیم ساخته میشد!)
صرفنظر از این موضوع، آقای مولانیا به خود بتهوون هم رحم نکرد! درست است که بتهوون هم مانند بسیاری دیگر یک شخصیت خاکستری چند وجهی است اما وقتی آقای مولانیا از بین نبوغ و شهرت یک آهنگساز در کل اروپا و خصوصیات عاطفی و تلاش های او در حفاظت از برادرزاده اش، تنها به ارائه چند نماد و گوشه مبهم به مخاطب اکتفا می کند و در عوض میگساری و بودن با زنان را به رغم رواج عرف فرهنگ غربی در عصر بتهوون پررنگ می کند و دست کم یک اپیزود کامل در محاکمه او به جرم داشتن رفیق درجه یک اختصاص می دهد اسمش می شود بریدن سر شخصیتی که قبلا ادعا کرده بود همه سلاطین رفتند و بتهوون ماند!
بی انصافانه تر اینکه، این سخت گیری ارزشی نسبت به جناب بتهوون آن هم در عرف فرهنگ اروپایی قرن ۱۹، در اثری اتفاق می افتد که خود علیرغم طی ممیزی های سخت و طاقت فرسا، در عمل به بهانه طنز، تبلیغ شرابخواری می کند (صحنه مربوط به صاحبخانه)، برخی هنجارهای جامعه اسلامی را نادیده می گیرد و در اپیزود پایانی، شعار نوشیدن و آزادی می دهد!
البته همانطور که گفته شد متاسفانه این نامهربانی ها، آفت بسیاری از کارهای نمایشی امروز ماست ولی اینکه چرا بازخورد آن به اثر آقای مولانیا علیرغم بسیاری از نکات مثبتش اصابت کرد و نمایشی که می بایست نمره بیش از ۴ کسب کند را به کمتر از ۳.۵ تنزل داد، احتمالا به توفیق بالای ایشان نسبت به امکان درک مفهومی عمیقتر و ارزشمندتر از نمره مخاطبین، فعالیت و تعدد کمتر رفیقان درجه یک از تعریف ها و تمجیدهای سخاوتمندانه و هزار و یک دلیل دیگری که نمیدانیم بر گردد!
کلام آخر اینکه نمایش بتهوون هرچند در نظر برخی یک اثر فاخر محسوب نمیشه ولی یک تئاتر تجربی خوب مبتنی بر حرکت و موسیقی است که شخصا دوست دارم لااقل یکبار دیگه تماشا کنم و به دوستان هم تماشای این اثر را توصیه میکنم.